امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)
تحلیلی از
شین میم شین
كجا ست
آن كه دگر ره، صلاي عشق زند
كه
جان ما ست گروگان آن نوا و نويد
·
معنی تحت اللفظی:
·
کجا ست آنکه بار
دیگر، صلای عشق زند، که جان ما در گرو آن نوید و نوا ست.
·
با این بیت، نظر
ما تأیید می شود:
·
همان سایه که در
ابیات آغازین همین شعر گفته:
شبي رسيد كه در آرزوي صبح اميد
هزار عمر دگر بايد انتظار كشيد
هزار سال ز من دور شد ستاره ي صبح
نبود
در صدفي آن گهر كه مي جستيم
·
اکنون شیپور
شروع از نو را به صدا در می آورد.
·
پیر پرولتاریا،
فرمان سر دادن صلای عشق صادر می کند و جان خود و همسانان خود را (جان توده های
میلیاردی را) در گرو آن نوید و نوای آن صلا می داند.
·
وقتی گفته می شود
که سایه توده ای ترین توده ای است، به همین دلایل است.
1
كجا ست
آن كه دگر ره، صلاي عشق زند
كه
جان ما ست گروگان آن نوا و نويد
·
مفهوم «صلای عشق»
از زبان سایه به معنی شروع از نو است.
·
فریدون تنکابنی که
بیشک از تبار سایه ها ست، همین «زدن دگر باره ی صلای عشق» سایه را در یکی از آثارش
با مفهوم «قماربازی» تبیین داشته است.
·
ما قمار بازیم
که می بازیم، ولی از بازیِ دگر باره دست برنمی داریم.
·
(نقل به مضمون)
2
كجا ست
آن كه دگر ره، صلاي عشق زند
كه
جان ما ست گروگان آن نوا و نويد
·
اوج این بیت شعر،
مفهوم «گروگان نوا و نوید صلای عشق بودن جان» است.
·
این بدان معنی
است که نواختن دگر باره ی صلای عشق، ضامن حیات سایه ها ست:
·
جان سایه ها در
گرو این نوید و نوای صلای دگر باره ی عشق است.
·
این ایده ئولوژی
است.
·
این ایمان آهنین
به امر رهایش اجتماعی است.
·
با ایده ئولوژی نمی
توان کاری کرد.
3
بيا
كه طبع جهان ناگزير اين عشق است
به
جادويي نتوان كشت آتش جاويد
·
معنی تحت اللفظی:
·
همراه شو، که
طبیعت جامعه و جهان را از این عشق گزیر و گریزی امکان پذیر نیست.
·
چرا که آتش ابدی
را به ترفند سحر و جادو نمی توان خاموش ساخت.
·
با این بیت شعر،
صراحت بی چون و چرائی وارد این شعر سرشته به اشک و اندوه می شود.
·
امید علمی و
انقلابی دوباره پرچم برمی افرازد.
·
محتوای معنوی فلسفی
این بیت شعر سایه یاد آوری جبر عینی جامعه است.
·
رهایش اجتماعی نه
امری دلبخواهی و تصادفی و سوبژکتیو و اختیاری صرف، بلکه امری جبری، عینی ـ واقعی
است.
·
از دیالک تیک نیروهای
مولده و مناسبات تولیدی در ذات جامعه رچشمه می گیرد.
·
از اعماق جامعه سر
برمی کشد.
·
درست به همین دلیل
انقلاب اجتماعی اجتناب ناپذیر است.
·
به ترفند سحر و
جادو، نمی توان این آتش جاوید را خاموش ساخت.
4
روان
سایه كه آيينه دار خورشيد است
ببين
كه از شب عمرش سپيده اي ندميد
·
معنی تحت اللفظی:
·
روح و روان سایه
که آیینه دار خورشید است، ببین که از شب عمرش هنوز سپیده ای بر ندمیده است.
·
این بیت آخر این
شعر است.
·
روح و روان سایه
در این بیت شعر سوبژکتیویته کسب می کند و آیینه ای به دست می گیرد تا آفتاب در آن انعکاس
یابد.
·
آفتاب در شعر
شعرای توده نماد انقلاب اجتماعی است.
·
شعرای انگشت شمار
توده عمر بر سر این امر نهاده اند.
·
سایه می داند که
پیر شده است.
·
هراس سایه از آن
است که شب عمرش به سر رسد و سپیده ای سر نزند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر