فصل پانزدهم
روانکاوی
پروفسور دکتر
کارل هاینتس بروان
برگردان شین
میم شین
پیشکش به
هوشنگ تیزابی
(۱۳۲۲ ـ ۱۳۵۳ )
مؤلف «نقدی بر فرویدیسم»
بخش اول
تأسیس روانکاوری
زیگموند فروید
ادامه
8
·
در طرح و تئوری هربارت، دترمینیسم
ایده ای مکانیسیستی حیات روحی، بطور دینامیک (پویا) درک می شود.
·
آن سان که «تصورات» به مثابه مراکز
نیرو نمودار می گردند و این مراکز نیرو همدیگر را متقابلا تحت فشار قرار می دهند و
یکی دیگری را از ضمیر انسانی برون می راند و بدین طریق یکی معلوم (دانسته، شناخته)
می شود و دیگری نامعلوم (نادانسته، نا شناخته)
می ماند.
9
·
از آنجا که به استنباطات
مکانیسیستی هرگز نمی توان در علوم اجتماعی اعتبار قاطع قایل شد، زیگموند فروید
بطرز دم افزونی آنها را با استنباطاتی پیوند می دهد که از عالم فکری فلسفه حیات نشئت
می گیرند.
·
مراجعه کنید به دترمینیسم، فلسفه
حیات در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
9
·
گشتاور (ممان) علم الاشیائی ـ
مکانیسیستی بویژه در توسعه روانکاوی زیگموند فروید و بعد از او هر چه بیشتر عقب
نشینی می کند و جای آن را هر چه بیشتر، گشتاور فلسفه حیاتی می گیرد و مسلط تر می
گردد.
10
·
روانکاوی، گرایش عام فلسفه حیات را
بر می دارد، بدان بطرز خاصی موضوعیت می بخشد (تماتیزه می کند) و آن را شکوفا می
سازد.
·
این گرایش عامی است که با بحران
دست پخت فلسفه حیات در حوزه روح و روان تلنبار می شود.
11
·
روانکاوی بنا بر محتوای فلسفی اش،
دره تشکیل شده در اسطوره بحران امپریالیستی را پر می کند.
12
·
به همین دلیل، فلسفه حیات به منبع
ایده ئولوژیکی روانکاوی به معنی وسیع کلمه بدل می شود.
13
·
در قاموس روانکاوی، غرایز و
«سرنوشت» غرایز موتور توسعه و تکامل فردی و تعیین کننده ی سوبژکتیویته انسانی قلمداد
می شوند.
14
·
«نیروهایی را که ما در ورای کشش های نیاز فرد
(آن) احساس می کنیم، غریزه (محرکه) می نامیم.
·
این نیروها مطالبات جسمانی از حیات
روحی را نمودار می سازند.
·
اگرچه علت نهائی هر فعالیت، خصلت
کنسرواتیو (محافظه کاری) دارد، از هر حالت که موجودی بدان رسیده، به محض خروج از آن
حالت، کششی سر می کشد تا این حالت دوباره برقرار شود.»
·
(فروید، همانجا، جلد 17، ص 70)
15
·
به نظر زیگموند فروید، «تحریک
غریزی از جهان خارج ریشه نمی گیرد، بلکه از درون اندام ریشه می گیرد.»
·
بنابرین، «موتور های پیشرفت، غرایز
اند و نه تحریکات خارجی.
·
غرایز اند که سیستم عصبی ئی با کار
آیی پایان ناپذیری را به درجه تکاملی کنونی ارتقا داده اند.»
·
(فروید، همانجا، جلد 10، ص 211)
16
·
زیگموند فروید، راجع به تئوری
غرایز سه نظر مختلف عرضه می کند:
الف
·
او در نظر اولش از دوئالیته (ثنویت)
من و غریزه جنسی حرکت می کند.
ب
·
در نظر دوم زیگموند فروید، تئوری
مونیستی شالوده ایده ی من ـ لیبیدو به
مثابه مشخصه عام حیات غریزی انسانی تلقی می شود.
پ
·
زیگموند فروید در نظر سوم و آخرینش
به دوئالیسم غریزه برمی گردد که تغییرش داده است و از غریزه حیاتی (عشق، ئه روز) و
غریزه مماتی (تاناتوز) دم می زند.
17
·
از دید فروید در هر سه مورد، غرایز
در مقابل فرهنگ واماننده (ناکام ماننده، ارضا نشونده) و محدود کننده قرار می گیرند که مانع هر ارضای غریزی
می شود.
18
·
فروید می نویسد:
·
«ما از خصومت فرهنگ سخن گفته ایم.
·
فرهنگی که فشار اعمال می کند و
صرفنظر از ارضای غریزی را طلب می کند.»
·
(فروید، همانجا، جلد 14، ص 335)
·
(غریزه حیاتی (ئه روز) و غریزه مماتی (تاناتوز) در روانکاوی فروید، دو
غریزه اولیه اند که تعیین کننده ی رفتار آدمیان اند.
·
انرژی روانی غریزه حیاتی، لیبیدو
نامیده می شود.
·
غریزه حیاتی ضامن بقای فردی و نوعی
است.
·
در خدمت بقا و تکثیر نوع بشری است.
·
این غریزه با غریزه خوشبختی
فویرباخ تا حدودی یکسان است، ولی حاوی انحرافاتی از آن است:
·
خودکشی را فویرباخ، بکمک غریزه
خوشبختی توضیح می دهد، فروید اما بکمک غریزه مماتی.
·
مفهوم غریزه حیاتی شامل ارضای هوس
از قبیل تماس جسمانی، اطعام، جنبش و شادمانی می شود.
·
می توان همه آنها را در مفهوم غریزه
حیاتی فلسفی تجرید کرد.
·
در علوم جدید، به جای غریزه حیاتی
از مفهوم حاجت و یا نیاز استفاده می شود.
·
در مفهوم نیاز، آرزو به عنوان مرکز
ثقل تلقی می شود و نه آرزو های مربوط به ارضای غرایز.
·
بدین ترتیب، ارضای هوس به عنوان
ارضای یکی از حوایج و نیازها تلقی می شود. مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر