۱۳۹۳ دی ۲۶, جمعه

تأملاتی در تأملات فروغ اسدپور (۳)


چرخش فرهنگی ژیژک
فروغ اسدپور
سرچشمه:
صفحه فیسبوک فروغ اسدپور
مسعود بهبودی

 اسلاوی ژیژک  (۱۹۴۹)  
فیلسوف، نظریه‌پرداز، جامعه‌شناس، منتقد فرهنگی و سیاست‌مدار اسلوونیایی

چند سال پیش تر در رابطه با کاریکاتورهای منتشر شده در دانمارک
با ژیژک مصاحبه ای شد و او در آن مصاحبه گفت:
«من فکر می کنم، یوروسنتریسم لازم است
 چیز خوبی است
و اروپا نباید در زمینه ی «ارزش های خود» کوتاه بیاید
بلکه باید به شدت هر چه تمامتر از آنها دفاع کند.»

 این در حالی بود که
فلمینگ رز
ـ راست افراطی و سردبیر فرهنگی روزنامه ای که آن کاریکاتورها را منتشر کرده بود ـ
چند روز پیشتر گفته بود:
«زندگی در دموکراسی
یعنی این که تاب بیاوری که
 لجن مال بشوی
رویت تف کنند
 و ناسزا بشنوی.
اگر کسی از این روال خوشش نمی آید،
 برگردد به همانجایی که قبلا زندگی می کرده است.» 

·        خدمت خارق العاده فروغ اسدپور در این تلاش تحلیلی مختصر و مفید از موضعگیری ژیژک، کشف تشابه عمیق میان معیارهای ارزشی ـ هنجاری ـ اخلاقی و اجتماعی ژیژک به مثابه نماینده بورژوازی راسیونال از در عقب و فلمینگ رز به مثابه نماینده بورژوازی ایراسیونال و یا ژیژک به مثابه نماینده بورژوازی دموکراتیک از در عقب و فلمینگ رز به مثابه نماینده بورژوازی فاشیستی است.

1
·        کار فروغ اسدپور در این مورد، مقایسه ای ساده بنظر می رسد، ولی سادگی این کشف او از ارزش و اهمیت معرفتی خارق العاده آن نمی کاهد.

2
·        فروغ اسدپور به احتمال قوی خود به ارج و ارزش معرفتی و نظری این تشابه واقف نبوده است.

3

·        چون اولا دیگر نمایندگان طبقه حاکمه هم به دلایل مختلف بطور چه بسا غریزی ـ طبقاتی از این کارها می کنند.

·        مثلا شیمون پرز ـ رئیس جمهور سابق اسرائیل ـ  در یکی از تلویزیون های اروپا یکی دیگر از سران اسرائیل را علنا مورد انتقاد قرار می داد که گفته بود:
·        «با دیدن پیرزنی در فلسطین یاد مادرم افتادم که در معرض  اذیت و آزار فاشیست ها بود.»
·        (نقل به مضمون)

·        انتقاد شیمون پرز این بود که عذاب وجدان را نباید به پرسه (رسانه ها) گفت، بلکه باید غورت داد و یا با چاه بی زبان بی طرفی در میان نهاد.

4
·        ما فروغ اسدپور را هنوز نمی شناسیم.
·        شاید هدف او هم نوعی مزمت از این دست و یا حیرت از فرط تشابه باشد.

5
·        چون اتخاذ موضع فکری و ارزشی ـ هنجاری ـ اخلاقی یکسان از سوی ژیژک با نمایندگان فاشیسم عریان، در راستای حمایت از منافع استراتژیکی طبقه حاکمه نیست.
·        ژیژک باید دست به نوعی چپ نمائی هم بزند تا تحمیق خلایق تکمیل شود.

6
·        اگر فروغ اسدپور طرفدار پیشرفت اجتماعی می بود، می بایستی حداقل به دلایل عینی و واقعی این تشابه بیندیشد و به این سادگی ها از کنارش نگذرد.

·         ولی دلیل اصلی این تشابه چیست؟

7
·        دلیل اول این تشابه این است که فاشیسم و دموکراسی فرمال بورژوائی دو فرم متفاوت برای محتوای واحدی اند که حاکمیت طبقاتی طبقه حاکمه است.

·        در دوره های اجتماعی آرام، کفه ترازو به نفع فرم دموکراسی سنگین تر می شود و در لحظات بحرانی به نفع فرم فاشیستی و ضد دموکراتیکی.
·        ولی حاملین هر دو، در هر دو مورد فوق الذکر بلحاظ مادی و فکری حفظ و تربیت و تقویت می شوند، تا به وقت  احتیاج، بلافاصله از آب نمک بیرون آورده و فعال شوند.

8
·        احزاب و سازمان های فاشیستی نه دار و دسته های خودپو و خودرو و طبیعی ، بلکه سازمان داده شده اند.
·        ستون فقرات آنها را اعضای عالیرتبه سازمان امنیت کشورها تشکیل می دهند.

9
·        به همین دلیل احزاب و سازمان های فاشیستی ضمنا برای ترور و تهدید و تخریب شخصیت ها و سازمان های انقلابی به خدمت گرفته می شوند.

10
·        دو فرم دموکراتیکی و فاشیستی حاکمیت بورژوائی، دیالک تیکی را با هم می سازند و هر دو با هم آب به آسیاب واحدی می ریزند.

·        دموکراسی بورژوائی نیز مولتی فونکسیونال است.
·        چون ضمن گسترش پایگاه اجتماعی طبقه حاکمه و کسب مشروعیت برای حاکمیت و حکومت آن، امکانات ارزشمندی برای شناسائی شخصیت ها، سازمان ها، اعضا و هواداران احزاب و سازمان های انقلابی و توده ای عرضه می کند.

11
·        البته نباید به دلیل این دیالک تیک عینی، میان فرم دموکراسی و فرم فاشیستی حاکمیت طبقه حاکمه علامت تساوی گذاشت.
·        بدترین دموکراسی از بهترین فاشیسم بهتر است.

12
·        اما دلیل اصلی این تشابه میان جناح راسیونال از در عقب با جناح ایراسیونال طبقه حاکمه، استحاله و مسخ ایده ئولوژیکی بورژوازی از دو دهه آخر قرن نوزدهم به این طرف است.

الف
·        بورژوازی از اواخر قرن نوزدهم با همه ارزش ها و دستاوردهای انقلابی خود وداع گفته و به وحدت با دشمنان سابق خود یعنی نمایندگان نظامات برده داری و فئودالی ـ روحانی رسیده است.

ب 

·        به همین دلیل بین حتی ترمینولوژی و منطق و متد فکری و استدلالی مثلا جورج بن جورج بوش با اسامه بن لادن فرقی به چشم نمی خورد.

ت
·        بورژوازی در مقیاس جهانی دیگر بورژوازی ضد برده داری ـ ضد فئودالی ـ ضد روحانی آغازین نیست.
·        بلکه بورژوازی تا مغز استخوان ارتجاعی و ایراسیونالیستی  واپسین  است.

پ
·        این استحاله و مسخ ایده ئولوژیکی را نیچه ـ مؤسس ایراسیونالیسم  ـ به پایان رسانده است.

ث
·        وحدت امپریالیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم وحدتی ارگانیک است.

·        تضادهای چه بسا چرکین میان آنها نباید دلیلی بر کتمان این وحدت باشد.

·        در جنگ بر ضد ویتنام و اردوگاه سوسیالیستی و جنبش های ضد استعماری و رهائی بخش ملی، همه این طبقات اجتماعی واپسین (برده داری واپسین، فئودالی واپسین و بورژوازی واپسین) با تمام قوا مبارزه کرده اند.
·        کمر اقتصادی اتحاد شوروی را نظام برده داری واپسین عربستان و امثالهم شکسته است.

ج
·        اکنون هم در تدارک، تهیه و اجرای نقشه های استراتژیکی طبقه حاکمه امپریالیستی، فاشیسم (نازیسم و نئونازیسم و پان ایرانیسم و پان ترکیسم و پان کردیسم و پان عربیسم و غیره)     و فوندامنتالیسم های رنگارنگ دوشادوش هم عمل می کنند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر