چرخش
فرهنگی ژیژک
فروغ
اسدپور
سرچشمه:
صفحه
فیسبوک فروغ اسدپور
مسعود بهبودی
اسلاوی
ژیژک
(۱۹۴۹)
فیلسوف، نظریهپرداز، جامعهشناس، منتقد فرهنگی و سیاستمدار اسلوونیایی
چند
سال پیش تر در رابطه با کاریکاتورهای منتشر شده در دانمارک
با
ژیژک مصاحبه ای شد و او در آن مصاحبه گفت:
«من
فکر می کنم، یوروسنتریسم لازم است
چیز خوبی است
و
اروپا نباید در زمینه ی «ارزش های خود» کوتاه بیاید
بلکه
باید به شدت هر چه تمامتر از آنها دفاع کند.»
این
در حالی بود که
فلمینگ
رز
ـ
راست افراطی و سردبیر فرهنگی روزنامه ای که آن کاریکاتورها را منتشر کرده بود ـ
چند
روز پیشتر گفته بود:
«زندگی
در دموکراسی
یعنی
این که تاب بیاوری که
لجن مال بشوی
رویت
تف کنند
و ناسزا بشنوی.
اگر
کسی از این روال خوشش نمی آید،
برگردد به همانجایی که قبلا زندگی می کرده است.»
·
خدمت خارق العاده فروغ اسدپور در این
تلاش تحلیلی مختصر و مفید از موضعگیری ژیژک، کشف تشابه عمیق میان معیارهای ارزشی ـ
هنجاری ـ اخلاقی و اجتماعی ژیژک به مثابه نماینده بورژوازی راسیونال از در عقب و
فلمینگ رز به مثابه نماینده بورژوازی ایراسیونال و یا ژیژک به مثابه نماینده
بورژوازی دموکراتیک از در عقب و فلمینگ رز به مثابه نماینده بورژوازی فاشیستی است.
1
·
کار فروغ اسدپور در این مورد، مقایسه
ای ساده بنظر می رسد، ولی سادگی این کشف او از ارزش و اهمیت معرفتی خارق العاده آن
نمی کاهد.
2
·
فروغ اسدپور به احتمال قوی خود به
ارج و ارزش معرفتی و نظری این تشابه واقف نبوده است.
3
·
چون اولا دیگر نمایندگان طبقه
حاکمه هم به دلایل مختلف بطور چه بسا غریزی ـ طبقاتی از این کارها می کنند.
·
مثلا شیمون پرز ـ رئیس جمهور سابق
اسرائیل ـ در یکی از تلویزیون های اروپا یکی
دیگر از سران اسرائیل را علنا مورد انتقاد قرار می داد که گفته بود:
·
«با دیدن پیرزنی در فلسطین یاد مادرم افتادم
که در معرض اذیت و آزار فاشیست ها بود.»
·
(نقل به مضمون)
·
انتقاد شیمون پرز این بود که عذاب
وجدان را نباید به پرسه (رسانه ها) گفت، بلکه باید غورت داد و یا با چاه بی زبان بی
طرفی در میان نهاد.
4
·
ما فروغ اسدپور را هنوز نمی شناسیم.
·
شاید هدف او هم نوعی مزمت از این
دست و یا حیرت از فرط تشابه باشد.
5
·
چون اتخاذ موضع فکری و ارزشی ـ
هنجاری ـ اخلاقی یکسان از سوی ژیژک با نمایندگان فاشیسم عریان، در راستای حمایت از
منافع استراتژیکی طبقه حاکمه نیست.
·
ژیژک باید دست به نوعی چپ نمائی هم
بزند تا تحمیق خلایق تکمیل شود.
6
·
اگر فروغ اسدپور طرفدار پیشرفت اجتماعی می
بود، می بایستی حداقل به دلایل عینی و واقعی این تشابه بیندیشد و به این سادگی ها
از کنارش نگذرد.
·
ولی
دلیل اصلی این تشابه چیست؟
7
·
دلیل اول این تشابه این است که فاشیسم
و دموکراسی فرمال بورژوائی دو فرم متفاوت برای محتوای واحدی اند که حاکمیت طبقاتی
طبقه حاکمه است.
·
در دوره های اجتماعی آرام، کفه
ترازو به نفع فرم دموکراسی سنگین تر می شود و در لحظات بحرانی به نفع فرم فاشیستی
و ضد دموکراتیکی.
·
ولی حاملین هر دو، در هر دو مورد
فوق الذکر بلحاظ مادی و فکری حفظ و تربیت و تقویت می شوند، تا به وقت احتیاج، بلافاصله از آب نمک بیرون آورده و فعال
شوند.
8
·
احزاب و سازمان های فاشیستی نه دار
و دسته های خودپو و خودرو و طبیعی ، بلکه سازمان داده شده اند.
·
ستون فقرات آنها را اعضای عالیرتبه
سازمان امنیت کشورها تشکیل می دهند.
9
·
به همین دلیل احزاب و سازمان های
فاشیستی ضمنا برای ترور و تهدید و تخریب شخصیت ها و سازمان های انقلابی به خدمت
گرفته می شوند.
10
·
دو فرم دموکراتیکی و فاشیستی حاکمیت بورژوائی،
دیالک تیکی را با هم می سازند و هر دو با هم آب به آسیاب واحدی می ریزند.
·
دموکراسی بورژوائی نیز مولتی فونکسیونال
است.
·
چون ضمن گسترش پایگاه اجتماعی طبقه
حاکمه و کسب مشروعیت برای حاکمیت و حکومت آن، امکانات ارزشمندی برای شناسائی شخصیت
ها، سازمان ها، اعضا و هواداران احزاب و سازمان های انقلابی و توده ای عرضه می کند.
11
·
البته نباید به دلیل این دیالک تیک
عینی، میان فرم دموکراسی و فرم فاشیستی حاکمیت طبقه حاکمه علامت تساوی گذاشت.
·
بدترین دموکراسی از بهترین فاشیسم
بهتر است.
12
·
اما دلیل اصلی این تشابه میان جناح
راسیونال از در عقب با جناح ایراسیونال طبقه حاکمه، استحاله و مسخ ایده ئولوژیکی بورژوازی
از دو دهه آخر قرن نوزدهم به این طرف است.
الف
·
بورژوازی از اواخر قرن نوزدهم با
همه ارزش ها و دستاوردهای انقلابی خود وداع گفته و به وحدت با دشمنان سابق خود یعنی
نمایندگان نظامات برده داری و فئودالی ـ روحانی رسیده است.
ب
·
به همین دلیل بین حتی ترمینولوژی و
منطق و متد فکری و استدلالی مثلا جورج بن جورج بوش با اسامه بن لادن فرقی به چشم
نمی خورد.
ت
·
بورژوازی در مقیاس جهانی دیگر
بورژوازی ضد برده داری ـ ضد فئودالی ـ ضد روحانی آغازین نیست.
·
بلکه بورژوازی تا مغز استخوان
ارتجاعی و ایراسیونالیستی واپسین است.
پ
·
این استحاله و مسخ ایده ئولوژیکی را نیچه
ـ مؤسس ایراسیونالیسم ـ به پایان رسانده
است.
ث
·
وحدت امپریالیسم و فاشیسم و
فوندامنتالیسم وحدتی ارگانیک است.
·
تضادهای چه بسا چرکین میان آنها
نباید دلیلی بر کتمان این وحدت باشد.
·
در جنگ بر ضد ویتنام و اردوگاه سوسیالیستی
و جنبش های ضد استعماری و رهائی بخش ملی، همه این طبقات اجتماعی واپسین (برده داری
واپسین، فئودالی واپسین و بورژوازی واپسین) با تمام قوا مبارزه کرده اند.
·
کمر اقتصادی اتحاد شوروی را نظام
برده داری واپسین عربستان و امثالهم شکسته است.
ج
·
اکنون هم در تدارک، تهیه و اجرای
نقشه های استراتژیکی طبقه حاکمه امپریالیستی، فاشیسم (نازیسم و نئونازیسم و پان ایرانیسم
و پان ترکیسم و پان کردیسم و پان عربیسم و غیره) و فوندامنتالیسم های رنگارنگ دوشادوش هم عمل
می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر