۱۳۹۳ دی ۱۳, شنبه

حقوق اولیه (6)


پروفسور هرمان کله نر (1926)
فیلسوف حقوق
مؤلف کتب بیشمار
برگردان شین میم شین

II
 طرح مارکسیستی حقوق بشر
  
·        طرح مارکسیستی حقوق بشر بر تحلیل علمی شرایط رئال توسعه بشریت استوار است که در برگیرنده توسعه ی شخصیت انسان ها نیز است.

1
·        نتیجه این بررسی ـ که برای اولین بار از سوی مارکس و انگلس در اثر مشترک آندو تحت عنوان «ایدئولوژی آلمانی» صورت گرفته ـ در وهله اول در شناخت مبتنی بر نفی این حقیقت امر است که شکوفائی هماهنگ همه توان های خلاق جامعه، بویژه توسعه همه جانبه شخصیت فرد فرد اعضای جامعه، نه از طریق اجرای مو به موی مفاد لیست حقوق اولیه بورژوائی امکان پذیر است و نه از طریق تکمیل آن.
·        بلکه برعکس.

2
·        در جامعه بورژوائی تضادی آنتاگونیستی میان شخصیت انسان و شرایط زندگی نافذ در آن وجود دارد، که ریشه هایش را باید در شیوه تولید جست و جو کرد.

3
·        زادگاه این تضاد میان انسان و جامعه (بیگانگی)  در سازمان کاپیتالیستی کار است:
·        به سبب مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، وسیله سازنده شخصیت انسان ـ در عین حال ـ وسیله استثمار خود او ست.

4
·        از آنجا که مالکان خصوصی بر مهمترین وسایل تولید ـ همزمان ـ مالکان وسایل معنوی (روحی، فکری) و سیاسی جامعه اند، می توان برای توضیح وضعیت بنیادی انسان ها در کاپیتالیسم گفت که انسان ها همزمان زیر بار سه گانه زیر قرار دارند.

الف
·        زیر بار استثمار
ب
·        زیر بار تحمیق
ت
·        زیر بار ستم و سرکوب

5
·        فونکسیون فعال ساز طرح مارکسیستی حقوق بشر در تشکیل شرایط زیستی به اوج می رسد که در آن هر کس بتواند طبیعت انسانی خود را آزادانه شکوفا سازد.
·        (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 2، ص 556)

6
·        تضاد ماهوی جامعه سرمایه داری میان انسان و شرایط زندگی او تنها زمانی می تواند حل شود که کل جامعه بطور رادیکال و ریشه ای تحول یابد و کاپیتالیسم شخصیت ستیز بوسیله سوسیالیسم جایگزین شود.
·        «جامعه ای که در آن، توسعه و تکامل آزاد هر کس شرط توسعه و تکامل آزاد همه است.»
·        (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 2، ص 556)

7
·        چنین جامعه ای اوتوپی و رؤیا نیست.

8
·        تشکیل چنین جامعه ای بطور اوبژکتیف (عینی)  مشروط می شود:

الف
·        صنعت مدرن پدید آمده ببرکت کاپیتالیسم، تقسیم کار به میراث مانده را دستخوش انقلاب می کند و آموزش و پرورش همه جانبه انسان ها را برای پاسخگوئی به نیازهای کاری متنوع به وظیفه حیاتی جامعه مبدل می سازد.

ب
·        تبدیل کارگر از نوکر هیچکاره ماشینپاره به فرمانروای روند تولید یکی از ضروریات عینی توسعه اجتماعی بالنده است.

ت
·        این ضروت عینی توسعه اجتماعی را مدیون کاپیتالیسم هستیم.

پ
·        ولی اشکال اینجا ست که تبدیل کارگر از نوکر هیچکاره ماشینپاره به فرمانروای روند تولید نمی تواند در چارچوب تنگ مالکیت خصوصیگشته عملی شود.

ث
·        همین ضرورت اما در عین حال، بنیان مادی برای مطالبه ی رئالیستی (واقع بینانه) حق تبدیل انسانپاره رشدیابنده تحت تقسیم کار خرفت ساز به فرد انسانی کاملا توسعه یافته محسوب می شود، به انسانی که شرایط هستی خود را تحت کنترل خویش در می آورد، ببرکت شناخت چند و چون چیزها به آنها  سازمان می بخشد و تحت تسلط گام به گام خود در می آورد.

ج
·        در انقلاب سوسیالیستی طبقه کارگر پیروزمند بکمک دولت خویش و با برخورداری از حقوق خویش شناخت اجتماعی را به قدرت اجتماعی بدل می کند:
·        طبقه کارگر پیروزمند در وهله اول تابعیت سیاسی کار کنندگان از کار نکنندگان را (مولدین از انگل ها و علاف ها را)  از بین می برد و سپس به استثمار و تحمیق انسان بوسیله انسان پایان می دهد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر