فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
تحلیلی از شین میم شین
ما
نه آغوشیم تا از خویشتن سوزیم
ما
نه آوازیم تا از خویشتن لرزیم
ما
نه ما هستیم تا بر ما گنه باشد
ما
نه او هستیم تا از خویشتن ترسیم
·
معنی تحت اللفظی:
·
ما آغوش نیستیم تا در آتش خود
بسوزیم.
·
ما آواز نیستیم تا در ارتعاش خویش
بلرزیم.
·
ما ما نیستیم تا گناهی مرتکب شویم.
·
ما او نیستیم تا از خویشتن خویش به
هراس افتیم.
·
فروغ جوان در این دو بیت از زبان
ابلیس به مقایسه انسان عاصی و ابلیس با خدا می پردازد:
1
ما
نه آغوشیم تا از خویشتن سوزیم
·
انسان عاصی و ابلیس بزعم فروغ فاقد
هویت خاص خویش اند:
·
آغوش نیستند که خودسوز باشند.
·
حتما خواننده و شنونده این مصراع
فروغ، از خود خواهد پرسید:
·
«منظور فروغ از این سخن چیست؟
·
آغوش که از خویشتن نمی سوزد؟»
2
·
احتمالا منظور فروغ ارگانیسم و یا
اندام هر موجود زنده است که بسان کارخانه ای در سوخت و ساز مدام است.
·
واقعا هم قضیه از این قرار است:
·
هر سلول اندام هر موجود زنده از
نبات تا جانور و انسان تا زمانی که زنده است، کارخانه ای است که با محیط پیرامون
خود در رابطه داد و ستد مدام قرار دارد:
·
دیالک تیک جذب و دفع.
·
در همین روند سوخت و ساز سلولی،
انرژی غول آسائی تولید می شود و اندام از درون گرم می شود.
·
به همین دلیل آدم گرسنه چه بسا
احساس سرما هم می کند.
3
·
شاید منظور دیگر فروغ شور و شوق
روحی آدمی باشد که او را به آتش می کشد.
4
·
احتمال دیگر این است که منظور فروغ
شعله ور شدن اندام در هماغوشی با دیگری است.
·
در این هماغوشی که چه بسا برهنه
صورت می گیرد، گرمائی پدید می آید که نتیجه اصطکاک اندام ها به یکدیگر است.
·
هر جسم از هر نوع بواسطه انبوهی از
الکترون ها، بواسطه ابر الکترونی در برگرفته شده است.
·
به عبارت دیگر هر چیز در ابر
الکترونی خاص خویش غوطه ور است.
·
اگر چیزها به هم بخورند، در نتیجه
برخورد ابرهای الکترونی به یکدیگر گرما تولید می شود:
·
بسان برخورد ابرها که آذرخش پدید
می آید.
·
گرمای ناشی از هماغوشی نیز قسما به
همین دلیل است.
5
ما
نه آوازیم تا از خویشتن لرزیم
·
انسان عاصی بزعم ابلیس و یا فروغ، آواز
هم نیست تا از خویشتن بلرزد.
·
هدف ابلیس انکار هویت و فردیت انسانی
انسان ها ست.
·
بزعم ابلیس انسان هیچ واره ی
هیچکاره ای است.
·
چیزی پست تر و تهی تر از زباله و
تفاله است.
6
ما
نه ما هستیم تا بر ما گنه باشد
·
ابلیس و یا فروغ در این مصراع با
صراحت تمام هویت انسانی آدمیان را منکر می شود:
·
بزعم ابلیس، آدمیان فاقد خودیت
خویش اند.
·
یعنی وجود درخود و فی نفسه حتی
ندارند.
·
چیزی در حد آلت دستی اند.
·
چیزی چیز واره اند.
·
فروغ بیشک می داند که چیزهای جامد
حتی وجود درخود (فی نفسه) دارند.
·
گاو و گاو آهن هم هیچ واره نیستند.
·
منظور فروغ فقدان اراده است.
·
چون پیش شرط ارتکاب گناه داشتن
اراده و توان تفکر و تصمیمگیری است.
·
فروغ ظاهرا داشتن اراده و توان تفکر
و تصمیمگیری آدمیان را منکر می شود.
·
البته از آدم عاصی نباید انتظار
تفکر منطقی داشت.
·
و گرنه فروغ می داند که انسان فاقد
اراده و توان تفکر و تصمیمگیری نه انسان، بلکه در بهترین حالت چیزی در حد جماد و
یا جانور است.
7
ما
نه او هستیم تا از خویشتن ترسیم
·
فروغ در این مصراع، خدا را به
مثابه هیولائی وحشت انگیز تصور و تصویر می کند:
·
هیولائی که حتی از خویشتن خویش به
وحشت می افتد.
·
چارلی چاپلین در شاهکار خود تحت
عنوان «دیکتاتور بزرگ» همین نسبت را به نحوی از انحاء به هیتلر می دهد:
·
گوبلز چنان در تعریف از پیشوا
مبالغه می کند که هیتلر خودش از خودش به وحشت می افتد و می خواهد که بس کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر