سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
خون سیاوش
(۱۳۴۱)
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
خون سیاوش
(۱۳۴۱)
·
همچون زمین، به فصل بهاران، شکافتن
·
چون ذره از تشعشع خورشید، تافتن
·
موجی شدن به پهنه ی دریای بیکران
·
گشت بزرگ و جنبش جاوید، یافتن
·
ای چشم آفتاب ،
·
قلبم از آن تو ست که پوییدنی تو را ست
·
در صبح این بهار
·
خوش باش، ای گیاه که روییدنی تو را ست
· افسوس، ای زمانه که کندی گرفته پا
·
سستی گرفته دست
·
و آن بلبل زبان بهارآفرین من
·
گنگی گرفته است
·
سرد است روزگار
·
و این سرد روزگار به چنگال آهنین
·
در گرمخانه های دل و جان نشسته است
·
پژمرده آن چراغ
·
افسرده این زمین
·
من سرد می شوم
·
من سنگ می شوم
·
یخ می زند به سینه، دل گرمسوز و من
·
دل تنگ می شوم
·
·
دل تنگ می شوم من و باز این شکسته دل
·
زهدان خواهشی است
·
چون سنگ می شوم من و باز این صبور سنگ
·
زندان آتشی است
·
یاران، دریغ، ز آن همه فرصت که یاوه ماند
·
یاران خروش، ز آن همه آتش که دود شد
·
بی ما گذشت هر چه گذشت از کلاف عمر
·
زربفت آرزو ست که بی تار و پود شد
·
فریادهای من
·
خاموش می شوند
·
اندوه شادمانی و عشق و امید من
·
از یاد روزگار فراموش می شوند
·
در من بهار بود و گل رنگ رنگ بود
·
در من پرنده بود
·
در من سکوت دره و غوغای رود بود
·
در من نشان ابری باران دهنده بود
·
در من شکوفه بود
·
در من جوانه بود
·
در من نیاز خواستن جاودانه بود
·
در من هزار گوهر اشک شبانه بود
·
اینک به باغ سینه ی من، گونه گونه گل
·
می پژمرد یکایک و بی رنگ می شود
·
خاموش می شود همه غوغای خاطرم
·
در من هر آنچه بود، همه سنگ می شود
·
در من تو سنگ می شوی و یاد روی تو
·
در من تو خاک می شوی و خواب موی تو
·
ای کاش، اگر به جای بماند به جان سنگ
·
دیرینه دلنشین من، آن رنگ و بوی تو
·
آری دریغ و درد که در انتهای شب
·
من سنگ می شوم
·
با آتشی به دل
·
با نغمه ای به لب
·
چون ذره، چون زمین
·
چون موج، چون گیاه
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر