گر
یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار
که جز به شادمانی گذرد
هشدار
که سرمایه ی سودای جهان
عمر
است، چنان کاش گذرانی گذرد
عمر خیام
تحلیلی از گاف
سنگزاد
·
معنی این رباعی
عمر خیام خیلی خیلی عالم چیست؟
گر
یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار
که جز به شادمانی گذرد
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر زندگی حتی یک دم صرف باشد.
·
نگذار، به غیر از شادی به چیز دیگری سپری شود.
1
·
دانشمند خیلی
خیلی بزرگ در مملکت عه «هورا»، شادی و غم
که سوبژکتیف و دلبخواهی نیست تا اراده کنی و روزگارت به شادی و یا به غم بگذرد.
2
·
شادی و غم فرم
هائی از واکنش روان آدمی نسبت به حوادث عینی زندگی اند.
·
شادی و غم پدیده های
ارادی نیستند.
·
اصلا و ابدا دست
خود آدمیان نیستند.
3
·
به همین دلیل وقتی کسی طنز نیرومندی می شنود و یا به خاطر می آورد، بی اختیار
از خنده روده بر می شود.
4
·
وقتی اجامر و
اوباش خواهر و مادر و برادرت را حد شرعی می زنند و یا مورد تجاوز شرعی قرار می
دهند، چگونه می توانی لحظه مورد نظر را بشکن بزنی و به شادی بگذرانی؟
5
·
و یا وقتی که به آرزوی دیرینت
رسیده ای، چگونه می توانی عزا بگیری و زار بزنی؟
هشدار
که سرمایه ی سودای جهان
عمر
است، چنان کاش گذرانی، گذرد
·
معنی تحت اللفظی:
·
به هوش باش که سرمایه ی تو در تجارت جهان، عمر است.
·
عمر هم چنان سپری می شود که سپری اش کنی.
1
·
اگر برداشت ما از این بیت درست باشد، عمر خیام جهان را به بازاری تشبیه می کند
و آدمیان را به تجار.
·
تجاری که سرمایه شان عمر است.
·
بعد اعلام می دارد که سرمایه را هر جور خرج کنی، خرج می شود.
·
یعنی عمر آدمی هر طور که او بگذراند، می گذرد.
·
یعنی نحوه گذراندن عمر مطلقا دست خود آدمیان است.
2
·
خنده داری فلسفه عمر خیام هم همین جا ست:
الف
·
گاهی آدمی را مطلقا سلب آدمیت می کند و بازیچه بی اراده ی دست چرخ و فلک و دهر و سپهر جا می زند و فرمان دم
غنیمت دانی، میخواری، عیاشی و خوشباشی صادر می کند.
·
آن سان که از فرط خشم، دود از کله احمد کسروی بلند می شود.
ب
·
گاهی آدمی را چنان همه کاره جا می زند که دهر و سپهر و چرخ و فلک غلام حلقه
بگوشش می شوند و فقط به ساز او می رقصند.
·
خردستیزی همین است، دیگر:
·
یکی به میخ زنی، یکی به نعل و چارپای بیچاره از درد به خود بپیچد.
3
·
عمر خیام ظاهرا قیاس به نفس می کند و فکر می کند که جهان شهر هرت است و هر کس آن
می کند که میلش می کشد:
الف
·
یکی به دلخواه نانوا می شود و در جهنم ظهر تابستان جلوی جهنم تنور نان می پزد.
ب
·
دیگری عمر خود را در ویلا در کنار دریا با جانان به عیش و عشرت سپری می سازد.
·
خدا به بعضی از علما اجر دهد، عقل که دادنی نیست.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر