۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (18)


تحلیلی از شین میم شین 

رقیبم سرزنش‌ ها کرد، کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی ‌ارزد

·        برای درک بهتر و عمیقتر و همه جانبه تر این بیت، بهتر است که نظری به تمامی غزل بیندازیم:

دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ‌ارزد
به می، بفروش دلق ما کز این بهتر نمی ‌ارزد

به کوی می فروشانش به جامی بر نمی ‌گیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمی ‌ارزد

رقیبم سرزنش‌ ها کرد، کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی ‌ارزد

شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی ‌ارزد

چه آسان می ‌نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی ‌ارزد

تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمی ‌ارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان، دو صد من زر نمی‌ارزد

*****

دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ‌ارزد
به می، بفروش دلق ما، کز این بهتر نمی ‌ارزد

 ·        معنی تحت اللفظی:
·        سراسر دنیا ارزش یک لحظه غم خوردن را ندارد.
·        دلق ما را با می معاوضه کن.
·        این بهترین مصرفی است که برای آن می توان تصور کرد.

1
·        خواجه در این بیت، میان غم و می رابطه تز و آنتی تز برقرار می کند.
·        به عبارت دیگر، می وسیله غلبه بر غم جا زده می شود.
·        می توان گفت که خواجه دیالک تیک وسیله و آماج را به شکل  دیالک تیک می و غلبه بر غم بسط و تعمیم می دهد.

·        می اما چگونه می تواند زایل کننده غم باشد؟   

2
·        خواجه هم بیشک می داند که تنها هنر می از کار انداختن فوری مغز بنی بشر و در دراز مدت تخریب قلب بنی بشر است و نه زوال غم.
·        ضمنا اگر ابیات قبلی خواجه را به یاد آوریم، به پریشان اندیشی خواجه بهتر پی می بریم:

3
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت

·        خواجه به غم یار خو می کند و قید درمان را حتی می زند.
·        پوز دادن با تنهائی و داشتن غم بزرگ یکی از سنن دیرمان خردستیزی است.
·        خواجه ضمنا در غزل معروفی دلیلی برای غم خوردن نمی شناسد:

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش‌ ها گر کند خار مغیلان غم مخور

حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌ های تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

4
·        تناقض فکری خواجه همین جا ست:
·        کسی که در ذم غم خوردن آسمان و ریسمان را به هم بافته و هیچ دلیلی برای غم خوردن نمی شناسد، اکنون توصیه می کند که دلق را با پیاله ای از می معاوضه کنند تا بر غم غلبه کنند.

·        پس مواعظ قبلی چه می شوند؟

·        تکلیف خواننده و شنونده شعر خواجه بالاخره کدام است:
·        ورد دعا و درس قرآن در خلوت شب های تار و یا معاوضه حتی دلق مندرس خود با پیاله ای شراب؟

5
·        کسی که با دیوان حافظ بزرگ می شود، عملا پریشان اندیشی و بی انضباطی نظری می آموزد.
·        چه بسا بی آنکه خود متوجه باشد.
·        بررسی حال و روز کاربران فیس آباد از این حقیقت امر هراس انگیز و تهوع انگیز پرده برمی دارد:
·        حضرات چنان به پریشان اندیشی خو کرده اند که با تانک و توپ هم نمی توان آنها را به هوش آورد.
·        نتیجه این حواس پرتی ریشه ای همنوعان احتمالا جذب و هضم همین اشعار و افکار علما و فضلای خردستیز ماضی و مضارع است.

6
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ‌ارزد
به می، بفروش دلق ما کز این بهتر نمی ‌ارزد

·         خواجه در این بیت ضمنا نیشی هم به دراویش می زند که دلق پوش اند.
·        منظور خواجه این است که دراویش بدمست رادیکال اند و حتی دلق خود را نزد می فروش گرو می گذارند.
·        چپنمائی یکی از خصوصیات اصلی نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین است.
·        به همین دلیل است که خیلی ها فکر می کنند، حافظ انقلابی بزرگی بوده است و یا نیچه با آن سبیلش بلشویک بالقوه بوده و یا شاملو سوسیالیست دو آتشه بوده است.
·        شاملو به دکتر خصوصی اش می گوید که به هنگام قیام ضد انقلابی فئودالی ـ فوندامنتالیستی به ژان پل سارتر پیام فرستاده که بیاید و همراه با شاملو با هلیکوپتر در تأسیسات نفت خوزستان پیاده شود.
·        فقط باید فانتزی داشت و فکرش را کرد.
·        چون ژان پل سارتر در آن زمان بینائی خود را بکلی از دست داده بود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر