·
او بندباز بود
·
و اندر تمام شهر، بدین پیشه
·
او یکه تاز بود:
·
آرام، چون پلنگ
· آزاد، چون نسیم
· در آسمان چشم تماشاگران خویش
· می گسترید، نقش
· می آفرید، بیم
· آزاد، چون نسیم
· در آسمان چشم تماشاگران خویش
· می گسترید، نقش
· می آفرید، بیم
·
همچون عقاب قله نشین بلند رأی
·
بر بند می نشست
·
آنگاه با هزار فسون هراس خیز
·
بر حاضران نفس را
·
در سینه می شکست
·
در زیر آسمان،
·
سرمایه ای نداشت به جز جان و ریسمان
·
لیکن چه جان که بود سراپا خراب دل،
·
دل پای بند مهری بی پا و جان گسل!
·
افسوس، بر پلنگ که مهتابش عاقبت
·
از صخره می کشاند بر دره هلاک
·
اندوه، بر عقاب که او را شکار خرد
·
از قله های سر به فلک می کشد به خاک
·
یک روز روی بند
·
در جست و خیز بود
·
بر رهگذار زندگی و مرگ و نام و ننگ
·
با سرنوشت خویشتن اندر ستیز بود،
·
دختر میان مردم دیگر نشسته بود
·
یک چشمه مانده بود
·
آغوش ها گشود و به یک پای، ایستاد
·
سر را بلند کرد و به سوی ستارگان
·
با دست، بوسه داد
·
فواره زد غریو تماشاگران او
·
صد پاره شد سکوت بلورین جایگاه
·
خم گشت تا ستایش فتح غرور را
·
در چشم های دختر زیبا کند نگاه،
·
لغزید روی بند
·
افتاد از طناب.
·
افسوس، بر پلنگ!
·
اندوه، بر عقاب!
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر