محمد زهری
(1305 ـ 1373)
۵
·
شبی از شب ها
·
گذری بود مرا در باغ خوابی
·
که تو در آن، گُل بودی.
·
حیف، این باغ رهی داشت به دروازه ی بیداری.
۶
·
شبی از شب ها
·
سحری داشت که خون
·
با سرودی که نمی مُرد و نخواهد مُرد،
·
خاک را رنگین ساخت.
·
و سحرها ـ همه ـ بعد از آن شب
·
خونین شد.
٧
·
ماهی ام،
·
تو شطّ بی تلاطم فرتوتی.
·
من در تو
·
بر تو
·
گریه ی بسیار کرده ام.
·
آیا تو هیچ بر من غمگین گریستی؟
٨
·
ستاره ها:
·
شکوفههای ساده ی درخت شب
·
حباب ها:
·
شکوفه های پاک آب رود
·
·
مرا شکوفه:
·
اشک تلخ درد.
٩
·
روز
·
ـ بی آفتاب ـ
·
بیمار است.
·
شب بی کهکشان، ستاره و ماه
·
جنگل بی پرنده و برگ است.
·
من چه بی برگ مانده ام بی تو.
ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر