۱۳۹۳ فروردین ۲۶, سه‌شنبه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (39)


سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین
به یاد خروشان مادرمان 
ژاله اصفهانی
  
زمین خاموش بود و آسمان، خاموش
تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش، گوش

به یال کوه ها لغزید ـ کم کم ـ پنجه ی خورشید
هزاران نیزه ی زرین، به چشم آسمان پاشید

نظر افکند آرش سوی شهر، آرام:
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران ـ غمگین ـ کنار در
مردها در راه

·        سیاوش در این بند شعر ـ آگاهانه و یا بطور خوپو، طبیعی و عینی ـ محیط پیراموش آرش را بطور رئالیستی (واقع بینانه)  تصور و تصویر می کند:

1
زمین خاموش بود و آسمان، خاموش
تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش، گوش


·        سیاوش نخست از واکنش طبیعت اول نسبت به نیایش آرش و ضمنا از محیط پیرامون طبیعی آرش گزارش می دهد:
·        هستی طبیعی متشکل از زمین و آسمان (جهان) ـ بسان انسان ـ نفس در سینه حبس کرده و سراپا گوش است تا نیایش دردانه بی همتای خود را بشنود که حاوی و حامل تصمیمگیری نهائی او ست.

2
به یال کوه ها لغزید ـ کم کم ـ پنجه ی خورشید
هزاران نیزه ی زرین، به چشم آسمان پاشید

·        هستی طبیعی پس از شنیدن نیایش آرش با رضایت خاطری عمیق واکنش نشان می دهد:
·        از سکون و سکوت موقت دست برمی دارد و به کرد و کار همیشگی خود ادامه می دهد :
·        خورشید سر بر می کشد و آسمان را از انوار خود منور می سازد.
·        در بدترین و تلخ ترین شرایط عینی، امید دوباره بر تخت می نشیند تا زندگی بتواند ادامه یابد.

3
نظر افکند آرش سوی شهر، آرام:
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران ـ غمگین ـ کنار در
مردها در راه

·        سیاوش می داند که محیط پیرامون آرش و هر شخصیت دیگر، دیالک تیکی از محیط طبیعی و محیط اجتماعی است:
·        دیالک تیک طبیعت اول و طبیعت دوم است.

·        به همین دلیل پس از تصویر استه تیکی ـ هنرمندانه محیط طبیعی و واکنش آن، از دید آرش به توصیف محیط اجتماعی و واکنش سوبژکت اجتماعی نسبت به نیایش آرش می پردازد:

4
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران ـ غمگین ـ کنار در
مردها در راه

·        سیاوش عناصر محیط اجتماعی و واکنش پسیکولوژیکی آنها را یکی پس از دیگری بر می شمارد:

الف:
کودکان بر بام

·        سیاوش ـ قبل از همه ـ از کودکان سخن آغاز می کند.
·        چرا و به چه دلیل؟

1
·        شاید به این دلیل که کودکان بسان انوار آفتاب سحرگاهی منادی و ضمنا تجسم مادی امید اند.
·        چون در اندام کوچک کودکان آینده ی جامعه و همبود در تب و تاب مدام است.

2
·        سیاوش در شعر مستقلی از جایگاه و نقش کودکان صراحتا سخن گفته است.
·        او در این شعر ساده و صریح از قول کودکان، جامعه را به حراست از سلامتی جسمی، روحی و روانی کودکان فرا خوانده و تغذیه مادی و معنوی، آموزش و پرورش کودکان را بطرزی فوق العاده منطقی استدلال، اثبات و طلب کرده است.

3
·        دلیل دیگر تصور و تصویر کودکان بر پشت بام ها، جثه کوچک و قد کوتاه کودکان است.
·        کودکان بطور طبیعی و منطقی برای بهتر دیدن حوادث پیرامون خویش، یا از درخت و تیر برق و غیره بالا می روند و یا بمراتب بهتر و سهلتر به پشت بام می روند.

ب
دختران بنشسته بر روزن

·        دختران اما پنجره را برای مشاهده حوادث پیرامون خویش ترجیح می دهند.

1
·        وقتی گفته می شود که هر اثر هنری در ضمن، آئینه رئالیستی جامعه و همبود است، به همین دلیل است.
·        در همین حکم سیاوش روانشناسی اجتماعی جامعه و همبود سیاوش نیز انعکاس می یابد.

2
·        دختران در میان مردم جامعه سیاوش احساس آرامش و آسایش و امنیت نمی کنند و به همین دلیل در پناهگاه خانه مادری ـ پدری لب پنجره می ایستند.

3
·        ستم جنسیتی ـ بسان دیگر فرم های ستم اجتماعی ـ هزاران فرم دارد، اینهم یکی از آن فرم ها ست.
·        عصر جاهلیت که در قرآن و احادیث و روایات به مثابه دوره ای بلحاظ فکری و فرهنگی منفور و مغلوب جا زده می شود، پس از هزار و چند صد سال دیگر، از هر نظر، همچنان و هنوز حی و حاضر است.

4
·        نیمه دیگر جامعه و همبود به هر دلیل و دستاویز و بهانه ای یا محبوس در قفس خانه است و یا مجبور به بسته بندی خویش در حجاب و مقنعه و روسری و غیره است.

ت
مادران ـ غمگین ـ کنار در

·        سومین عنصر محیط پیرامون اجتماعی آرش، مادران اند که غم عالم به دل دارند و بطور سنتی دم در می نشینند و با هم تبادل نظر و خبر می کنند، گپ می زنند.

1
·        به قول مردجماعت، « بسان مرغان باغچه قد قد می کنند.»
·        انگار خود مردان کذائی با یکدیگر خیلی خیلی عمیق بحث و بررسی می کنند.

2
·        در این حکم سیاوش هم عدم امنیت و محرومیت از برابری نیمه دیگر جامعه انعکاس می یابد.

3
·        این انعکاس واقعیت عینی طبیعی و اجتماعی البته روندی بسیار بغرنج است و در دیالک تیکی از آگاهی و خودپوئی صورت می گیرد.
·        شاید خود هنرمند حتی روحش از ژرفا و غنای این انعکاس خبر نداشته باشد.

4
·        واقعیت عینی سرسخت و رشوه نگیر و رشوه ستیز اما ـ بی اعتنا به خود هنرمند و میل و هوی و هوس او ـ بر زبان می آید، بر صفحه کاغذ نقش می بندد و اشاعه می یابد.

5
·        در این حکم سیاوش، بدون کلامی حتی، ضمنا از فرط خستگی نیمه دیگر جامعه سخن می رود.
·        مادران ـ بر خلاف مردان که در راهند ـ  کنار در نشسته اند.

6
·        تصور و تصویر توده های زن به مثابه پرولتاریای مضاعف، کسب و کار ارجمند سیاوش کسرائی است.
·        این تصور و تصویر لبریز از عشق، احساس، عاطفه، همبستگی و همدردی سیاوش با توده زحمتکش و ستمکش زن است.

7
·        زن در قاموس سیاوش ـ بی شباهت به گله شعرای خرفت و خر ـ نه ابزاری برای اقناع حوایج نفسانی ـ غریزی ـ روحی ـ روانی نرجماعت، بلکه نیمه برابرحقوق دوبرابر زحمتکش جامعه و همبود است و از ارج و ارزش و احترام اصیل و بی ریای مضاعف برخوردار است.

8
·        زن در قاموس سیاوش ـ حداقل ـ  پرولتاریا به توان دو است.
·        زن در قاموس سیاوش ـ حداقل ـ زحمتکش مادی و معنوی خانه و خیابان و کارخانه است.

9
·        یکهزارم ذلتی که توده زن در جامعه و همبود برده و می برد، هنوز بررسی، تحلیل، کشف، اثبات و تشریح نشده و در شعور جامعه ثبت نگشته است.
·        برای انجام چنین کرد و کار عظیم و ارزنده ای به ظهور نویسندگان و شعرای رئالیست و تیز بین زن از موضع طبقاتی پرولتاریا نیاز مبرم بوده، است و خواهد بود.

10
·        برای انجام چنین کرد و کار عظیم و ارزنده ای به هنرمندان زن نیاز مبرم است که آمیزه دیالک تیکی از بالزاک و گورکی  باشند.
·        یعنی همزمان، رئالیست و کمونیست باشند.
·        یعنی عینگرا، دیالک تیکی اندیش و جانبدار باشند.

11
·        سیاوش کسرائی سرمشق بی بدیلی برای چنین هنرمندان طراز نوینی خواهد بود.
·        ضرورت تحلیل دیالک تیکی میراث سیاوش به همین دلیل نیز است.
·        توده ها هرگز بی نیاز از سرمشق ها نبوده اند.

پ
مردها در راه

·        این آخرین عنصر محیط اجتماعی در پیرامون آرش است.
·        به همان سان که خورشید به کار شانه کردن یال سمند قله ها و نورافشانی به چشم آسمان آغاز کرده، به همان سان نیز مردها به حرکت و جنبش و کار پرداخته اند.
·        تا چرخ جامعه از چرخش نایستد.
·        تا زندگی ـ علیرغم معضلات کمرشکن و روانسوز ـ ساز شورانگیز خود را دوباره از سر گیرد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر