۱۳۹۳ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

سیری در شعری از محمد خلیلی (7)

زمینی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
محمد خلیلی
تحلیلی از شین میم شین

همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.

·        معنی تحت اللفظی:
·        همین قدر که از برج خانه ات پله به پله پایین بیایی و همنفس همنوعان خویش گردی، دست ها به کار می افتند.

1
همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.

·        شاعر پس از توصیه ی شنیدن صداها، پی بردن به منشاء صداها و مقصد رودخانه ها، یعنی پس از جامعه شناسی که دست در دست با خودشناسی می رود، مخاطب خود را به هماندیشی، همرائی و همرزمی عملی فرا می خواند.
·        می توان گفت که شاعر در این دو بند آغازین شعر، دیالک تیک های متنوعی را به اشکال بکر و بدیع بی نظیری بسط و تعمیم می دهد: 

الف
·        اولا دیالک تیک جزء و کل را بطرز مستوری به شکل دیالک تیک فرد و جامعه و سپس به شکل دیالک تیک خودشناسی ـ جامعه شناسی بسط و تعمیم می دهد.

ب
·        ثانیا دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دیالک تیک نظر و عمل و بعد به شکل دیالک تیک وحدت نظر ـ وحدت عمل بسط و تعمیم می دهد.

ت
·        ثالثا همان دیالک تیک تئوری و پراتیک را نوآورانه به شکل نا آشنای ارزشمندی در فرم دیالک تیک آگاهی ـ اتحاد ـ مبارزه بسط و تعمیم می دهد.

·        باور نکردنی است، در این واویلا، ولی واقعیت دارد.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری (عمل و نظر)  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.

·        چرا و به چه دلیل از دیالک تیک خودشناسی ـ جامعه شناسی سخن می گوییم؟

·        دلیل تجربی ما این است که هر کس فقط در دیالک تیک من و غیرمن، در دیالک تیک فرد و جامعه، کسب شعور و شناخت می کند.
·        مقایسه خود با دیگران و دیگران با خویشتن طبیعی ترین کرد و کار هر کودکی حتی در روند شناخت است.
·        کودک در آئینه خویشتن خویش، جامعه را می بیند و در آئینه جامعه خویشتن خویش را.
·        به عبارت دیگر در دیالک تیک خود و دیگران و یا در دیالک تیک فرد و جامعه به کسب شناخت و شعور آغاز می کند.

3
 اثری از مجید افسر

·        دلیل نظری ما این است که هر چیز در دیالک تیک جزء و کل وجود دارد و هر چیز در دیالک تیک جزء و کل ادراک، استنباط و شناخته می شود.

·        به همین دلیل هم بوده که هگل حقیقت هر چیز را در همین دیالک تیک تعیین می کند:
·        «حقیقی کل است، کل حقیقی است.»

·        بنظر هگل در دیالک تیک جزء و کل نقش تعیین کننده از آن  کل است، بی آنکه جزء هیچ واره و هیچکاره باشد.
·        کل حاوی و حامل حقیقت است و نه جزء.

4
همین قدر که
بشنوی
این صدا ها از کجا ست
همین قدر که
بدانی
این رودخانه ها به کجا می رسند
آرام می گیری

·        دیالک تیک جزء و کل را دیالک تیسین بزرگ شیراز ـ سعدی  ـ در صدها فرم بسط و تعمیم داده است.
·        یکی از فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل، دیالک تیک فرد و جامعه است.

·       شاعر  در بند اول این شعر، دیالک تیک فرد و جامعه به شکل دیالک تیک مخاطب شاعر و رودخانه زندگی بسط و تعمیم می یابد.

·        عظمت بینشی شاعر نیز همین جا ست.
·        شاعر خواننده و شنونده شعر خود را به دنبال نخود سیاه نمی فرستد.
·        شاعر در دیالک تیک فرد و جامعه، فرد را ایدئالیزه نمی کند، به عرش اعلی نمی برد، تحت عناوین دهن پرکن مختلف از قبیل قهرمان و دلاور و رهبر و نخبه و روشنفکر و سردار و فرزانه و غیره هندوانه زیر بغل فرد نمی نهد، بلکه صاف و ساده او را به جامعه شناسی و در ضمن به خودشناسی فرا می خواند.

·        این یعنی دعوت به خردگرائی، دعوت به کسب شعور اجتماعی، دعوت به جذب تئوری رهایش اجتماعی.
·        این یعنی دعوت به خروج از کودک وارگی، وابستگی، خریت.

·        بدون تئوری علمی و انقلابی نمی توان به تمیز هر از بر نایل آمد، چه رسد به تغییر هر و بر.

5
همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.

·        جذب تئوری رهایش اجتماعی، از آن خود کردن خرد اندیشنده (فلسفه) فی نفسه سوبژکت مورد نظر را زیر و رو می کند و به عملی کردن اندیشه ی جذب شده وامی دارد.

·        منظور از تبدیل بی درنگ تئوری جذب شده در روح به قوه مادی نیز همین است.

·        انسان مجهز به شعور رهائی بخش را نمی توان به آسانی مهار و رام کرد.
·        چنین کسی حامل بذر تحول فردی و اجتماعی است.

·        شاعر نیز به این حقیقت امر واقف است.
·        به همین دلیل مخاطب خود را به پایین آمدن از برج خانه و اشاعه آگاهی میان توده و اتحاد با همنوعان در بند خویش و شروع به عمل دگرگونساز از هر نوع فرا می خواند.

·        اما منظور شاعر از مفهوم  درهم آمیزی نفس ها چیست؟

6
همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.

·        شاید منظور شاعر از مفهوم «درهم آمیزی نفس ها»، هماندیشی، هماموزی، کسب و اشاعه ی شعور رهائی بخش، تشکیل خرد اندیشنده باشد.

·        شاعر به احتمال قوی هم مفهوم «همنفسی» را و هم کل این شعر را تحت تأثیر محمد زهری فرمولبندی کرده است.
·        محمد زهری در شعر امید آمیز بسیجنده فوق العاده نیرومندی تحت عنوان «شهر خالی نیست»، همین مفهوم «همنفسی» با همنوع را به خدمت می گیرد:

 محمد زهری
(1305 ـ 1373)
شهر خالی نیست
گلایه
گلایه (۱۳۴۵)

 شیرخِشت
  شیرخِشت یا شیرخشک، گیاهی از جنس گیاهان چوبدار از خانواده گل سرخ
شیرخشت گیاهی است پایا به ارتفاع ۳ تا ۸ متر.
پوست آن خاکستری مایل به سیاه و گل صورتی در حاشیه سرخ رنگ دارد.
   شفت  آن مدور و گویچه ‌ای شکل است.
از این گیاه برای ازبین بردن زردی در نوزادان استفاده می‌شود.
شیرخشت به عنوان یک ملین خوب، تب ‌بر و ماده خنک‌ کننده 
در طب سنتی ایران مورد استفاده قرار می‌گیرد.
ابن‌سینا در کتاب خود تحت عنوان «قانون»  راجع به شیرخشت می نویسد:
«شیرخشت یا شیرخشک شبنمی است که در هرات بر درخت بید و گون کتیرا می ‌نشیند.
دارای مزاج معتدل است.
دارای اثر مسهلی و دیگر خواص مشابه ترنجبین، 
ولی از آن قوی ‌تر است و خاصیت زداینده دارد.»

·        دست ِ بادی ـ گرچه ـ جام جان تهی کرد از شراب پاک اطمینان،
·        تا سلامت مانده جام جان،
·        باز هم لبریز باید شد.

·        ابرهای تازه را با ابرهای کهنه باید بست،
·        بعد باران خواست.

·         از زمین ـ آنگاه ـ چشم مخملی از سبزه یا آیینه ای از چشمه ساری داشت،
·        تا توان از سینه ی خار بیابان، شیرخشت عافیت دوشید
·        از سر ِ دیوار باغی، برگ بیدی چید
·        یا گل خطمی، به دامن ریخت.

*****

·        باز باید دست را با دست های دیگران پیوست
·        تا غروب کوچه، بازی کرد
·         با کبوترها، پیام از آسمان آورد
·        طاق ایوان را پناه ِ بی پناهی پرستو ساخت.

*****

·        باز هم لبخند باید شد
·        گرچه شهر از زهرخند ِ دشمنی، تلخ است،
·        شهد باید شد،
·        گوارا شد.

·        دوست را باید میان خیل ِ دشمن، یافت
·        همنفس، همراه باید شد.
·        با هزاران مشعل، از چنگال ِ شب باید رهایی جست.

*****
·        شهر خالی نیست
·         گوش باش، آواز می آید از آن خانه
·         همزبانی، همدلی را می سراید
·        گوش باش!

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

7
همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.

·        این بند شعر شاعر فوق العاده زیبا و پرمحتوا ست:
·        پایین آمدن از پله ها و در هم آمیزی نفس ها، همان و آوازخوانی دست ها، همان.
·        دیالک تیک تئوری و پراتیک را، دیالک تیک نظر و عمل را، دیالک تیک وحدت نظر و وحدت عمل را بهتر و دقیق تر از این نمی توان تبیین داشت.
·        نفوذ تئوری در روح همان و آوازخوانی دست ها همان.
·        وحدت نظر همان و وحدت عمل دگرگونساز همان.
·        نفوذ تئوری در توده همان و تبدیل بی درنگ آن به قوه مادی همان.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر