زمینی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
محمد خلیلی
تحلیلی
از شین میم شین
همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
همین قدر که از برج خانه ات پله به پله پایین بیایی و همنفس همنوعان خویش گردی،
دست ها به کار می افتند.
1
همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.
·
شاعر پس از توصیه ی شنیدن صداها، پی بردن به منشاء صداها و مقصد رودخانه ها، یعنی
پس از جامعه شناسی که دست در دست با خودشناسی می رود، مخاطب خود را به هماندیشی،
همرائی و همرزمی عملی فرا می خواند.
·
می توان گفت که شاعر در این دو بند آغازین شعر، دیالک تیک های متنوعی را به اشکال
بکر و بدیع بی نظیری بسط و تعمیم می دهد:
الف
·
اولا دیالک تیک جزء و کل را بطرز مستوری به شکل دیالک تیک فرد و جامعه و سپس
به شکل دیالک تیک خودشناسی ـ جامعه شناسی بسط و تعمیم می دهد.
ب
·
ثانیا دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دیالک تیک نظر و عمل و بعد به شکل دیالک
تیک وحدت نظر ـ وحدت عمل بسط و تعمیم می دهد.
ت
·
ثالثا همان دیالک تیک تئوری و پراتیک را نوآورانه به شکل نا آشنای ارزشمندی در فرم دیالک تیک آگاهی ـ اتحاد ـ مبارزه بسط و تعمیم می دهد.
·
باور نکردنی است، در این واویلا، ولی واقعیت دارد.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری (عمل و نظر) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
2
همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.
·
چرا و به چه دلیل از دیالک تیک خودشناسی ـ جامعه شناسی سخن می گوییم؟
·
دلیل تجربی ما این است که هر کس فقط در دیالک تیک من و غیرمن، در دیالک تیک
فرد و جامعه، کسب شعور و شناخت می کند.
·
مقایسه خود با دیگران و دیگران با خویشتن طبیعی ترین کرد و کار هر کودکی حتی
در روند شناخت است.
·
کودک در آئینه خویشتن خویش، جامعه را می بیند و در آئینه جامعه خویشتن خویش را.
·
به عبارت دیگر در دیالک تیک خود و دیگران و یا در دیالک تیک فرد و جامعه به
کسب شناخت و شعور آغاز می کند.
3
اثری از مجید افسر
·
دلیل نظری ما این است که هر چیز در دیالک تیک جزء و کل وجود دارد و هر چیز در دیالک
تیک جزء و کل ادراک، استنباط و شناخته می شود.
·
به همین دلیل هم بوده که هگل حقیقت هر چیز را در همین دیالک تیک تعیین می کند:
·
«حقیقی کل
است، کل حقیقی است.»
·
بنظر هگل در دیالک تیک جزء و کل نقش تعیین کننده از آن کل است، بی آنکه جزء هیچ واره و هیچکاره باشد.
·
کل حاوی و حامل حقیقت است و نه جزء.
4
همین
قدر که
بشنوی
این صدا ها از کجا ست
همین قدر که
بدانی
این رودخانه ها به کجا می رسند
آرام می گیری
·
دیالک تیک جزء و کل را دیالک تیسین بزرگ شیراز ـ سعدی ـ در صدها فرم بسط و تعمیم داده است.
·
یکی از فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل، دیالک تیک فرد و جامعه است.
· شاعر
در بند اول این شعر، دیالک تیک فرد و جامعه به شکل دیالک تیک مخاطب شاعر
و رودخانه زندگی بسط و تعمیم می یابد.
·
عظمت بینشی شاعر نیز همین جا ست.
·
شاعر خواننده و شنونده شعر خود را به دنبال نخود سیاه نمی فرستد.
·
شاعر در دیالک تیک فرد و جامعه، فرد را ایدئالیزه نمی کند، به عرش اعلی نمی
برد، تحت عناوین دهن پرکن مختلف از قبیل قهرمان و دلاور و رهبر
و نخبه و روشنفکر و سردار و فرزانه و غیره هندوانه زیر بغل فرد نمی نهد، بلکه صاف و ساده او را به جامعه
شناسی و در ضمن به خودشناسی فرا می خواند.
·
این یعنی دعوت به خردگرائی، دعوت به کسب شعور اجتماعی، دعوت به جذب تئوری رهایش
اجتماعی.
·
این یعنی دعوت به خروج از کودک وارگی، وابستگی، خریت.
·
بدون تئوری علمی و انقلابی نمی توان به تمیز هر از بر نایل آمد، چه رسد به
تغییر هر و بر.
5
همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.
·
جذب تئوری رهایش اجتماعی، از آن خود کردن خرد اندیشنده (فلسفه) فی نفسه سوبژکت
مورد نظر را زیر و رو می کند و به عملی کردن اندیشه ی جذب شده وامی دارد.
·
منظور از تبدیل بی درنگ تئوری جذب شده در روح به قوه مادی نیز همین است.
·
انسان مجهز به شعور رهائی بخش را نمی توان به آسانی مهار و رام کرد.
·
چنین کسی حامل بذر تحول فردی و اجتماعی است.
·
شاعر نیز به این حقیقت امر واقف است.
·
به همین دلیل مخاطب خود را به پایین آمدن از برج خانه و اشاعه آگاهی میان توده
و اتحاد با همنوعان در بند خویش و شروع به عمل دگرگونساز از هر نوع فرا می خواند.
·
اما منظور شاعر از مفهوم درهم آمیزی نفس ها چیست؟
6
همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.
·
شاید منظور شاعر از مفهوم «درهم آمیزی نفس ها»، هماندیشی، هماموزی، کسب و
اشاعه ی شعور رهائی بخش، تشکیل خرد اندیشنده باشد.
·
شاعر به احتمال قوی هم مفهوم «همنفسی» را و هم کل این شعر را تحت تأثیر محمد زهری فرمولبندی کرده است.
·
محمد زهری در شعر امید آمیز بسیجنده فوق العاده نیرومندی تحت عنوان «شهر خالی
نیست»، همین مفهوم «همنفسی» با همنوع را به خدمت می گیرد:
محمد زهری
(1305 ـ 1373)
شهر خالی نیست
گلایه
گلایه (۱۳۴۵)
شیرخِشت
شیرخِشت
یا
شیرخشک، گیاهی از جنس گیاهان چوبدار از خانواده گل سرخ
شیرخشت
گیاهی است پایا به
ارتفاع ۳ تا ۸ متر.
پوست
آن خاکستری مایل به سیاه و گل صورتی در حاشیه سرخ رنگ دارد.
شفت آن
مدور و گویچه ای شکل است.
از
این گیاه برای ازبین بردن زردی در نوزادان استفاده میشود.
شیرخشت
به عنوان یک ملین خوب، تب بر و ماده خنک کننده
در طب سنتی ایران مورد استفاده
قرار میگیرد.
ابنسینا در کتاب خود تحت عنوان «قانون» راجع به شیرخشت می نویسد:
«شیرخشت
یا شیرخشک شبنمی است که در هرات بر درخت بید و گون کتیرا می نشیند.
دارای
مزاج معتدل است.
دارای
اثر مسهلی و دیگر خواص مشابه ترنجبین،
ولی از آن قوی تر است و خاصیت
زداینده دارد.»
·
دست ِ بادی ـ گرچه ـ جام جان
تهی کرد از شراب پاک اطمینان،
·
تا سلامت مانده جام جان،
·
باز هم لبریز باید شد.
·
ابرهای تازه را با ابرهای کهنه
باید بست،
·
بعد باران خواست.
·
از زمین ـ آنگاه ـ چشم
مخملی از سبزه یا آیینه ای از چشمه ساری داشت،
·
تا توان از سینه ی خار بیابان،
شیرخشت عافیت دوشید
·
از سر ِ دیوار باغی، برگ بیدی
چید
·
یا گل خطمی، به دامن ریخت.
*****
·
باز باید دست را با دست های
دیگران پیوست
·
تا غروب کوچه، بازی کرد
·
با کبوترها، پیام از
آسمان آورد
·
طاق ایوان را پناه ِ بی پناهی
پرستو ساخت.
*****
·
باز هم لبخند باید شد
·
گرچه شهر از زهرخند ِ دشمنی،
تلخ است،
·
شهد باید شد،
·
گوارا شد.
·
دوست را باید میان خیل ِ دشمن،
یافت
·
همنفس، همراه باید شد.
·
با هزاران مشعل، از چنگال ِ شب
باید رهایی جست.
*****
·
شهر خالی نیست
·
گوش باش، آواز می آید
از آن خانه
·
همزبانی، همدلی را می
سراید
·
گوش باش!
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
7
همین قدر که
بیایی
از پله هایت پایین
و نفس ها را
در هم بیامیزی
دست ها آواز می خوانند.
·
این بند شعر شاعر فوق العاده زیبا و پرمحتوا ست:
·
پایین آمدن از پله ها و در هم آمیزی نفس ها، همان و آوازخوانی دست ها، همان.
·
دیالک تیک تئوری و پراتیک را، دیالک تیک نظر و عمل را، دیالک تیک وحدت نظر و
وحدت عمل را بهتر و دقیق تر از این نمی توان تبیین داشت.
·
نفوذ تئوری در روح همان و آوازخوانی دست ها همان.
·
وحدت نظر همان و وحدت عمل دگرگونساز همان.
·
نفوذ تئوری در توده همان و تبدیل بی درنگ آن به قوه مادی همان.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر