۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

نقل قول هائی از این و آن (174)

حسرت حقیقی را روزی می خوری
که می بینی به اندازه سن و سالت زندگی نکرده ای.
گابریه ل گارسیا مارکز
سرچشمه:
صفحه فیسبوک 
فرشته 
گاف سنگزاد   

دلیل یاوه وارگی این جمله مارکز و یا
جمله ی راوی ئی در اثری از او کدام است؟

·        یاوه وارگی این حکم (جمله) در انتزاعی طرح کردن «زندگی کردن» کذائی است.

1
·        چون هر خواننده ـ هر چقدر هم خرفت باشد ـ دیر یا زود از خود خواهد پرسید:
·        «منظور حریف از مفهوم «زندگی کردن» چیست؟»

2
·        به عبارت دیگر، بر اساس کدام معیار عینی می توان گفت که کسی زندگی کرده و یا نکرده است؟

3
·        اصولا چنین معیار عامی وجود ندارد.
·        هر کس بسته به زمان و مکان و جایگاه اجتماعی اش و بسته به سطح شعورش تصور و تصویری از زندگی ایدئال دارد، تصور و تصویری که مرتب دستخوش تغییر و تجدید نظر است.

4
·        آنچه صاحب این نظر نمی داند، این است که زندگی نه در فرم سوبژکتیفش، نه در فرم ایدئالش، نه در فرم بی عیب و نقص و نقصانش، بلکه با فراز و فرودش، با تلخ و شیرینش، با درد و درمانش، با رنج و شادی اش زندگی است.

5
·        به عبارت دقیق تر و عام تر، زندگی در فرم مشخص رئالش زندگی است و نه در فرم انتزاعی ایدئالش.

6

·        ضمنا هرگز نباید دیالک تیکیت زندگی را فراموش کرد:
·        حکیم خردگرای دیالک تیکی اندیش شیراز، هزاران بار در هزاران فرم به این حقیقت امر دیالک تیکی هستی اشاره کرده است:


گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن 
بدر، بی نقصان و زر، بی عیب و گل، بی خار نیست

چو گل به بار بود، همنشین خار بود
چو در کنار بود خار در نمی ‌گنجد

تنکدلی که نیارد کشید زحمت گل 
ملامتش نکنند ار ز خار برگردد

باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد 

شاخ گل از اضطراب بلبل
با آنهمه خار، سر درآورد 

پسر گفت: 
«هر آینه، تا رنج نبری، گنج بر نداری و تا جان در خطر ننهی، بر دشمن ظفر نیابی و تا دانه پریشان نکنی، خرمن بر نگیری. 
نبینی، که به اندک مایه رنجی که بردم، چه تحصیل راحت کردم و نیشی که خوردم، چه مایه عسل آوردم؟»

القصه، مرافعت پیش قاضی بردیم و به حکومت عدل راضی شدیم، تا حاکم مسلمان، مصلحتی بجوید و میان توانگران و درویشان فرقی بگوید.

قاضی چو حلیت (هیئت و ظاهر) ما بدید و حجت ما بشنید، سر به جیب تفکر فرو برد و پس از تأمل بسیار بر آورد و گفت :
«ای که توانگران را ثنا گفتی و بر درویشان جفا روا داشتی، بدان، که هرجا گل است، خار است و با خمر، خمار است و بر سر گنج، مار است و آنجا که در شاهوار است، نهنگ مردم خوار است و لذت عیش دنیا را لدغه (گزش) اجل در پس است و نعیم بهشت را، دیوار مکاره در پیش.»


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر