۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه

هماندیشی با احمد الهی (5) (بخش آخر)


احمد الهی
دو سؤال برای من پیش آمد:
هدف ادیان از نمایندگی شعور وارونه چیست؟
 منظوراز نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین، چه کسانی هستند؟
سیری در جهان بینی عمر خیام (52)
تحلیلی از شین میم شین
 سرچشمه:
صفحه فیسبوک عمر خیام
میم حجری    

منظوراز نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین، چه کسانی هستند؟

·        برای تأمل روی این اندیشه احمد الهی باید درک فرماسیونی از جامعه بشری را که در بخش های پیشین ذکرش گذشت، به یاد آوریم:
·        جامعه بشری روی هم رفته و در مقیاس جهانی پله های فرماسیونی زیر را طی کرده است:

الف
·        فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی آغازین که فاز واپسینش بنا بر تحقیقات باستان شناسان حدود سی هزار سال طول کشیده است.

ب
·        فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری به مثابه اولین فرم جامعه طبقاتی منقسم به طبقات اجتماعی برده و برده دار

ت
·        فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی که طولانی ترین فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی طبقاتی بوده و بیش از هزار سال عمر کرده است.
·        قرون وسطی عرصه یکه تازی بلامنازع همین فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی بوده است.

پ
·        فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری که خود به دو مرحله و یا فاز مهم طبقه بندی می شود:

1
·        سرمایه داری مبتنی بر رقابت آزاد

2
·        سرمایه داری انحصاری و انحصاری ـ دولتی (سرمایه داری واپسین، امپریالیسم) 

ث
·        سوسیالیسم و کمونیسم

1
·        این بدان معنی است که تاریخ بشری به صورت روندی عینی و قانونمند صورت گرفته و می گیرد.
·        این بدان معنی است که سیر توسعه جامعه بشری از نازل به عالی است، از پله توسعه نازل به عالی است.
·        به همین دلیل هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی توسعه یافته تر، متکامل تر، بهتر و مترقی تر از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی قبلی است.
·        این بدان معنی است که فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری، با تمامت خشونت و خونی که از  بشریت جاری می سازد، با تمامت قساوت و بی رحمی که در حق بنی بشر روا می دارد، باز هم در تحلیل نهائی به سبب خدمت به توسعه نیروهای مولده جامعه بشری مترقی تر از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی آغازین است.

2
·        ولادیمیر لنین بدرستی سطح توسعه نیروهای مولده را مطمئن ترین معیار برای داوری در این زمینه می داند:
·        سطح توسعه نیروهای مولده (انسان مولد، وسایل تولید، علم و فن، استخراج مواد خام و غیره)  در جامعه برده داری بالاتر از سطح توسعه نیروهای مولده در جامعه اشتراکی آغازین و عقب مانده تر از سطح توسعه نیروهای مولده در فئودالیسم است و الی آخر.
·        به همین دلیل به عنوان مثال، کاپیتالیسم هزاران بار بهتر و مترقی تر از فئودالیسم است.

3
·        درست بر اساس همین معیار علمی لنینی اسلام به عنوان ایدئولوژی جامعه برده داری، مترقی تر از بت پرستی به مثابه ایدئولوژی جامعه قبلی است.
·        درست به همین دلیل دین اسلام علیرغم وارونگی، نماینده پیشرفت اجتماعی است.
·        درست به همین دلیل محمد، به مثابه نماینده مناسبات تولیدی برده داری شخصیتی انقلابی است.
·        اگرچه همین محمد با رهزنی، چپاول و غزوات متعدد شطی از خون همنوعان خود را جاری می سازد و به برده کردن زورکی و ددمنشانه توده های مردم به بهانه تبلیغ اسلام و اجرای فرامین الهی دست می زند.
·        در اثر همین تشبثات خشن و خونین اما گذار جامعه بشری به پله بالاتر امکان پذیر می گردد و بشریت سرانجام از ثمرات آن برخوردار می شود.

·        وقتی مارکس می گوید:
·        « رب النوع تاریخ نوشداروی خود را در جمجمه جوانان سر می کشد»، منظورش همین روند و روال عینی است.
·        وقتی لنین می گوید:
·        «سیر توسعه تاریخ فرم مارپیچی (اسپیرال) دارد»، وقتی طبری از سیر تضاریسی و پر اعوجاج تاریخ سخن می گوید، منظور این است که توسعه جامعه بشری دیالک تیکی از پیشرفت بلحاظی و و پسرفت بلحاظی دیگر است، روندی تلخ و شیرین است.

4
منظوراز نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین، چه کسانی هستند؟

·        حالا می توان به اندیشه احمد الهی برگشت.
·        هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی دو مرحله متضاد طی می کند:

الف
·        مرحله آغازین

ب
·        مرحله واپسین

5
·        نظام برده داری در مرحله آغازین را برده داری آغازین می نامند که نظامی مترقی و پیشرفت طلب است.
·        چون به توسعه بی مهار نیروهای مولده دامن می زند.
·        طبقه اجتماعی برده داری که حامل این پرچم ترقی و پیشرفت است، اشرافیت برده دار آغازین نامیده می شود که از سر تا پا انقلابی، خوشبین و مترقی است.

6
منظوراز نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین، چه کسانی هستند؟

·        نظام برده داری در مرحله واپسین به آخر خط عینی خود رسیده است و از ظرفیت انقلابی تهی شده است و به مانعی بر سر راه توسعه نیروهای مولده مبدل شده است.
·        طبقه اجتماعی برده داری که حامل این پرچم ارتجاع و حفظ وضع موجود است، اشرافیت برده دار واپسین نامیده می شود که از سر تا پا ارتجاعی، پسیمیست (بدبین، مأیوس، نیهلیست) و ضد انقلابی است.

7
·        در دیگر پله های توسعه جامعه بشری نیز به همین سان.
·        ما با اشرافیت فئودالی آغازین که حامل پرچم ترقی و پیشرفت است، از سوئی و بعد با اشرافیت فئودالی واپسین که طبقه اجتماعی ارتجاعی ئی است و سد راه توسعه نیروهای مولده است، از سوی دیگر سر و کار پیدا می کنیم.

8
·        در پله توسعه بعدی نیز با بورژوازی انقلابی آغازین  با نمایندگانی غول آسا از قبیل کانت و هگل و فویرباخ و دیدرو و هلوه تیوس و روسو و هولباخ از سوئی و با بورژوازی ارتجاعی واپسین با نمایندگان خردستیز و مرتجع و خونخوار و ددمنش از قبیل شوپنهاور، نیچه، یاسپرس و غیره سر و کار پیدا می کنیم که همه از دم نومید و پسیمیست و نیهلیست و تردیدگرا و ندانمگرا و توده ستیز و پیشرفت ستیز و آدم خوارند.

9
منظوراز نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین، چه کسانی هستند؟

·        بنابرین، فازهای فرماسیونی واپسین عبارتند از برده داری واپسین، فئودالیسم واپسین، سرمایه داری واپسین (سرمایه داری به تعویق افتاده، امپریالیسم)

10
منظوراز نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین، چه کسانی هستند؟

·        طبقات اجتماعی واپسین نیز به طبقات حاکمه این فازهای فرماسیونی اطلاق می شود:
·        اشرافیت برده داری واپسین
·        اشرافیت فئودال واپسین
·        بورژوازی واپسین و معاصر

11
·        خط سرخی در تمامت تاریخ بشری به شرح زیر به چشم می خورد:
·        بر شالوده ایدئولوژی انقلابی برده داری آغازین، ایدئولوژی انقلابی فئودالیسم آغازین و بر شالوده آن، ایدئولوژی بورژوائی آغازین و بر شالوده آن، ایدئولوژی طبقه کارگر (مارکسیسم ـ لنینیسم) تشکیل می شود.

12
·        درست به همین سان هم بر شالوده ایدئولوژی ارتجاعی برده داری واپسین، ایدئولوژی ارتجاعی فئودالیسم واپسین و بر شالوده آن، ایدئولوژی بورژوائی واپسین تشکیل می شود.

·        به همین دلیل است که ایدئولوژی فئودالی واپسین سعدی و حافظ و غیره در خطوط اصلی با ایدئولوژی شعرا و فلاسفه برده داری واپسین (تردیدگرایان و ندانمگرایان و غیره یونان باستان) و با ایدئولوژی بورژوائی واپسین (ایراسیونالیسم، اسکپتیسیسم، اگنوستیسیسم، فاشیسم، نیهلیسم، اگزیستانسیالیسم و غیره به نمایندگی شوپنهاور، نیچه و غیره) در خطوط مهمی مشابه می گردند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر