۱۳۹۲ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

نقل قول هائی از این و آن (125 )

محمدعلي بهمني 
تعداد 
صورت مسأله را تغيير نمي دهد 
حدس بزن 
چند بار گفته ايم و شنيده نشده ايم 
چند بار شنيده ايم و 
باورمان نشده است 
چند بار؟ 

پدرم مي گفت : 
«پدر بزرگت ، دوستت دارم را 
يک بار هم به زبان نياورد 
مادر بزرگت اما 
يک قرن با او عاشقي کرد.»  
سرچشمه
صفحه فیسبوک منصور یاسائی 
تحلیلی از گاف سنگزاد
  
·        حق با شاعر است.

·        اما چرا و به چه دلیل؟

·        شاعر به حقیقت امری عینی اذعان می کند، بی آنکه بداند به چه اذعان می کند و به چه دلیل باید اذعان کند.
·        برای پاسخ به این پرسش باید از خطه منفرد و خاص به عالم عام رویم و از منظری دیگر به مسئله بنگریم.


تعداد 
صورت مسأله را تغيير نمي دهد 
حدس بزن 
چند بار گفته ايم و شنيده نشده ايم 
چند بار شنيده ايم و 
باورمان نشده است 
چند بار؟

·        مفهوم منفرد و خاص «تعداد» بسط و تعمیم مفهوم فلسفی عامی به نام «کمیت» است.
·        کشف مفهوم عام «کمیت» بزرگ ترین  گام در راه درک قضیه است.

 هوشنگ ناظمی 
(امیر نیک آئین)   
(1310 ـ 1367)

·        وقتی امیر نیک آئین می گوید که  مفاهیم و مقولات فلسفی حکم قانون دارند، منظورش همین است.
·        حق با حکیم جوانمرگ زحمتکشان است:
·        یاد خروشانش به یاد باد در این برهوت درندشت بیگانگی با یادها!

1
·        هر مفهوم و مقوله فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی چراغی است برای پیدا کردن راهی در ظلمات هستی.  
·        وقتی هگل و یا لنین آموزش دقت مند و پر وسواس  مفاهیم و مقوله ها را توصیه می کنند، به همین دلیل است.
·        بدون چراغ تئوری نمی توان راه خود را در ظلمات هستی پیدا کرد و به مقصد رسید.

2
·        کشف مقوله کمیت (تعداد) بلافاصله ضد دیالک تیکی آن را به خاطر خطور می دهد:
·        مقوله کیفیت را.
·        و ضمنا دیالک تیک کمیت و کیفیت را.  

3
·        اکنون برای اثبات نظری (تئوریکی) ادعای شاعر فقط باید به این سؤال رهگشا جواب یافت که در دیالک تیک کمیت و کیفیت نقش تعیین کننده از آن کدامین قطب دیالک تیکی است؟   

4
·        پاسخ به این پرسش را تجربه میلیون ها باره بشری پیشاپیش داده است که در تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی تقطیر یافته است:
·        گذار دقت مند از خطه پراتیک به تئوری، از خطه تجربه و عمل به نظر و اندیشه همین است!

5
·        نقش تعیین کننده در دیالک تیک کمیت و کیفیت، از آن کیفیت است.
·        درست به همین دلیل حق با شاعر این شعر است.

تعداد 
صورت مسأله را تغيير نمي دهد

·        منظور شاعر این است که در دیالک تیک کمیت و کیفیت، نقش تعیین کننده از آن کمیت (تعداد) نیست و حق با او ست.
·        استدلال شاعر شنیدنی است:

حدس بزن 
چند بار گفته ايم و شنيده نشده ايم 
چند بار شنيده ايم و 
باورمان نشده است 
چند بار؟

6

·        هفتصد سال قبل اما حکیم بی همانندی در شیراز می زیست که ضمیر خروشانش به دیالک تیکی خودپو سرشته بود و هر جمله و مصراعش بسط و تعمیم بخردانه دیالک تیکی بود.
·        دیالک تیکیسین بی نظیر شیراز همین اندیشه شاعر را با مثال تجربی ستایش انگیزی اثبات کرده است.
·        آنهم نه یک بار، بلکه صدها بار!

اسب تازی اگر ضعیف بود
باز هم از طویله ای خر، به!

·        حتی اسب ضعیف تازی بهتر از دهها خر است.
·        در دیالک تیک کمیت و کیفیت، در دیالک تیک طویله ای از خر و اسب تازی واحد، نقش تعیین کننده از آن کیفیت (اسب تازی) است.
·        به قول شاعر این شعر:

تعداد 
صورت مسأله را تغيير نمي دهد

7
·        شاعر این شعر هم دست به گنجینه تجربی می برد و مثال می آورد:


پدرم مي گفت : 
«پدر بزرگت ، «دوستت دارم»  را 
يک بار هم به زبان نياورد 
مادر بزرگت اما 
يک قرن با او عاشقي کرد.»

·        در این مثال شاعر و در این تجربه زندگی مادر بزرگ ـ پدر بزرگ علاوه بر اشاره به نقش تعیین کننده کیفیت ابراز عشق، دیالک تیک دیگری جلوه فروشی می کند:
·        دیالک تیک حرف و عمل که بسط و تعمیم دیالک تیک مارکسیستی ـ لنینیستی تئوری و پراتیک است:
·        تکرار مکرر «دوستت دارم» (حرف، تئوری) در مقایسه با جامه عمل پوشاندن به «دوستت دارم»، پشیزی نمی ارزد، اگرچه بهتر از هیچ است.
·        پدر بزرگ عشق را زیسته است.
·        پدر بزرگ عشق را نه در حرف، بل در عمل نشان داده است و دلیل استحکام رابطه فی مابین همین بوده است.
·        حکیم شیراز همین دیالک تیک عینی را نیز صدها بار در صدها فرم بسط و تعمیم داده است:

به عمل کار برآید، به سخندانی نیست!

·        منظور سعدی همان منظور مارکس و انگلس و لنین است:
·        نقش تعیین کننده در دیالک تیک پراتیک و تئوری (عمل و اندیشه)  از آن پراتیک (عمل، تجربه، آزمون، آزمایش) است.

8

·        شاعر دیگری در خطه فارس در این زمینه (و نه فقط در این زمینه)  صراحت بیشتری به خرج داده است:

خوش بود، گر محک تجربه (پراتیک) آید به میان
تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد!

·        منظور حافظ هم همان منظور مارکس و انگلس و لنین است:
·        نقش تعیین کننده در دیالک تیک پراتیک و تئوری (رد دیالک تیک عمل و حرف، تجربه و ادعا) از آن پراتیک (عمل و تجربه)  است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر