زلال داد را باید چید!
سرچشمه:
اشعار
بغض کودکانه ای در کار
به امید
فردایی بهتر برای کودکان کار
·
آغوش
گشاده ام را
·
به رویت
گشوده ام
·
و نمناکی چشمان
·
عطوفت نهان در نگاهم را
·
آبیاری می کند.
·
·
می خواهم پروانه وار
·
بر شعله سوزان شمع وجودت
·
بوسه ها زنم،
·
تا قطره های چکیده بر جداره اندوهت را
·
تاب آوری
·
·
اما
·
با خشمی نهان در چشمی مبهوت
·
بر جای می مانم
·
و از دیده خون بارانم،
·
·
وقتی که از نابریده انگشتان کوچکت
·
قطره های خونی نادیده
·
در میان گِل های تیره رس
·
محو می شوند،
·
·
تا سفره های گسترده
·
بر میز های منبت
·
رنگین شوند
·
·
و چلچراغ های منور
·
که از ژرفنای اندوهت
·
روشنایی می گیرند
·
کرشمه های ابریشم را
·
بر اندام زنانی باخته
·
بلرزاند
·
·
تا قلب خونین یاقوت
·
بر سینه های مرمر
·
به جلوه بنشیند.
·
*****
·
·
به خود نهیب می زنم:
·
« آغوش گشاده ات
·
چقدر حقیر می نماید»،
·
·
وقتی که بینش های مسموم
·
جوشان از درون غلیان سرمایه
·
« رنج را در چشمانت جاودانه
می خواهند.»
·
*****
·
·
قدم به پیش می نهم
·
و با چشمانی پر شرر
·
کودکی ات را می بینم
·
که از سراشیب اوج می لغزد
·
و در درون ابرهای آشفته نیاز
·
محبوس می شود،
·
·
«چون نم نم بارانی پاک
·
در شوره زاری بی رویش! »
·
*****
·
·
و می بینم،
·
بروشنی می بینم:
·
تو در آئینه خشت های نا پخته
·
کودکی درو شده ای را می بینی،
·
که بازی های کودکانه
·
از برابرش به جد می گریزند
·
« و در درون کوره پز خانه
ها کبود می شوند.»
·
·
·
آغوش گشاده ام را بر می چینم
·
و عطوفت نهان در نگاهم را
·
·
پلی می زنم
·
از سطح نمناک چشمانم
·
تا دور دستی که فاصله ها می میرند
·
·
دور دستی که هر انسان
·
عطش نیاز خویش را
·
چون پرنده ای از گروه کوچ
·
از جوشنده چشمه ساری می نوشد
·
«جوشان در سایه سار عام!»
·
و در خویش فریاد می زنم:
·
«تو را چه نیاز به آغوش
حقیر من!»
·
·
(تو خود شکوه شکفتن شکوفه ی
دادی
·
اگر که چشم ها به عمق فاجعه ره پویند!
·
·
تو خود طنین طلوع طراوت دادی
·
اگر که گام ها به بطن حادثه ره جویند!)
·
·
«ظلام زیست را باید شست
·
زلال داد را باید چید!»
پایان
بنظرم اغوش گشادهات را برنچین در اغوشش گیروبا سرودهای زندگیساز وترانه های اگاهی دهنده رهنمونش باش تا زمانیکهچشمهایش بعمق فاجعه واردمیشوند ویا اقدمهایشان دربطن حادثه قرار میگیردباقدمهای محکم واستوار از انچه عملاواموختهاشنیده واموخته راه را بتواند بپیمایدواز انسرافراز بیرون اید من حسته ام امید وارم شما خسه نباشید
پاسخحذفخانم ناهیدی عزیز شما باعث شدید چند بار این شعر را بخوانم اما هیچ تضادی با نقطه نظر درست شما دراین شعر مشاهده نکردم. به نظر من برچیده شدن آغوش گشاده به معنای نفی عواطف انسانی نیست چرا که بلافاصله می خوانیم:
پاسخحذفو عطوفت نهان در نگاهم را
پلی می زنم
از سطح نمناک چشمانم
تا دور دستی که فاصله ها می میرند
فکر می کنم شاعر آغوش گشاده را تنها به عنوان یک راه حل که جنبه رمانتیک دارد و بس، رد می کند و بلافاصله عواطف درست انسانی را با راه حل ریشه ای درهم می آمیزد.
ممنون از شما که باعث شدید در این شعر دقیق بشوم / با مهر