مجید
نفیسی
حسینا
(۱۷ ژانویه ۱۹٨۶)
حسینا
(۱۷ ژانویه ۱۹٨۶)
به یاد حسین اُخوت مقدم
و حسین اخوت پوده ای
سرچشمه:
اخبار روز
سرچشمه:
اخبار روز
www.akhbar-rooz.com
·
پا به رکاب دوچرخه
·
و زمزمه ی خرمنکوبان بر
لب:
·
«برو برو، قاطرِ خسته
برو برو، ای زبون بسته!»
برو برو، ای زبون بسته!»
·
ـ حسینا، روستازاده ی ساده ی من!
·
از کجا می آیی؟
·
ـ از رودخانه ی خشکِ پوده می آیم، خواهرزاده!
·
رهآوردم، مشتی خاک است.
·
ـ به کجا می خواهی، بروی دایی جان؟
·
ـ به محله ی نورافکنِ اصفهان
·
برای جوشکاریِ چرخِ
آینده.
·
سوار بر موتور هوندا
·
و زمزمه ی خرمنکوبان بر
لب:
·
«برو برو، تا وات کنم
·
شلوارِ مخمل پات کنم. »
·
ـ حسینا، کوهنورد بی باکِ من!
·
از کجا می آیی؟
·
ـ از قله ی سرد سبلان، می آیم دایی جان!
·
رهآوردم، مشتی برف است.
·
ـ به کجا می خواهی، بروی خواهرزاده؟
·
ـ به محله ی شادآبادِ تهران
·
برای تراشکاری چرخِ
آینده.
·
یکی رکاب چرخ را می
فشارد
·
یکی دسته ی گازِ موتور
را
·
و هر دو زمزمه ی خرمنکوبان
بر لب:
·
«این ورِ یالت، گلکاریه
·
اون ور یالت، گلکاریه
·
میونِ یالت، مُرواریه»
·
از کجا می آیید
·
به کجا می روید
·
ای فلزکاران چرخ آینده؟
·
مگر نمی شنوید، نی آوازِ
چوپان ها را
·
که از بلندی های کام
فیروز می خوانند:
·
«حسینا راه دوره، تو مَنشین
·
فریب و مکر فراوونه، تو
مَنشین!
·
دو تا خنجر به زهر آلوده
کردند
·
برای شامِ مهمونه، تو
منشین!»
·
ولی باد نمی گذارد،
·
صدای چوپان ها را
بشنوند.
·
یکی رکاب چرخ را می
فشارد
·
یکی دسته ی گاز موتور را
·
و هر دو به گِردِ چرخابِ
خون
·
چرخ می زنند، چرخ می
زنند
·
با زمزمه ی خرمنکوبان بر
لب:
·
« برو برو، قاطرِ خسته
·
برو برو، ای زبون بسته!
·
برو برو، قاطرِ خسته
·
برو برو، ای زبون بسته! »
پایان
در این شعر نمایشی، از قصه ی «حسینا و دلارام» و ترانه های خرمنکوبان روستای پوده سود جسته ام.
مسعود بهبودی
خیلی زیبا ست.
این شعر مجید نفیسی و نه فقط این، به صمیمیت «نفیس»ی سرشته است و بسان چشمه زلال جوشان و ترانه خوانی، غبار فراموشی از آئینه ضمیر آدمی می زداید و شفافیت شگرفی بدان می بخشد.
عمر شاعر دراز باد!
در این شعر نمایشی، از قصه ی «حسینا و دلارام» و ترانه های خرمنکوبان روستای پوده سود جسته ام.
مسعود بهبودی
خیلی زیبا ست.
این شعر مجید نفیسی و نه فقط این، به صمیمیت «نفیس»ی سرشته است و بسان چشمه زلال جوشان و ترانه خوانی، غبار فراموشی از آئینه ضمیر آدمی می زداید و شفافیت شگرفی بدان می بخشد.
عمر شاعر دراز باد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر