عمر خیام (427 ـ 510)
(1048 ـ 1131)
شین میم
شین
تحلیل رباعی نهم
·
اکنون که
گل سعادتت پربار است
·
دست تو ز
جام می چرا بیکار است؟
·
می خور
که زمانه، دشمنی غدار است
·
دریافتن
روز چنین دشوار است
·
بزعم
حریفی، در شرایط سیطره خلفای عباسی با ایدئولوژی اسلامی، «خيام رباعي فلسفي را حربه ي بيان افکار خود قرار داده و در
قياس جهاني، متفکر کلاسيک يک چنين زمينه هائي بوده است.»
·
شاید حق
با حریف باشد.
·
ما هم با
این پیشنهاد حریف به تحلیل بیت به بیت رباعیات خیام می پردازیم.
بیت اول
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است؟
·
معنی تحت
اللفظی بیت:
·
اکنون که
گل خوشبختی ات شکوفا ست، پس چرا بیکار نشسته ای و می نمی خوری؟
·
بزعم
خیام، که بزعم بعضی ها، مبارز سلحشور ضد سیطره خلفا و تئولوژی اسلامی بوده، احساس
سعادت کامل باید بطور قانونمندی به میخواری منجر شود.
·
و گرنه
بزعم حریفی، خیام، ریاضیدان بسیار بزرگی بوده و لذا خراباتیگری نمی تواند در شأن
او باشد.
·
خیلی
خوب.
·
اگر خیام
منظور دیگری غیر دعوت به میخواری دارد، آن
منظور دیگر کدام است؟
·
شاید
خیام در بیت بعدی منظور خود را با صراحت بیشتری بیان کند.
بیت دوم
می خور که زمانه، دشمنی غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است
·
معنی تحت
اللفظی بیت:
·
می بخور
که اولا زمانه دشمنی مکار و بی وفا ست، ثانیا پیدا کردن چنین روزی دشوار است.
·
مصراع
آخر بلحاظ وزن، معیوب است.
·
خیام با
بیت دوم، صراحت بیشتری وارد رباعی خویش می سازد.
·
او واقعا
هم در بیت اول، دعوت به میخواری کرده بود.
·
چون
اکنون دست به استدلال می زند تا رهنمود خود را به اثبات رساند:
الف
·
میخواری
در لحظات احساس سعادت کامل اولا به این دلیل ضرور است که زمانه دشمن مکار بنی بشر
است.
ب
·
ثانیا میخواری
به این دلیل ضرور است که امروز، روزی استثنائی است و نظیری برای آن نمی توان پیدا
کرد.
1
·
خوب به
فرض چنین باشد و زمانه انتزاعی کذائی واقعا هم عهد شکن و بی وفا و حیله گر باشد، با
خوردن می و مست کردن خویش که نمی توان کمترین تغییری در چند و چون زمانه کذائی مثلا
سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم ایجاد کرد.
2
·
علاوه بر
این استثنائی بودن روز معینی، که نباید دلیل بر میخواری باشد؟
·
حریف بر آن
است که منظور از میخواری تبلیغ «کیش لذت» است.
·
دفاع از می
به معنی دفاع از کیش لذت است.
·
شاید حق
با حریف باشد.
·
ما ادعای
حریف را مورد تأمل قرار می دهیم:
1
·
لذت
همیشه جفت دیالک تیکی خاص خود را دارد و آن ریاضت است.
·
ادعای
حریف فقط به شرطی می تواند مستدل و قابل قبول باشد که دین اسلام مبلغ ریاضت باشد.
·
یعنی دیالک
تیک لذت و ریاضت را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز بسط و تعمیم داده باشد.
·
فقط در این
صورت است که می توان خیام و بعد حافظ را وارونه ساز دیالک تیک لذت و ریاضت تلقی
کرد.
·
دین
اسلام اما مبلغ ریاضت نبوده و نیست.
·
دین
اسلام مبلغ تعادل میان لذت و ریاضت بوده است
·
حتی حریف،
مدعی ریاضت طلبی دین اسلام و خلفا نبوده است:
حریف
«کيش لذت تماماً عليه
مذهب مسلط عصر بود که دعوي داشت همه ي حقايق را مکشوف کرده و عدالت شرعی و قوانین
الهی را عرضه ساخته و تکلیف انسان را معین کرده است و دیگر کاری نیست جز آنکه
گناهکار و صوابکار معين شوند.»
·
به این
استدلال تق و لق حریف باید دقت دو چندان کرد:
الف
مذهب
مسلط عصر دعوي داشت که همه ي حقايق را مکشوف کرده است.
·
خوب کسی
که سودای مبارزه بر ضد مذهب مسلط را بر سر دارد، باید به جای دعوت به میخوارگی و
کیش کذائی لذت، به نحوی از انحاء، به اثبات بطلان ادعای مذهب مسلط برخیزد و نشان
دهد که حقیقت مطلق اولا غیرقابل کشف است، ثانیا فقط از طریق پراتیک زنده زندگی، از
طریق کسب علم و گسترش شناخت می توان گام به گام بدان نزدیک شد و بطلان خرافه و
مذهب را اثبات کرد.
·
اما حافظ
مبلغ اگنوستیسیم (ندانمگرائی) مطلق است.
·
واقعیت
عینی را غیرقابل شناخت جا می زند و ضمنا از جزم مشیت الهی سرسختانه دفاع می کند.
ب
مذهب
مسلط عصر دعوي داشت که عدالت شرعی و قوانین الهی را عرضه ساخته است.
·
این کشف
حریف در مورد مذهب مسلط درست است.
·
واقعا هم
چنین است:
·
هر دینی قوانین
الهی را که در حقیقت قوانین حافظ منافع طبقه حاکمه است، جامه عمل می پوشاند و عدالت
شرعی را که در حقیقت عدالت مورد نظر طبقه حاکمه است، برقرار می سازد:
·
یعنی نهادهای
حقوقی و قضائی و غیره خاص خود را تأسیس می کند.
·
خوب با
دعوت به میخواری که نمی توان بر ضد قوانین الهی و عدالت شرعی مبارزه کرد.
1
·
اگر قوانین
و عدالت اسلامی را در ممنوعیت می خلاصه کنیم، می توان در تبلیغ میخوارگی نوعی
سرکشی و اعتراض نسبت بدان سراغ گرفت.
·
همین و
بس.
·
اما این
اعتراض و سرکشی نسبت به قوانین شرع چه حاصلی در پی دارد؟
2
·
اگر
مبارزه بر ضد ممنوعیت شراب به شراب خواری محدود شود، یعنی اگر در خطه خاص در جا
زند و وارد عالم عام نگردد، یعنی اگر امر و نهی شرعی را بطور کلی زیر ضربه نگیرد،
در بهترین حالت از حد عوامفریبی فراتر نخواهد رفت و در بدترین حالت به تخریب خانه
خرد توده از طریق اشاعه میخوارگی منجر خواهد شد.
3
·
اتفاقا
سی سال است که «مبارزه» مشابهی در کشور زیر سلطه «اسلام» انجام می گیرد:
·
دختران
جوان خیلی خیلی انقلابی با وسواس و سرسختی تمام سعی بر آن دارند که مو و رو و چشم
و ابرو نشان این و آن دهند.
·
بدین
طریق عملا به ریشه های اصلی حاکمیت طبقاتی طبقه حاکمه کمترین تبری وارد نمی آید و
آب از آب تکان نمی خورد.
·
اما
عوامفریبی هم از جانب خلفای معتقد به فوندامنتالیسم و هم از جانب طرفداران نئولیبرالیسم،
بشدت و حدت تام و تمام صورت می گیرد.
ت
مذهب
مسلط عصر، تکلیف
انسان را معین کرده و دیگر کاری نیست جز آنکه گناهکار و صوابکار معين شوند.
·
این
ادعای حریف هم درست است.
·
مذهب همیشه
و همه جا بطور دوئالیستی عمل می کند:
·
مذهب میان
خیر و شر، معروف و منکر، صوابکار و معصیتکار دیوار می کشد.
·
اما با
دعوت به کیش کذائی لذت و می خوارگی که نمی توان کاری کارساز بر ضد ایدئولوژی طبقه
حاکمه انجام داد.
·
قاعدتا
ریاضیدان بزرگ (خیام) و غلامدار بزرگ (حافظ) باید بدانند که بر ضد ایدئولوژی خرافی
و ارتجاعی فقط می توان با روشنگری علمی و انقلابی مبارزه کرد و نه با دعوت مردم به
کیش لذت، میخواری و عیاشی.
·
از این رو،
ما فکر می کنیم که خیام و حافظ و امثالهم به قشری از طبقه اشراف بنده دار و فئودال
وابسته اند، که ایدئولوژی طبقات واپسین را به شیوه خود نمایندگی می کنند.
·
چرا و به
چه دلیل ما به این حدس و گمان می رسیم؟
·
علتش این
است که در قرون وسطی واپسین اروپا هم لایه ای از اشراف فئودال به شیوه زیستی از این دست،
روی می آورد و ضمن پشت پا زدن به همه موازین شرعی و اخلاقی و اجتماعی به تبلیغ بی
دینی، خوشباشی و میخواری و عیاشی می پردازد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر