خواجه
نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701
ـ 772 هجری قمری)
رساله
دلگشا
قسم دروغ
شيطان را پرسيدند كه كدام طايفه را دوست داري؟
گفت:
«دلالان را.»
گفتند:
«چرا؟»
گفت:
«از بهر آن كه من به سخن دروغ از ايشان خرسند
بودم، ايشان سوگند دروغ نيز بدان افزودند.»
پایان
تحلیل از
یدالله سلطان پور
عنوان حکایت
قسم دروغ
·
عبید با این عنوان، با تبحر همیشگی اش، محتوای ماهوی حکایت خود
را با خواننده و یا شنونده حکایت در میان می گذارد.
عبید
شيطان را پرسيدند كه كدام طايفه را دوست داري؟
·
مفهوم شیطان یکی از مقولات اساسی تئولوژی است.
·
شیطان اما به چه معنی است؟
·
چه بسا معروف ترین چیزها، مبهم ترین آنها ست.
·
چون کسی به دلیل شهره خاص و عام بودن آنها، دلیلی برای تأمل
در باره آنها نمی یابد.
·
و نتیجتا معروفترین چیزها مبهم ترین آنها می ماند.
·
ما مقوله شیطان را مورد تأمل قرار می دهیم تا تأملات ما نیز
به محک هماندیشان خوداندیش بخورد، تصحیح، تکمیل و یا حتی رد شود.
1
·
ظاهرا هیچ بنی بشری نمی تواند از قبول دیالک تیک عینی هستی شانه
خالی کند و لذا در بدترین حالت، فرم معیوب و مخدوشی از دیالک تیک در جامه دوئالیسم
(مانیگرائی) عرضه می شود.
·
بدین طریق است که دوئالیسم نور و ظلمت، خیر و شر و غیره
سرهم بندی می شوند و به خورد خلایق داده می شوند.
2
·
از این رو، وقتی که بنی بشر به دلایل مختلف در اعصار مختلف
به اختراع خدا می پردازد، به جفت دیالک تیکی خدا نیز می اندیشد.
·
وقتی در هستی همه چیز از خرد و کلان با ضد دیالک تیکی خویش
همراه است، خدا نمی تواند ـ بر خلاف پندار شیخ شیراز ـ «بری از ضد و جنس» باشد.
·
بدین طریق است که فرم مخدوشی از دیالک تیک خدا و ضد خدا، مسیح
و آنتی مسیح (کریست ـ آنتی کریست) بطرز دوئالیستی سرهم بندی می شود:
·
دوئالیسم خدا و ابلیس
·
دوئالیسم الله و شیطان
3
·
شیطان در قرآن، یکی از ملائکه مقرب درگاه الهی بوده و شب و
روز مشغول عبادت بوده است.
·
بنابرین شیطان نیز یکی از مخلوقات الهی بوده است.
4
·
در تئولوژی اسلامی، شیطان وقتی از مرتبه ملک مقرب به قهقرای
ضدالله سقوط می کند که حوا و آدم خلق می شوند.
5
·
خدا از همه ملائکه و اجنه که همه از دم خدمه و نوکر و بنده
و غلام فرمانبردارش بوده اند، می خواهد که سر از سجده بر درگاه شخص شخیص خویش
بردارند و در پیشگاه حوا و آدم به خاک افتند.
·
چرا؟
6
·
دلیل این فرمان خدا را هم مارکسیسم توضیح داده است:
·
خدا بسان هر مولدی در آئینه محصول کار خود، یعنی در آئینه
حوا و آدم خود را می بیند، به خودشناسی می رسد و ماهیت خلاق و مولد خود را کشف می
کند.
·
فتبارک الله احسن الخالقین به همین دلیل است.
·
خدا با توجه به محصول کار خود، احساس رضایت خاطر از خود می
کند، از خودش خوشش می آید.
7
·
خدا بسان هر مولدی شیفته مولود خویش بوده است.
·
شیفته مخلوق خویش بوده است.
·
شیفته محصول کار خویش بوده است.
·
و لذا از همه زیردستان خود، یعنی از خیل بیشمار اجنه و ملائکه
می خواهد که در برابر محصول کار او نیز به سجده در آیند.
8
·
همه اجنه و ملائکه سر فرود می آورند، مگر ملک مقرب درگاه
الهی که از اجرای فرمان الهی سر باز می زند.
·
چرا؟
9
·
ابلیس دلیل داشته است.
·
ابلیس خود اندیش بوده است.
·
و لذا دست به مقایسه خود با حوا و آدم زده است.
·
مقایسه یک عمل منطقی و فکری است.
·
دلیل ابلیس این بوده که خود منشاء آتشین دارد و آتش
ارجمندتر از خاک است و لذا نباید در برابر موجودات خاکی به سجده درآید.
10
·
تئولوژی درست در همین جا ست که ماهیت تاریخی ـ طبقاتی خود
را رو می کند.
·
جرم اصلی ابلیس کذائی خوداندیشی بوده است و تئولوژی خصم
خونخوار خوداندیشی است.
·
از این رو ست که تئولوژی خوداندیشی را شیطانیزه (ابلیس واره)
می کند و به خورد توده می دهد.
·
بدین طریق خدای تئولوژی به دشمن خوداندیشی بدل می شود.
·
شاید همین جا ست که حساب خدای جامعه اشتراکی اولیه از حساب
خدای جامعه طبقاتی جدا می شود:
·
شاید همین جا ست که خدای خرد فردوسی به خدای خردستیز سعدی و
حافظ استحاله می یابد.
·
اما خدا چرا باید دشمن خوداندیشی مخلوقات خود باشد؟
·
مگر مخلوق خرفت عاجز از خوداندیشی چه حسنی دارد؟
11
·
دلیل دشمنی خدای جامعه طبقاتی با خوداندیشی انسان ها در این
حقیقت امر است که خوداندیشی همیشه خودمختاری را به دنبال می آورد.
·
فرد خوداندیش فردی آزاد و مستقل است و تن به بردگی این و آن
نمی دهد.
·
خودمختاری، استقلال نظری و عملی، آزادی و عزت نفس به مذاق
خدای جامعه طبقاتی خوشایند نیست و نمی تواند خوشایند باشد.
·
به همین دلیل است که تئولوژی گربه را سر حجله ترور می کند:
·
خرد را پیشاپیش در هیئت ابلیس از درگاه باری تعالی می راند تا مؤمنین، انسان واره های بیزار و بری از خوداندیشی
و خودمختاری باشند و داوطلبانه تن به بردگی این و آن دهند.
12
·
بدین طریق است که در قاموس تئولوژی، شیطان به مظهر بدی مطلق
بدل می شود و به مثابه مظهر بدی مطلق از همسانان خویش خوشش می آید:
·
از بدترین ها
·
از دشمنان حقیقت
·
از دروغگویان
عبید
شیطان گفت:
«دلالان را.»
·
لبه تیز انتقاد اجتماعی عبید همین جا ست:
·
شیطان به مثابه مظهر بدی و دروغ، از دلال جماعت بیشتر از هر
کس خوشش می آید.
عبید
گفتند:
«چرا؟»
گفت:
«از بهر آن كه من به سخن دروغ از ايشان خرسند
بودم، ايشان سوگند دروغ نيز بدان افزودند.»
·
بزعم عبید، دلال جماعت بدتر از مظهر بدی مطلق اند، بدتر از
شیطان اند.
·
چون نه تنها دروغ می گویند و برای حقیقت عینی تره خرد نمی
کنند، بلکه قسم دروغ هم بر زبان می رانند.
·
در این حکایت عبید صنف معینی از جامعه مورد انتقاد بی
رحمانه قرار می گیرد.
·
صنف دلال جامعه!
·
این صنف حداقل در جامعه ایران بشدت بدنام است.
·
ولی چرا؟
·
چرا باید دلال به مثابه واسطه و کاتالیزور، مورد انتقاد
قرار گیرد؟
پایان
کامنتی از حریف هماندیش:
پاسخحذفدلال ها درایران اصلا کاتالیزور نیستند .
کاتالیزور تسریع کننده است . اما دلال ها در ایران روند رسیدن را کند می کنند در هر جریانی .
مثلا رسیدن محصول از محل تولید تا مصرف کننده توسط دلالان بی دلیل طولانی می شود و در نتیجه ارزش واقعی کالا به ارزش کاذب تبدیل می شود و بعد به دست مصرف کننده بیچاره می رسد که باید بیش از ارزش واقعی پول بپردازد .
کلمه واسطه باز بار منفی کمتری در جامعه نسبت به دلال دارد.