کنار این دریچه ها
دلم هوای آفتاب می کند.
سیاوش کسرائی
دلم هوای آفتاب می کند.
سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
·
ملال
ابرها و آسمان بسته و اتاق سرد
·
تمام
روزهای ماه را
·
فسرده می
نماید و خراب می کند.
·
و من به
یادت ای دیار روشنی، کنار این دریچه ها
·
دلم هوای
آفتاب می کند.
·
خوشا به
آب و آسمان آبی ات
·
به کوه های
سربلند
·
به دشتهای
پر شقایقت، به دره های سایه دار
·
و مردمان
سختکوش توده کرده رنج روی رنج
·
زمین پیر
پایدار
·
هوای تو ست،
در سرم
·
اگر چه
این سمند عمر، زیر ران ناتوان من
·
به سوی
دیگری شتاب می کند.
·
نه آشنا،
نه همدمی
·
نه شانه
ای ز دوستی که سر نهی بر آن دمی
·
توئی و
رنج و بیم تو
· توئی و بی پناهی عظیم تو
· توئی و بی پناهی عظیم تو
·
نه شهر و
باغ و رود و منظرش
·
نه خانه
ها و کوچه ها، نه راه آشنا ست
·
نه این
زبان گفت و گو زبان دلپذیر ما ست
·
تو و
هزار درد بی دوا
·
تو و
هزار حرف بی جواب
·
کجا روی،
به هر که رو کنی تو را جواب می کند؟
·
چراغ مرد
خسته را
·
کسی نمی فروزد
از حضور خویش
·
کسش به
نام و نامه و پیام
·
نوازشی
نمی دهد
·
اگر چه
اشک نیم شب
·
گهی ثواب
می کند.
·
نشسته ام
به بزم دوستان و سرخوشم
·
بگو،
بخند و شعر و نقل و آفرین و نوش
·
سخن به
هر کلام و شیوه ای ز عهد و از یگانگی است
·
به
دوستی، سخن ز جاودانگی است
·
امان ز
شبرو خیال
·
امان،
·
چه ها
که با من این شکسته خواب می کند!
·
اگر چه
بر دریچه ام، در آستان صبح
·
هنوز هم
ملال ابر بال می کشد،
·
ولی من
ای دیار روشنی
·
دلم چو
شامگاه تو ست
·
به سینه ام
اجاق شعله خواه تو ست
·
نگفتمت،
دلم هوای آفتاب می کند.
پایان
شاعرشکر شکن ما با بیان دلتنگیش از فراق یار ودیار را با ماوماهای نوعیچنان بازیبایي درمیان میگذارد احساس میکنی ددلش بسان شب وطن دلشاز غربت گرفته ست دلش افتاب روشن میهن را میخواهد احساس میکنی که در کنارت نشسته باتو از غم دوری وطن پراز روشنی افتاب وغریبی وبیهمدمی وزبان نا آشنا واینکه اگردلشچون شب میهن تریکست اما درسینه شعله غشق ربانه میکشد دلش درهوای افتاب روشن وطن وخیلی مسایل ان میتپدواما انزمان که درجمع دوستان نشسته وگفتگو میکند چه خوشحال وشادانست
پاسخحذف