۱۳۹۹ خرداد ۱۱, یکشنبه

درنگی در شعر سهراب سپهری (۱۵)

 
ویرایش و درنگ
از
ربابه نون
 
سراب
 
آفتاب است و بیابان چه فراغ
نیست در آن نه گیاه و نه درخت

غیر آوای غرابان (کلاغان)
دیگر
بسته هر بانگی از این وادی رخت

در پس پرده ای از گرد و غبار
نقطه ای لرزد از دور
سیاه

چشم اگر پیش رود می بیند
آدمی هست که می پوید راه

تنش از خستگی افتاده ز کار
بر سر و رویش بنشسته غبار

شده از تشنگی اش خشک، گلو
پای عریانش مجروح ز خار

هر قدم پیش رود 
پای افق
چشم او بیند دریایی آب

اندکی راه چو می پیماید
می کند فکر که می بیند خواب
 
پایان
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر