۱۳۹۹ خرداد ۸, پنجشنبه

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۱۵۱)

·
 
پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین
 
فصل هفتم
بخش دوم
قسمت اول
فلسفه عملی:
اعلام خودمختاری سوبژکت
 

۲۳
·     اگر سیستماتیک کانت را پیگیری کنیم، به نظر خواهد رسید که فلسفه عملی، ریزش فلسفه نظری به خارج است.

۲۴
·     بسیاری از احکام کانت، آدمی را به چنین نتایجی می رساند.

۲۵
·     کانت اما در واقع، فلسفه عملی را، یعنی اخلاق را، فقط به تاج جهان بینی خویش مبدل نمی سازد.
·     بلکه تفکر کانت با مسئله گزاری های اخلاقی اوج می گیرد.
·     مسئله گزاری های اخلاقی ئی که کانت در وهله اول به مسئله شناخت بسط می دهد.

۲۶
·     در کانون فلسفه کانت، انسان، عزت انسانی و سرنوشت انسانی قرار دارد.

۲۷
·     «چرخش کوپرنیکانیکی» مسئله شناخت کانت باید با قرابت بیشتری به این جریان در نظر گرفته شود.

۲۸
·     کانت سوبژکت را نه فقط از لحاظ تأملات معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت)، به نقطه مرکزی فلسفه مبدل می سازد.
·     کانت قبل از همه در صدد آن است که وجود را به مثابه محصول (فراورده) آزادی (اختیار) خلاق بشری، به مثابه اکت (عمل) کردوکار بشری و در عین حال، به مثابه فرضیه فلسفه عملی مطرح سازد.

۲۹
·     این مسئله زمانی روشن می گردد که تعریف کانت از فلسفه  در نظر گرفته شود:
·     «فلسفه عبارت است از رابطه کل شناخت و استفاده از خرد به هدف نهایی خرد بشری.
·     خرد بشری ئی که به مثابه عالی ترین مرجع، کلیه اهداف دیگر تابع آنند و در آن باید به هم بپیوندند تا وحدتی تشکیل شود.»

۳۰
·     کانت ادامه می دهد:
·     «میدان فلسفه را به این معنی جهانوندی اش می توان به سؤالات زیر رساند:

الف
·     من چه می توانم بدانم؟
ب
·     من چه باید بکنم؟
پ
·     من به چه چیزی می توانم امید ببندم؟
ت
·     انسان چیست؟

۳۱
·     به سؤال اول متافیزیک جواب می دهد.

۳۲
·     به سؤال دوم اتیک (اخلاق) جواب می دهد.

۳۳
·     به سؤال سوم مذهب جواب می دهد.

۳۴
·     به سؤال چهارم آنتروپولوژی جواب می دهد.

۳۵
·     اما اساسا می توان کلیه این سؤالات را جزو آنتروپولوژی محسوب داشت.
·     برای اینکه سه سؤال اول مربوط به سؤال آخرند.»
·     (کانت «مجموعه آثار»، جلد ۳، ص ۴۴۷)

۳۶
·     کانت، وجود را نه در واقعیت (واقعی بودن، موجودیت، فاکتیسیته) آن، نه به مثابه چیزی که هست، بلکه به مثابه مصالح و مواد (ماتریال) سوبژکت در نظر می گیرد.

۳۷
·     به نظر هگل، فلسفه کانت، عبارت است از «نقطه نظر مطلقیت.
·     لایتناهیت محبوس در سینه برای آدمی.
·     این جنبه ارضا کننده در فلسفه کانت است
·     این دستکم، مبتنی بر طبع آدمی است.
·     من چیزی را به رسمیت می شناسم که متناسب با تعین و سرنوشت من است.»
·     (هگل، «مجموعه آثار»، جلد ۱۹، ص ۵۸۹)

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر