۱۳۹۹ خرداد ۶, سه‌شنبه

درنگی در اندرزهای احسان طبری (۱۴)

 
احسان طبری
در بارۀ شیوۀ درستِ رفتارِ مبارزان با یکدیگر
[بحثی در بابِ اِتیکِ مارکسیستی]

منبع: 
سایت نوید نو
 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
۱
تا زمانیکه حزب در پیوند با مردم است، 
در 
مبارزاتِ وسیعِ توده‌ای 
شرکت دارد 
و 
زندگی حزبی، 
عملاً 
تحت کنترل واقعیتِ اجتماعی و تحت نظارتِ وسیعِ مردم 
قرار می‌گیرد، 
پیدایشِ فضای ناسالم در آن دشوارتر است 
و 
ناقلینِ شیوه‌های نادرست و ناسالم، 
میدان چندانی برای عمل نمی‌یابند 
و 
حتی
 خود 
به 
سوی اصلاحِ روشِ خود 
رانده می شوند. 
 
جهان بینی طبری
در
همین جمله او
تبیین می یابد:
 
درجه نفوذ اخلاق ضد پرولتری (فضای ناسالم و شیوه‌های نادرست و ناسالم) در حزب
وابسته به عوامل جغرافیایی است
و
نه
وابسته به ترکیب طبقاتی حزب
و
نه
وابسته به بلوغ ایده ئولوژیکی ـ تئوریکی حزب:
 اگر رهبری حزب در داخل کشور باشد
و
در
معرض شانتاژ لحظه به لحظه طبقه حاکمه
و
در
خطر حمله غافلگیرانه اجامر ارتجاعی
باشد،
حزب
بی اعتنا به ترکیب طبقاتی حزب و بلوغ ایده ئولوژیکی ـ تئوریکی اش
در 
مقابل «فضای ناسالم و ناقلینِ شیوه‌های نادرست و ناسالم» 
رویین تن خواهد بود.
 
ولی
اگر
رهبری حزب در آلمان دموکراتیک باشد،
دور از شانتاژ لحظه به لحظه طبقه حاکمه
و
مصون از ترور دشمن طبقاتی 
باشد 
حزب
بی اعتنا به ترکیب طبقاتی حزب و بلوغ ایده ئولوژیکی ـ تئوریکی اش
در
 مقابل «فضای ناسالم و ناقلینِ شیوه‌های نادرست و ناسالم»
ضربه پذیر و زخم بردار خواهد بود
و
به 
زانو
 در خواهد آمد.
 
جلال آل عبا
کجا ست؟
 
۲
تا زمانیکه حزب در پیوند با مردم است، 
در 
مبارزاتِ وسیعِ توده‌ای 
شرکت دارد 
و 
زندگی حزبی، 
عملاً 
تحت کنترل واقعیتِ اجتماعی و تحت نظارتِ وسیعِ مردم 
قرار می‌گیرد، 
پیدایشِ فضای ناسالم در آن دشوارتر است
 
  پیوند حزب با مردم
و
شرکت حزب در مبارزات وسیع توده ای
و
کیفیت زندگی حزبی
جای جغرافیایی ک. م. حزب
است
و
نه
 ترکیب طبقاتی و بلوغ ایده ئولوژیکی ـ تئوریکی بدنه و کله حزب.

۳
تا زمانیکه حزب در پیوند با مردم است، 
در 
مبارزاتِ وسیعِ توده‌ای 
شرکت دارد 
و 
زندگی حزبی، 
عملاً 
تحت کنترل واقعیتِ اجتماعی و تحت نظارتِ وسیعِ مردم 
قرار می‌گیرد، 
پیدایشِ فضای ناسالم در آن دشوارتر است
 
جالب تر از همه
مفهوم «کنترل زندگی حزبی توسط واقعیت اجتماعی و نظارت مردم»
است.
 
ما
در
فلسفه طبری
با
نوعی جبرگرایی 
با
نوعی دترمینیسم ایدئالیستی
با
بی خبری از مقوله مارکسیستی مهم سوبژکتیویته
سر و کار پیدا می کنیم.
 
طبری
دیالک تیک ابژکت ـ سوبژکت
را
هم
در
عرضه جامعه
وارونه می سازد
(نقش تعیین کننده را از آن اوبژکت، واقعیت اجتماعی)
جا می زند
و
هم
در
عرصه تئوری شناخت
وارونه می سازد.
 (نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت)
تلقی می کند.
 
سوبژکتیویته در جامعه 
و
اوبژکتیویته در تئوری شناخت
دو شاخص مهم جهان بینی ماتریالیستی اند.
 
سوبژکتیویته در جامعه 
یکی از مهم ترین کشفیات کلاسیک های مارکسیسم
است
که
در
«تزهایی راجع به فویرباخ»
تشریح می شود.
 
مراجعه کنید
به

تأملی در تزهایی راجع به فویرباخ 
  

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3090

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3155
 
    http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3221
 
تفاوت چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های طبیعی
 با 
چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های جامعتی
این است
که
اولی
اوبژکتیو
است
بی سوبژکت
(تحت کنترل واقعیت عینی)
 است
و
دومی
سوبژکتیو
است
سوبژکت مند
است.
 
مثال:
زلزله 
 نیازی 
به
سوبژکت ندارد.
 
روشنگری علمی و انقلابی
به
مثابه وسیله تدارکی انقلاب اجتماعی
اما
محتاج سوبژکت 
است.
مثلا
محتاج حزب طراز نوین
است.
محتاج دایرة المعارف روشنگری
است.
 
جهان بینی طبری
در
بهترین حالت
ماتریالیسم جغرافیایی
است.
 
طبری
عاجز از درک تفاوت و تضاد طبیعت با جامعه
است.
 
می توان گفت
که
جهان بینی طبری
ناتورالیستی
است.
 
یعنی
در
عرصه جامعه
ایدئالیستی
است.
 
جهان بینی
همه
ماتریالیست های ماقبل مارکس
(از هولباخ تا فویرباخ)
در
عرصه جامعه
ایدئالیستی
بوده است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر