۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

درنگی در اندرزهای احسان طبری (۶)

 
احسان طبری
در بارۀ شیوۀ درستِ رفتارِ مبارزان با یکدیگر
[بحثی در بابِ اِتیکِ مارکسیستی]

منبع: سایت نوید نو
 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور 
 
۱
رفتارِ صحیح 
مبتنی بر تفکرِ عینی و منشِ جمعی
و
رفتار غلط 
مبتنی بر تفکرِ ذهنی و منشِ فردی 
 است.  
 
سؤال
 این بود
که
منظور
 از
اوبژکتیویسم
 (عینگرایی)
و
 سوبژکتیویسم
 (به اصطلاح ذهنگرایی)
چیست؟

برای درک و توضیح اوبژکتیویسم و سوبژکتیویسم،
بهتر است
که
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
را
به
خدمت گیریم:
 
۲
اوبژکتیویسم
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
را
تخریب می کند.
 
قطب اوبژکت
را
مطلق می کند
 و
قطب  سوبژکت 
را
دور می اندازد.
 
مثال:
 
اوبژکتیویسم
در
جامعه شناسی بورژوایی
مسائل و تصمیمات و اقدامات به عمل آمده توسط مثلا طبقه حاکمه امپریالیستی
را
چنان
مورد بررسی قرار می دهد
که
انگار
سوبژکتی
مثلا
اجامر و عوامل طبقه حاکمه ای
در بین نیست.
 
ضمنا
اسم این تحریف واقعیات امور
را
بی طرفی علمی
می گذارد
و
تحریف خود
را
به
مثابه تحلیل علمی به خورد خلایق می دهد.
 
۳
سوبژکتیویسم
هم 
بسان اوبژکتیویسم
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
 را
تخریب می کند.
 
قطب اوبژکت 
را
دور می اندازد
و
قطب  سوبژکت
را
مطلق می کند.
 
 در این صورت
شرایط اوبژکتیو (عینی) مربوط به مسائل و تصمیمات و اقدامات به عمل آمده،
نادیده گرفته می شود
و
با
تکیه بر میل و هوس و منافع سوبژکت های معین
«توضیح» داده می شوند.
 
۴
اوبژکتیویسم و سوبژکتیویسم
هم
مظاهر (فرم های نمودین) متنوع دارند
و
هم
در
 دو عرصه مهم زیر
برای تحریف حقایق 
به
خدمت گرفته می شوند:
 
الف
در عرصه جامعه
 
ب
در عرصه تئوری شناخت 
 
۵
برای کشف این فرم از عوامفریبی
باید
توجه اکید داشت
که
قطب تعیین کننده 
در
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
در
دو عرصه فوق الذکر 
ضد یکدیگر است:
 
الف
در
عرصه جامعه
قطب تعیین کننده
 در
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
سوبژکت
است.
 
ب
در
عرصه تئوری شناخت
قطب تعیین کننده
 در
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
اوبژکت
است.
 
به
همین دلیل
کشف تحریف اوبژکتیویستی و سوبژکتیویستی 
مستلزم دقت دیالک تیکی است.
 
۶
مثال:
 
در
عرصه جامعه
قطب تعیین کننده
 در
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
سوبژکت
است.
 
تحریف
اوبژکتیویستی
به
نادیده گرفتن سوبژکت می پردازد.
 
در
نتیجه
تحولات جامعتی
به
تغییرات طبیعی
شباهت پیدا می کند.
 
مثال:
 
انقلابات اجتماعی
به
مثابه پدیده ها و روندهای خودپو
(شبیه پدیده ها و روندهای طبیعی، مثلا زلزله و طوفان)
یعنی
بی اعتنا به سوبژکت تاریخ
بررسی بند تنبانی می شوند. 

می توان گفت
که
رفرمیسم و سوسیال ـ دموکراتیسم
فرمی
 از
اوبژکتیویسم 
است.
 
۷
مثال:
در
عرصه تئوری شناخت
قطب تعیین کننده
 در
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
اوبژکت
است.
 
محتوای شناخت 
در
اوبژکت (موضوع) شناخت
است.
 
 سوبژکتیویسم معرفتی
اما
اوبژکت شناخت
را
یعنی
موضوع شناخت
را
نادیده می گیرد
و
سوبژکت شناخت
را
مثلا
صاحب نظر
را
تحلیلگر
را
اوتوریته اندیشه معینی
را
انبیاء و ائمه و اولیا و مارکس و لنین و مائو و آن و این 
را
مطلق می کند.

در
نتیجه
تحلیل عینی اوبژکت شناخت
و
تمیز حقیقت از باطل
محال می گردد.

همه چیز به صورت دگم، آیه، حدیث، وحی منزل
در می آید.

چون
فلان پیغمبر چنین گفته،
پس
چنین است.

سؤال 
این است
که
تفاوت و تضاد اوبژکتیویسم و سوبژکتیویسم
با
مارکسیسم ـ لنینیسم
چیست؟
 
تفاوت فی مابین
این است
که
مارکسیسم ـ لنینیسم
هم
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
را
در نظر می گیرد
و
به
نقش تعیین کننده اقطاب دیالک تیکی در عرصه جامعه و طبیعت و شناخت
توجه اکید می دارد
و
هم
زراد خانه ای از کلیه شناخت افزارهای دیالک تیکی
را
مورد استفاده درخور قرار می دهد.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر