۱۳۹۹ خرداد ۱, پنجشنبه

درنگی در شعر سهراب سپهری (۸)


درنگی
از
ربابه نون
 
۱
رخنه ای نیست دراین تاریکی
در و دیوار به هم
پیوسته
 
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
 
معنی تحت اللفظی:
روزنه ای در این ظلمتکده وجود ندارد.
در و دیوار پیوسته به یکدیگرند.
اگر
سایه ای روی زمین بلغزد،
نقش وهم از بند رسته ای
است.
 
این بند شعر سهراب
خیلی زیبا ست:
شب قیرگون
در
این بند شعر
به
صورت اتاقی
غرقه در ظلمت
تصور و تصویر می شود.
 
اتاقی
که
در و دیوار 
چنان در هم رفته اند
که
حتی
رخنه و درز و منفذی
باقی نمانده است
تا
احیانا
نوری
در
اتاق غرقه در ظلمت
نفوذ کند.

جهان در این شعر سهراب
بیشتر
به
گور
شباهت دارد
تا
به
اتاق و جامعه و جهان.

۲
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
 
اکنون
تناقضی منطقی ـ تجربی
وارد شعر سهراب می شود.
 
چون
بیت اول این بند شعر،
عملا
احتمال وجود سایه
را
تا
حد صفر
پایین آورده است:
 
رخنه ای نیست دراین تاریکی
در و دیوار به هم
پیوسته
 
پیش شرط وجود سایه،
نور
است.
 
سایه چیزی جز نتیجه تابش نور بر چیزی نیست.
 
وقتی 
ادعا می شود که در و دیوار به هم پیوسته و رخنه ای و درزی در بین نیست،
پیشایپش
فاتحه ای بر وجود سایه خوانده می شود.
 
۳
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
 
سهراب چیزی را که نمی تواند وجود داشته باشد،
تماتیزه می کند
(موضوعیت می بخشد)
و
به
عبث
توضیح می دهد:
اگر
در
گور تاریک
احیانا
سایه ای وجود داشته باشد،
نه
سایه،
بلکه نقش وهمی است که از بند رسته است.
 
این بیت شعر
مملو از ایراسیونال ها و ایرئال ها ست:
نقشی از وهم
هر چه باشد،
قاعدتا
باید
ثابت و ساکن باشد
و
نه
لغزان.
 
به بند کشیدن اوهام
و
رهایش وهمی از بند
و
نقاشی وهم رسته از بند
به
لحاظ غنای تخیلی شاعر
فریبا و زیبا هستند،
ولی
رئال و راسیونال
نیستند.
 
ظاهرا
ایرئالیسم و ایراسیونالیسم
همزاد سهراب
بوده اند.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر