۱۳۹۹ خرداد ۴, یکشنبه

اوبژکتیویسم (عینگرائی)

 
دکتر ورنر سپمناثر اخیر او:
سوبژکت و سیستم ـ سایه دراز اوبژکتیویسم

اوبژکتیویسم 
(عینگرائی)
(ضد دوئالیستی سوبژکتیویسم)
پروفسور گونتر کروبر
برگردان 
شین میم شین
• اوبژکتیویسم (عینگرائی) عبارت است از طرز تفکرجهان بینانه و متدئولوژیکی، که بنا بر آن، پژوهش علمی باید از هرگونه ارزیابی انتقادی، قضاوت طبقاتی، موضعگیری جانبدارانه نسبت به موضوع مورد تحقیق مبرا باشد، زیرا گویا این امر بر علمیت تحقیق لطمه می زند.

• اوبژکتیویسم بلحاظ سمیوتیک، یا جنبه عملی احکام، تئوری ها وغیره انسانی را منکر می شود و یا اگر جنبه عملی را برسمیت بشناسد، آن را بمثابه افزوده ای ذهنی، دلبخواهی و زاید تلقی می کند.

• اوبژکتیویسم را نباید با اوبژکتیویته (عینیت) یکی گرفت.

• اوبژکتیویسم اگرچه مدعی پاسداری از خلوص عینیت است، اما به دلیل جانبداری از بیطرفی اجتماعی و نامشروطیت کامل پژوهش علمی، نه قادر به مبارزه بر ضد ایدئولوژی های غیر علمی است و نه قادر به حراست از علم، در مقابل نفوذ و تسلط نیروهای اجتماعی ارتجاعی است.

• محکوم کردن پژوهش علمی به انفعال درمقابل تأثیرات اجتماعی، به معنی ممانعت از کاربست تحقیق، به مثابه ابزار عملی و انقلابی در تحولات جهانی است.

• اعلام استقلال شناخت علمی، در مقابل موضعگیری های اصلی جهان بینانه، اوبژکتیویسم را ناگزیر به امپیریسم (تجربه گرایی) ناب نزدیک می سازد و خطاهای زیرین را به دنبال می آورد:

۱
• جدا کردن و در مقابل هم قرار دادن دوئالیستی قوه شناخت و قوه قضاوت شعور انسانی.
۲
• جدا کردن و در مقابل هم قرار دادن دوئالیستی احکام مربوط به حقایق امور و قضاوت های ارزشی.
۳
• جدا کردن و در مقابل هم قرار دادن دوئالیستی ابژکت و سوبژکت شناخت.


• اوبژکتیویسم درعرصه جامعه منجر بدان می شود که ضرورت تاریخی و قانونمندی عینی، جدا ازعمل سوبژکتیو انسان ها در نظر گرفته شود.

• اوبژکتیویسم به عنوان اصل (پرنسیپ) تاریخ نویسی، خواهان «درک روابط تاریخی بدون توجه به کرد و کار انسانی است و بدین طریق خصلت ارتجاعی خود را نمایان می سازد.»

• مارکسیسم بر خلاف اوبژکتیویسم، بر جانبدار بودن پژوهش علمی و به ویژه پژوهش علمی ـ اجتماعی (پژوهش مبتنی بر علوم اجتماعی) تأکید می ورزد.
• مارکسیسم به پژوهش عینی مناسبات و قانونمندی های اجتماعی می پردازد، تا از شناخت حاصله، نتایج عملی برای عمل انقلابی طبقه کارگر به دست آورد.

• به
قول لنین، «اوبژکتیویست از ضرورت روند تاریخی موجود صحبت می کند.
• ماتریالیست علاوه بر آن، به بررسی دقیق فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی موجود و مناسبات آشتی ناپذیر ناشی از آن نیز می پردازد.

• وقتی اوبژکتیویست ضرورت سلسله ای از واقعیات امور موجود را اثبات می کند، همواره در خطر غلطیدن به موضع دفاع از این واقعیات امور قرار می گیرد.
• ماتریالیست از تضادهای طبقاتی پرده برمی دارد و در رابطه با آنها موضع می گیرد.

• اوبژکتیویست از گرایشات تاریخی غیرقابل تغییر دم می زند، در حالیکه ماتریالیست طبقه ای
(سوبژکت تاریخ) را نشان می دهد که نظام اقتصادی موجود را رهبری می کند و به این یا به آن فرم، واکنش طبقات دیگر را بر می انگیزد.

• ماتریالیست از این لحاظ، از سوئی قاطعتر از اوبژکتیویست است و عینگرائی خود را بنیادی تر و کامل تر تحقق می بخشد.
• ماتریالیست به اشاره صرف بر ضرورت روند قناعت نمی ورزد، بلکه صریحا اعلام می دارد، که کدام فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی به روند یاد شده محتوا می بخشد و کدام طبقه اجتماعی این ضرورت را تعیین می کند.

• ماتریالیست، از سوی دیگر دارای جانبداری ذاتی است:
• چون او موظف است، که در ارزیابی هر حادثه، موضع مستقیم و روشن گروه اجتماعی معینی را اتخاذ کند.»

• اوبژکتیویسم امروزه به یکی از مشخصات ماهوی ایدئولوژی بورژوائی بدل شده است که مدعی بیطرفی طبقاتی و قرار داشتن بر فراز طبقات و احزاب است.

• در مراحل آغازین توسعه جامعه بورژوائی، هنگامی که در مبارزه بر ضد فئودالیسم، منافع طبقاتی بورژوازی آغازین نوخاسته به طور عینی با منافع عمومی خلق انطباق داشت، اوبژکتیویسم نقش نسبتا مترقی بازی می کرد.

• اما با توسعه مبارزه طبقاتی میان بورژوازی و پرولتاریا، اوبژکتیویسم به طور روز افزونی خصلت ارتجاعی پیدا می کند.
• اوبژکتیویسم امروزه، در خدمت پرده پوشی محتوای طبقاتی ایدئولوژی بورژوائی است و وسیله لجن پراکنی بر ایدئولوژی سوسیالیستی است.

• ایدئولوژی سوسیالیستی هم با اوبژکتیویسم بیگانه است و هم با سوبژکتیویسم.

• زیرا طبقه کارگر به دلیل موضع و رسالت تاریخی خویش عمیقا علاقه مند به کشف قانونمندی های عینی اجتماعی و حقیقت تاریخی است.

• از دیدگاه مارکسیسم، علمیت، عینیت و جانبداری همدیگر را مستثنی نمی سازند، بلکه برعکس در همدیگر نفوذ می کنند و همدیگر را تکمیل می نمایند.

• اصل اوبژکتیویستی در فلسفه، خود را به طرز روشنی در انکار «مسئله اساسی فلسفه» عیان می سازد، یعنی در ادعای قرار داشتن بر فراز ایدئالیسم و ماتریالیسم، در رد مبارزه میان ایدئالیسم و ماتریالیسم، به مثابه دو جریان اصلی فلسفه و جهان بینی.

• مراجعه کنید به سوبژکتیویسم و مسئله اساسی فلسفه.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر