۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۸, یکشنبه

درنگی در فرازی از «هدف ادبیات» از ماکسیم گورکی (۹) (بخش آخر)

 
تأملی
از
یدالله سلطانپور
 
به این ترتیب
خواننده
با
 دید نویسنده
در خود می‌نگرد
و
زمانی که زشتی بی‌اندازه خود
را
 دید
امکان بهتر شدن را در خود نمی‌یابد.

این ادعای مرد غریبه
مملو از عیب و ایراد است:
 
۱
به این ترتیب
خواننده
با
 دید نویسنده
در خود می‌نگرد

اولا
آثار هنری
نتایج انعکاس چه بسا عینی واقعیت عینی  در آیینه ذهن و ضمیر هنرمندند.

یعنی
هنرمند
واقعیت عینی
را
در
طول عمر خود
چه بسا
بی آنکه خود متوجه باشد،
یعنی
بی اختیار و بی اراده و بی دخل و تصرف
از
آن خود
کرده است
و
روزی از روزها
تحت شرایط معینی و تحت فشار روحی و روانی معینی
باز هم بی آنکه دست خودش باشد و به میل خودش باشد،
یعنی
بی آنکه بخواهد و بداند
از
حافظه 
دریافت می کند و مادیت می بخشد.

بدین طریق
تجربه ای
شعر می شود
قصه می شود
رمان می شود
ترانه و تندیس و تابلوی نقاشی می شود.

یعنی
اثر هنری
از
دید هنرمند
تولید نمی شود.

اثر هنری
چه بسا
به
هنرمند
دیکته و تحمیل می شود.

۲
به این ترتیب
خواننده
با
 دید نویسنده
در خود می‌نگرد
 

مرد غریبه
بیگانه با آثار هنری است.
 
اگر
در
عمرش
یکبار
  قصه ای خوانده بود،
متوجه می شد
که
خواننده
خود را با کارکتری  از کاراکترهای قصه
هویت یابی می کند.
 
یعنی
در
جلد کاراکتر قصه 
فرو می رود،
به
کاراکتر قصه مبدل می شود
و
همراه با آن
توسعه می یابد.
زجر می کشد.
لذت می برد.
جنون می گیرد.
 
مثال
 
حریفی 
اثر رومن رولان
تحت عنوان «ژان کریستف»
را
در
  زندان
خوانده بود.
 
در
خاطراتش می نویسد
که
چنان هویت ژان را از آن خود می کرد
که
بدون کمترین دلیل
به
زندانیان هم سلولی خود
گیر می داد، خشم می گرفت، پرخاش می کرد.

رومن رولان
اصلا
دید خود
را
در
رمان یاد شده
مطرح نمی کند.

رومن رولان
تجارب زندگی خود
را
از
خود و خلایق
تبیین می دارد.

تأثیر بخشی آثار هنری
هم
درست
به 
دلیل همین ایدنتیفیکاسیون (هم هویت گردی) مصرف کننده با کاراکتر مربوطه و یا با تجربه معینی است.

۳
و
زمانی که زشتی بی‌اندازه خود
را
 دید
امکان بهتر شدن را در خود نمی‌یابد.
 
اولا
در
اثار هنری
فقط 
جنبه های منفی اعضای جامعه
منعکس نمی شوند.
 
ثانیا
اگر هم جنبه های زشت کاراکتری منعکس شود،
خواننده
به
خودشناسی می رسد
و
به
انتقاد از خود می پردازد و معایب رفتاری و فکری و شخصیتی خود
را
تصحیح می کند.
 
ادعای اینکه خودشناسی به سدی در برابر خود بهسازی مبدل می گردد،
خرافه ای بیش نیست.
 
خیلی از فرزندان افراد
به
تقلید از مادر و پدر خود می پردازند.
 
ای بسا
مادران و پدران
با
مشاهده خصایص منفی خود
مثلا
طرز خندیدن و خوردن و گفتن تهوع آور خود
ضمن تصحیح رفتار کودک
رفتار و گفتار و کردار خود 
را
 نیز
 تصحیح می کنند.
 
تغییر و تحول و توسعه و تکامل
از
شناخت خود و محیط زیست خود و همنوعان خود
شروع می شود.
 
بدون شناخت چیزی
تغییر آن چیز
محال است.
 
مرد غریبه
مغز خر خورده است
که
جفنگیاتی از این قبیل گفته است.
 
۴
آیا تو می‌توانی این امکان را در اختیار او قرار بدهی؟

عجب سؤالی!
نویسنده 
هنرمند
است
و
نه
معلم اخلاق
نه
 مربی
و
واعظ
و
ملا.
 
۵
در
 نتیجه 
من که تمام آثار تو و امثال تو را می‌خوانم،
از تو می‌پرسم:
«شما نویسنده‌ها به چه منظوری می‌نویسید؟»
 
همین سؤال خرکی
را
می توان از هر خواننده ای، نقاشی، تندیس سازی، شاعری، نوازنده ای هم پرسید.
 
اجامر جماران
پس از قدغن کردن موزیک و ترانه و آواز
همین سؤال خرکی
را
از
زیباترین خواننده ایران
پریسا
کرده بودند.
 
پریسا
جواب مارکسیستی ـ لنینیستی عرعرشکن
به
الغای جماران
داده بود.
 
من
 برای دل خود خوانده ام و خواهم خواند.
بی اعتنا
به
این و آن.
 
زنان شان
چنینند 
ایرانیان.
 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر