۱۳۹۹ خرداد ۶, سه‌شنبه

درنگی در شعر سهراب سپهری (۱۳)

 
ویرایش و درنگ
از
ربابه نون
 
مرغ معما
 
دیر زمانی است روی شاخه این بید
مرغی بنشسته کاو به رنگ معما ست
 
نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی
چون من دراین دیار، تنها، تنها ست

گرچه درونش همیشه پر ز هیاهو ست
مانده بر این پرده لیک صورت خاموش

روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف
بام و در این سرای می رود از هوش

راه فروبسته گرچه مرغ به آوا
قالب خاموش او صدایی گویا ست

می گذرد لحظه ها به چشمش بیدار
پیکر او لیک سایه روشن رؤیا ست

رسته ز بالا و پست 
بال و پر او
زندگی دور مانده: 
موج سرابی

سایه اش افسرده بر درازی دیوار
پرده دیوار و سایه: 
پرده خوابی

خیره نگاهش به طرح های خیالی
آنچه در آن چشم ها ست نقش هوس نیست

دارد خاموشی اش چو با من پیوند
چشم نهانش به راه صحبت کس نیست

ره به درون می برد حکایت این مرغ
آنچه 
نیاید به دل،
 خیال فریب 
است

دارد با شهرهای گمشده پیوند
مرغ معما دراین دیار غریب است

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر