۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

درنگی در شعر سهراب سپهری (۵)

سیاوش کسرایی
تراشه های تبر
در رهگذار باد

درنگی
از
ربابه نون

پیشکش
 به 
ملودی و مهلا
 
۱
مرغی
 شبی
 به
 صخره 
نشست 
و 
غریب
 خواند.
 
پروانه ای ز دشت گذر کرد و دشت ماند.
 
سیاوش
در این بند شعر
اولا
تریاد ماده ـ مکان ـ زمان
را
به
شکل تریاد مرغ ـ صخره ـ شب
 بسط و تعمیم می دهد.
 
سهراب 
بدین طریق
به
مرغی منزوی 
تشبیه می شود
که
بر صخره ای می نشیند، غریبانه می خواند و می پرد.

۲
پروانه ای ز دشت گذر کرد و دشت ماند.
 
سیاوش
در این جمله
دیالک تیک رهرو و ره
را
به
شکل دیالک تیک پروانه و دشت بسط و تعمیم می دهد
و
ضمنا
موقتیت رهرو (پروانه)
را
و
ماندگاری راه (دشت)
را
خاطر نشان می شود
تا
از
مرگ غم انگیز سهراب پروانه وش 
پرده بردارد.
 
۳
مرغی
 شبی
 به
 صخره 
نشست 
و 
غریب
 خواند.
 
پروانه ای ز دشت گذر کرد و دشت ماند.
 
دیگر مشخصه مهم سیاوش
هومانیسم و ناتورالیسم توده ای او ست.

در این بند شعر
همین دیالک تیک هومانیسم و ناتورالیسم توده ای سیاوش
به
بهترین و صمیمانه ترین و صادقانه ترین وجهی
تبیین می یابد.

در این بند شعر
هم
مهر عمیق شاعر
 به 
پرنده و صخره 
و
پروانه و دشت
به
زیور شعر آراسته می شود
 و
هم
مهر عمیق او به فرزند شاعر و نقاش جامعه
سهراب.

سیاوش
به
لحاظ عاطفی
از
هر نوع تنگ نظری بری است.

یعنی
سهراب
را
بی اعتنا به تعلقات طبقاتی، تمایلات ایده ئولوژیکی و سمتگیری نظری و سیاسی اش
 تماتیزه می کند.
 
تفاوت سیاوش با شاملو
همین جا ست.
 
سیاوش
بر خلاف شاملو و شعرای بند تنبانی دیگر
  بی اعتنا به خویشتن و خویش
است.
 
سیاوش
اصلا و اصالتا
همنوعگرا
ست
و
نه
منگرا.
 
به
همین دلیل
سیاوش
از
عظمت فکری و هنری خویش
به
غایت
غافل است.
 
سواد سیاوش
صد برابر سواد نیما و طبری است
ولی
سیاوش
چنان با نیما و طبری هماندیشی می کند
که
انگار
طلبه ای در محضر مجتهدی است.
 
ما
برخی از این هماندیشی های سیاوش
را
تحلیل و منتشر کرده ایم.

این خصلت ستایش انگیز سیاوش
خصلتی 
عمیقا توده ای ـ لنینی است.

۴
او 
شعر 
می نگاشت
او 
رنگ 
می سرود
 
خاموش 
و
 ای دریغ
با 
هیچ کس نگفت 
که 
چشم انتظار کیست.
 
سیاوش در این بند شعر
هنر سهراب
را
به
طرز پوئه تیکی
آنالیزه می کند:
 
سهراب
به
عوض سرایش شعر،
به
نقاشی شعر
مبادرت می ورزد
و
به
عوض نقاشی رنگ،
به
سرایش رنگ
می پردازد.
 
این اما به چه معنی است؟
 
۵
او 
شعر 
می نگاشت
او 
رنگ 
می سرود
 
این مدح شبیه ذم
است.
 
این
تحسین ظاهری (نمودین) و تقبیح ذاتی (ماهوی) است.
 
این
انتقاد سیاوش
از
خردستیزی سهراب
است.
 
اصولا و اساسا
شعر
باید 
سروده شود
و
نقاشی
باید
کشیده شود
و
نه برعکس.
 
۶
خاموش
 و
 ای دریغ
با 
هیچ کس نگفت 
که 
چشم انتظار کیست.
 
سؤال سیاوش
در این جمله شعر
راجع به ایدئال و ایده ئولوژی سهراب
است.
 
سیاوش
به
احتمال قوی
وقوف تئوریکی
 به
ایده ئولوژی سهراب
 نداشته است.
 
فلسفه سیاوش
از 
ناپیگیری های تئوریکی
بری نیست.
 
ولی
او
تقصیری 
هم
ندارد.
 
برای کسب پیگیری تئوریکی
باید
دایرة المعارف مفاهیم فلسفی ـ علمی
فراگرفته شود.
 
۷
در
 رهگذار باد 
نگهبان لاله
بود.
 
این کلام آخر سیاوش
و
ضمنا
پاسخ سیاوش به پرسش خویش است:
 
سهراب
در
رهگذار باد
از
لاله
نگهبانی می کند.
 
لاله خردی
که
در
برهوت عاری از آب 
و 
حتی
عاری از سراب
کنار تخته سنگی
تصادفا
 روییده است.
 
این انتقاد ویرانگر نهایی سیاوش از سهراب است:
سهراب
آب در هاون کوبیده است.
 
پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر