۱۳۹۹ خرداد ۳, شنبه

درنگی در شعر سیاوش کسرایی تحت عنوان «هدیه برای خاک» (۲)

 
هدیه برای خاک
  سیاوش کسرایی 

ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون 

۱
هدیه برای خاک
 
این عنوان این شعر تراژیک بلند سیاوش
است
که
بلافاصله
پس از سرکوب حزب توده
سروده شده است.
 
سؤال این است 
که 
محتوای هدیه 
چیست،
هدیه دهنده 
کیست
و
چرا 
نه
هدیه به خاک،
بلکه
هدیه برای خاک؟
 
۲
- بر آسمان چه رفته 
که 
امشب
تلخ است و تیره و تنگ است
 آسمان

یکپارچه سیاه
سنگ
 است 
آسمان!؟
 
مسئله دیگر
فرم نگارش بندهای آغازین این شعر تراژیک بلند است.
انگار
بخش آغازین این شعر بلند،
گفته های سرشته به دهشت معرف (معرفی کننده در تئاتر) تراژدی معینی از طراز تراژدی های ویلیام شکسپیر است.
 
دهشت
به
وحشت سرشته به حیرت
و
یا
به
حیرت سرشته به وحشت
اطلاق می شود.
 
۳
- بر آسمان چه رفته 
که 
امشب
تلخ است و تیره و تنگ است
 آسمان

یکپارچه سیاه
سنگ
 است 
آسمان!؟
 
معنی تحت اللفظی:
چرا و به چه دلیل
امشب
آسمان
تلخ و تیره و تنگ
است؟
آسمان
امشب
انگار
از
جنس سنگ
است.
 
سیاوش
در
این بند شعر
  آسمان
را
تماتیزه می کند.
موضوعیت و مرکزیت می بخشد.
 
آسمان
به
ذهن و ضمیر آدمیان
شباهت پیدا می کند
و
زمین
به
اندام مادی آنان.
 
می توان گفت
که
سیاوش
دیالک تیک شعور و وجود
را
به
شکل دیالک تیک آسمان و زمین بسط و تعمیم می دهد.
 
منظور شاعر
از
آسمان
ضمنا
 جو سیاسی ـ سوسیولوژیکی ـ پسیکولوژیکی جامعه 
 است.
 
۴
- بر آسمان چه رفته 
که 
امشب
تلخ است و تیره و تنگ است
 آسمان

یکپارچه سیاه
سنگ
 است 
آسمان!؟
 
هم
شرایط حاکم بر جامعه
در
این بند شعر شاعر،
به
شرایط حکومت نظامی
تشبیه می شود
و
هم
از
وضعیت ذهن و ضمیر شاعر
پرده برداشته می شود.
 
مفاهیم مهم این بند شعر
هم
درخور همین شرایط
و
هم
انعکاس همین شرایط اند:
 تلخ و تیره و تنگ و سنگ

۵
- بر آسمان چه رفته 
که 
امشب
تلخ است و تیره و تنگ است
 آسمان

یکپارچه سیاه
سنگ
 است 
آسمان!؟

همه چیز
تلخ
است.
 
هر قدم طبقه حاکمه
زهرافشانی در مزرع ضمیر شاعر
است
و
هر خبری
خبر تلخ تر از زهری
است.
 
هم
جو جامعه
 تیره و تار
است
و
هم
ذهن و ضمیر و روح و شعور شاعر.
 
آسمان
(جو جامعه و ذهن و ضمیر شاعر)
را
ابرهای تیره فراگرفته اند.
ابرهایی 
که
منبع بارش باران
از
کانال چشم های شاعرند.

اما
نه
باران معروف به رحمت طبیعت،
بلکه
بارانی از ستاره.

- باران، 
ستاره باران،
خالی است آسمان.
 
منظور شاعر از «ستاره باران»
بارانی از ستاره ها
است.
باران = بارانی از ستاره ها

آسمان
(جو جامعه و ذهن و ضمیر شاعر)
به
مادر فرزند مرده
شباهت دارد
که
از
فرط رنج و زجر و درد و عذاب
موهای سرش
را
می کند.
 
بر چهره خود
چنگ می زند.
سر خود
را
بر در و دیوار می کوبد.
پیراهن خود را جر می دهد
و
گردنبند زرین خود
را
  می گسلد و دور می اندازد.
 
آسمان
(جو جامعه و ذهن و ضمیر شاعر)
چنان غمزده است
که
همه
زیبایی های خود
را
از
خود
دور می سازد.
 
از
  ستاره 
تخلیه و تهی
می شود. 

- باران، ستاره باران،
خالی است آسمان.
 
خواننده
اندک اندک
به
عظمت شاعر توده
و
به
عذاب روح سلحشور او
پی می برد.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر