درنگی
از
مسعود بهبودی
پس از ورود اسلام به ایران،
ایرانی مجبور بود شخصیت دوگانه به خود بگیرد:
هم در راه باشد و هم در بیراه،
هم همراه باشد و هم حریف.
تمام نیروی این ملت نگونبخت
در طی تاریخ به این نحو مصرف شده است:
این که هم خود باشد و هم آنچه به آن واداشته شده است، باشد.
به رنگ عابد و مومن ، درویش و قلندر، یاغی و گردنه بند، نوکر اجنبی، دلقک، لوطی و جوانمرد، جان برکف و ابن الوقت، خلاصه از هر فرقه و گونهای
و باز از همین روست که جامعهٔ ایرانی سراپا چندگانگی و تناقض بوده است.
ایرانی
قرنهاست که متزلزل زیسته،
بنابراین عجبی نیست که «انسجام خاطر» نداشته باشد.
اسلامی ندوشن
خیال می کند
که
ایرانیان کذایی
افراد انتزاعی و یکدست و یکسانی اند.
یعنی
تفاوتی بین آنان نیست.
در نتیجه
ایرانیان کذایی
مشتی بی هویت
تلقی می شوند.
این مشخصه مشترک مهم روشنفکریت فاشیستی ـ پهلویستی است.
ملاعین
چشم ندارند تا ببینند که ایرانیان از ترکیب اعضای طبقات و اقشار متفاوت و متضاد اجتماعی تشکیل می یابند.
بخشی از ایرانیان کذایی
شیفته جنبش برده داری اسلامی بوده اند و زمینه را برای پیروزی سپاه اسلام فراهم آورده اند.
مؤذن پیامبر اسلام
مش سلمان فارسی بوده است.
تجار بزرگ ایرانی
چه بسا
منابع اطلاعاتی مهم چنگیز خان مغول بوده اند.
هر گردی که گردو نیست.
قضیه همچنان و هنوز نیز همین است.
۲
ایرانی
قرنهاست که متزلزل زیسته،
بنابراین عجبی نیست که «انسجام خاطر» نداشته باشد.
همین، روال زندگی او شده است.
در منطقهای که چهار سوق جهان بوده است.
در چنین محیطی ناامن،
منظور از تزلزل زیستی و انسجام خاطر چیست؟
شعور جامعتی افراد
را
وجود جامعتی آنها تعیین می کند.
اخلاق حاکم در هر جامعه
اخلاق طبقه حاکمه است.
تزل زیستی و انسجام خاطر چه خرافاتی اند.
تظاهر و تزویر و تئآتر و تقیه و تملق و ریا
دلایل مادی و اجتماعی و اقتصادی و معرفتی - نظری دارند.
حتی دلیل اصلی گروش ایرانیان به اسلام و فوندامنتالیسم اسلامی (خمینیسم)
زر و زور بوده است.
ایرانیان کذایی
چه بسا برای نجات از بار سنگین باج و خراج و جزیه و شلاق و شمشیر و جان
لا اله الا الله
گفته اند و ایمان آورده اند.
فقط ایرانیان که نیستند که تحت سلطه وحوش وحشت انگیز
رنگ عوض می کنند و حتی به آلت دست وحوش مبدل می شوند.
با ورود ارتش خونریز فاشیسم به اوکراین
سکنه اوکراین
هایل هیتلر می گفتند
تا
بلکه از مهلکه وحشت انگیز وحوش
جان سالم به در برند و به لقمه نانی برسند.
خود اسلامی ندوشن و امثالهم
اگر به جای آنان بودند، چه می کردند؟
تظاهر و تزویر و ریا و غیره
دست خود آدم ها که نیست.
حیات مهم ترین نعمت هستی هر کس است
و
غریزه حفظ نفس
برای نجات از مرگ
آدمیان
را
تظاهر و تزویر و تقیه و ریا که سهل است،
به
هر کثافتکاری
وامی دارد.
کثافتکاری هایی که اسلامی ندوشن
تصورشان را حتی نمی تواند به خاطر منسجم کذایی خود خطور دهد.
در اردوگاه های کشتار فاشیسم
اسرای روس
چه بسا
همزنجیران و همشهری های یهودی خود را لو می دادند تا لقمه نانی دریافت کنند و چند روز بیشتر زنده بمانند.
بخشی از یهودیان اردوگاه های مرگ
برای نجات چند روزه از مرگ
یهودیان دیگر را به اتاق های گاز اختناق آور می انداختند و بعد جسدشان را به کوره های آتش می سپردند.
بخشی از جوانان درهم شکسته حزب توده
در
شکنجه گاه های فوندامنتالیسم شیعی
همرزمان مؤمن خود
را
به
جلادان
لو می دادند تا از مهلکه مرگ نجات یابند.
غلبه بر غریزه غول اسای حفظ نفس
آسان نیست.
غریزه حفظ نفس
ایرانی و ارمنی و فرانسوی و آلمانی نمی شناسد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر