هانی شافت
(۱۹۲۰ ـ ۱۹۴۵)
و
همرزم
رزمندگان آنتی فاشیست کمونیست شهید از هلند
میم حجری
۱۶۲۰
دیه یعنی هر انسان چند شتر است؟!
تهرانی
انسان
که
نه
مسلمان
دیه برای جلوگیری از قتل متقابل مسلمانان است
قتل کفار و ملحدین و منافقین و غیره
دیه ندارد.
وقتی مسلمانان با همدیگر
اختلاف نظر دارند
به عوض هماندیشی و رفع اختلاف نظر
چاقو کشی می کنند و همدیگر را می کشند
این سنت کماکان حتی در خوزستان که مرکز صنعت است ادامه دارد
۱۶۲۱
هیچ زنی ناموس کسی نیست کشتزار کسی نیست نصف کسی نیست زن هویتی مستقل دارد
تهرانی
داشتن هویت
با
زنیت و نریت
منافات ندارد.
هویت چیست؟
هویت در دیالک تیک تفاوت و هویت وجود دارد.
یعنی
چیزی و کسی وجود ندارد که بی هویت باشد.
دلیل زن ستیزی که بی هویت بودن زنان نیست.
چیست؟
در آلمان امپریالیستی
هر روز
از
سه زن
یکی به قتل می رسد.
۱۶۲۲
از انتشار تصاویر که مردم را ناراحت میکنند
خودداری کنید
طبقه حاکمه
فقط خرسوار نیست.
بلکه علاوه بر آن و برای آن (برای ادامه دادن به خرسواری)
خرپرور است.
در عرض ۶ روز
۱۶۰۰ تن را در ملأ عام می کشد و ۸۰۰۰ تن را مجروح می سازد
بعد از حفظ راحتی مردم دم می زند.
مرتجع
همه جا و همیشه بیشرم است
چون
شرم
خصیصه ای انقلابی است
۱۶۲۳
اعدام و شلاق در ملا عام باعث شادی میشه لابد
تهرانی
آره.
آدم
آدم است.
آدم را میتوان چنان مسخ کرد که به هیولایی خون آشام بدل شود
و
یا
حداقل
تخمه کدو بخرد و به تماشای زجر و آزار و اعدام همنوع در وسط میدان بپردازد و کیف خر کند.
۱۶۲۴
یه عقاب همیشه تنهاست
حریفه عقاب ازده
فقط عقاب نیست.
خیلی از جانوران عقب مانده
هم
تنها و تکرو هستند.
جانوران پیشرفته
مثلا سگان وحشی، شیران و غیره
سوسیال
اند
و
موفق ترین صیادان طبیعت اند.
موفقیت سگان وحشی در صید
بیش از ۸۴ درصد است
و
هیچ جانوری به گردش حتی نمی رسد.
سگان وحشی
کودکستان و مربی کودکستان
دارند
و
نوزادان را تنها نمی گذارند.
۱۶۲۵
فرشید فریدونی
دولت فقط شامل قوای مجریه نمی شود بلکه آن ملتی را نیز در بر می گیرد که به خشونت دولتی تن می دهد.
دولت تعریف دارد.
دولت یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی است
مثل مذهب
مثل هنر
ملت
هم تعریف دارد.
فدمت دولت هزاران سال بیشتر از قدمت ملت است.
ملت با فرماسیون سرمایه داری
تشکیل می یابد
دولت با تقسیم جامعه به طبقات اجتماعی
۱۶۲۶
دختر سیاوش کسرایی
چند روز پیش عکسی را از پدرم دیدم که ظاهراً کسی دست به دست در فضای مجازی چرخانده است.
این عکس خاطرات عجیبی را به یادم آورد.
شاید ۱۱ یا ۱۲ سال بیشتر نداشتم که پدرم در اواخر دوران شاه داوطلب شد که در دانشگاه تازه تاسیس سیستان بلوچستان درس بدهد.
حتما میدانید با وجود اینکه او در آن زمان شاعری بنام بود ولی ممنوع القلم شده بود.
احتمالا هم میدانید که کسانی که در صفای تهران زندگی میکردند و از عقل سالمی برخوردار بودند،
داوطلب کار در بلوچستان نمیشدند.
وقتی پدرم این تصمیم را به ما گفت
من بسیار از این دوری ملول شدم.
ولی گویی او بال و پر پیدا کرد.
آخر هفته می آمد و از داستانهای شاگردان، استادان دانشگاه تعریف میکرد و از فقر سیستان، سرزمین رستم برایمان میگفت.
یک روز تعریف کرد که چطور روزها حافظ را به شاگردان معرفی میکند و شباهنگام با استادان به شیرکش خانهها میرود
تا شاگردانش را بیرون بکشد.
میگفت خوب چه بکنند هیچ سرگرمی برایشان نیست.
پس با استادان جوان که بسیاریشان تا به امروز با ما در ارتباط هستند،
تدبیری کرد.
مسابقات هنری راه انداخت
عکاسی، نقاشی، شعر و غیره.
در این عکس او دارد از یکی از این نمایشگاهها ملاقات میکند و یا احتمالا توصیه ای به شاگردی میکند.
در آخر سال،
دانشگاه روح و روانی تازه به خود گرفته بود
(به نقل از استادان)
ولی دوران بی شباهت به امروز نبود و حکومت جوانان را در شیره کش خانه ترجیح میداد تا در نمایشگاه.
رئیس دانشگاه در مراسمی برای تجلیل از کسرائی و ضمنا خداحافظی
چرا که قراردادش تمدید نشد،
به او یک سکّهٔ پنج پهلوی داد.
کسرائی که از این موضوع در میان دانشجویان جا خورده بود
فورا تشکر کرد
و
گفت:
دوستان از من که تجلیل شد، بگذارید این سکه را تقدیم به فراش زحمت کش دانشگاه کنم
که
از زحمات او نیز تجلیل شده باشد و با این شعر تمام کرد:
عهدی که با تو بستیم
عهد شکستنی نیست
ما بسته تو هستیم
لازم به بستنی نیست
در اینجا تمام دانشجویان که منتظر عکس العمل کسرائی نسبت به قبول پنج پهلوی بودند
فریاد میزدند:
لازم به بستنی نیست،
لازم به بستنی نیست.
و اینست سرنوشت دردناک کسانی که فرزندان سرزمینشان را مانند فرزندان خود دوست دارند.
هیچ کس در سرزمین خود پیامبر (؟) نیست!
۱۶۲۷
در قرن بیست و یکم مردم با پارو و بیل راه روستاشون رو باز میکنن
تا بتونن مریض بد حالشون رو
به مراکز درمانی برسونن!
۱۶۲۸
هان! ای ایزد «زمان»
و این خداوند زمان است که می گذرد!
نیایش می برم در پرستشگاه طبیعت به خداوند زمان!
ایزد زایش و مرگ!
نا پیدا، در هر سو حاضر، با نیرویی فسون ساز!
نیایش می برم بدین سیاله ی شگرف!
که سر انگشتانش بر تار آشفته ی پدیده ها، آهنگی مرموز می نوازد:
در گریز خامش ماسۀ نرم،
در نوسان آونگ،
در انفجار ساعت های سر نوشتی،
در رقص ذره های طلایی،
در چرخش گوی های تابنده،
در پویه ی ستارگان الماسگون،
در کوبش کف آلود موج ها،
در دگرگونی چهره ی روزگار،
در ضرب نغمه های خوش آهنگ...
و این خداوند زمان است که می گذرد:
از زنجیره ی اندیشه ها، دلهره ها و تلاش ها،
از جاده خاموش صنوبر های لرزان،
از رده نسل ها، از میان گور ها و خانه ها،
از ستیغ برفینه ی دماوند غنوده در خموشی سپید،
از شهر ها، که در آن هزاران بانگ را هزاران گلوله ی آتشین خون آلود ساخت،
از لحظات دوزخی شکنجه و انتظار فرساینده مادران
از عشرت هتک الماس در کاخ های بلور،
از غرور فرعون بر تخت طاووس و غوغای زر افشان جشن هایش،
گذرش است و جهش و پرش و روش و دوش و شتاب بی تاب
بی آن که واپس نگرد، در غبار افق می گدازد،
چه بسا روزگاران بی مغز و بی قلب که تهمتن زمانش از هم گسست
فریاد زد، اینک دور شما به سر رسید، از عرصه بیرون روید!
پیر شوید، کهن گردید، زنگار بندید، بپوسید!
فرو پاشد، در برگ های زرد کتاب ها گم شوید!
در چینه های زمین مدفون گردید!
حتی از استخوان های شما هم غباری بر جای نماند.
و گاه با سبب سازی و سبب سوزی سو فسطایی
رنگ ها نا بیوسیده بر آورد،
دست نوازش بر سر های مطرود کشید
مشت ادب بر غرور های طلایی کوفت
و در این کوفتن و روفتن و ساختن و نواختن
مروارید آفرینش را برشته کنید
نگاره های امید از افق آویخت
و پرنیان سحر آمیز تکامل را بافت
دم به دم زیباتر، والاتر، شایان تر، بخردانه تر.
هان! ای ایزد «زمان»
کاش آن دم که ما را به دیار خاموشی می فرستی،
عطری دلاویز از روان های بی تاب ما بر جای گذاری
و شمعی از تلاش نا چیز ما
تا گوشه ای از معبد شکوهمند تو را روشن سازد!
احسان طبری
سال ۱۳۳۸
۱۶۲۹
در اسلام هر مشکلی با پول حل میشه.
خمس
زکات
دیه
نماز
روزه
نذر
تجارتیه واسه خودش
حریف
این چیزها محتوای اجتماعی مثبت دارند
و
بهن فع حفظ تعادل اجتماعی اند.
بدین طرق فقرای جامعه
لقمه نانی برای سفره خالی خود پیدا می کنند
مثلا
مبلغ معینی می گیرند
و
برای خر پول مرحومی
روزه می گیرند
نماز میخ وانند
حج می روند
قران می خوانند.
اسلام
را
باید از نو شناخت.
۱۶۳۰
من یه فال پاسور احساسی بلدم،بیاید اسم کراشاتون یا دوست دختر/پسراتونو برام منشن کنید،بگم چه حسی بهتون دارن.
آیدا
حرفه،
دیگر کن
که ما را به تفأل و فالگیر و طالع بین نیازی نیست.
ما به راه توده می رویم
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
سیاوش کسرایی
۱۶۳۱
زن بودن مثل بندبازی میمونه باید سعی کن خستگی ناپذیر باشی.
منیره
سیدعلی هم همینو میگه:
زن باید سنگ زیرین آسیا باشد
در جاهای دیگر اما این سنت نکبت برافتاده است
زنان صدر اعظم و وزیر امور خارجه و وزیر جنگ و دانشمند عالی رتبه ویروس شناسی و ستاره شناسی و فضانوردی می شوند
رئیس ناتو هم قرار است
زنی باشد و نه نری
۱۶۳۲
جوری که پسرای بسکتبالیست جذاب و سکسین پسرای بدنساز نیستن
ارمیتا
این حکم ارمیتا
در مورد زنان بدنساز هم صادق است.
کسی به زن بدنساز
دل نمی بازد.
ضمنا
بدنسازان
در اثر بدن سازی و در روند بدنسازی
هوس زدایی می شوند و نیازشان به عملیات جنسی کاهش می یابد.
هوس رانی
کسب و کار علافان است و نه فعالان
عیاشی با علافی
دست در دست می رود.
یکی از دلایل گیر دادن اجامر به حجاب هم همین دیالک تیک علافی و عیاشی است.
۱۶۳۳
همیشه لبخند بزن، نزار کسی بفهمه چه جهنمی تو سرته
مدار
کسی که جهنم به سر باشد
از حرکات و سکناتش جهنم می تراود و نمی تواند لبخند الکی بزند.
ضمنا
بی خیال کسان بودن و خود حقیقی خود بودن بهتر است
و
نه
لبخند الکی زدن.
۱۶۳۴
از برکات خرید آنلاین ۲۷ آبان خرید کردم نه پولشو پس دادن نه خریدو فرستادن خیلی راحت پست و استوری هم میذارن
نگاتیو
این که چیزی نیست
باندهای مافیا
در اروپا به عنوان پلیس به مردم زنگ زده اند که خانه هایی را در محله تان دزد زده و زر و زیورتان در خطر است.
در نتیجه بهتر است در اختیار پلیسی که به در خانه تان می آید، قرار دهید.
خلایق هم خر شده اند و بیش از یک میلیون یورو
بدین طریق
به سرقت رفته است
۱۶۳۵
من خیلی خواستم نخوامت، ولی نشد.
هستی
خواستن چیزی و کسی دست خود آدم نیست.
سعدی این پدیده را به طرز حکیمانه ای تبیین داشته است:
سعدی چو جورش می کشی
دنبال او دیکر مرو.
ای بی بصر
من می روم؟
او می کشد قلاب را
۱۶۳۶
زنان همه جا خوبن
آرمیتا
آره.
ولی دلیلش چیست؟
ضمنا
زنان و نران
آدمند و برابر اند.
کار کثیفی نیست که نران بتوانند انجام دهند و زنان نتوانند.
زنان شکنجه گر در جمکران و جهان کم نیست.
اگر کسی شک داشت
برود به ابوقریب
تا به برابری زنان و نران
ایمان بیاورد
۱۶۳۷
آنها به روحانی رای. داده بودند ولی به سید رای ندادند و سید هم درخدمت آنهائی است که به اشرای داده اند
دست دست را میشوید دست هم قاعده را میشوید
جعفر
۱۶۳۸
عجب دلیلی مش جعفر.
سگ زرد
داداش شغاله
ایراد در ما نیست
بلکه
در جهان بینی جعفر است
۱۶۳۹
مروجین مذهبی
۱۶۴۰
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام ،
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخمدار است ...
با ریشه چه می کنید ؟!..
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید؟
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟!
خسرو گلسرخی
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر