۱۳۹۹ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

روشنگری در دیار آتش ها (۳)



 
گالیله در زنجیر 
در 
برابر محکمه تفتیش عقاید
 
میرزا علی معجز 
(۱۲۵۲ ـ ۱۳۱۳)
(۱۸۷۳ ـ ۱۹۳۴)
تحلیلی
از
 میم حا نجار


  بیلمه دیم

• عنوان شعر مفهومی است که ـ فی نفسه ـ به معنی ندانستن است.
• اما آن در پیوند با عناصر متشکله این شعر، معنائی عمیقتر و بغرنجتر از دانش و شناخت صرف کسب می کند.
• عنوان شعر، علاوه بر نفهمیدن، ندانستن، نشناختن، به معنی کوته اندیش بودن و  قبل از همه   به معنی توبه است.• شاعر روشنگری وضع و حال گالیله را دارد.

• او می داند که حق ـ بدون چون و چرا ـ با او ست.• اما اشکال کار در این است که اولا همه مردم تلسکوپ ندارند، تا گردش سیاره ها را به چشم خود ببینند و ایمان بیاورند (اشکال اوبژکتیو و یا عینی)، ثانیا باور به خرافه و سنت و ناتوانی از خود اندیشی به حدی است که اگر هم به چشم خود ببینند، قبول نمی کنند (اشکال سوبژکتیو و یا ذهنی).

• این همان توبه ای است که نسل های بعدی روشنگری یا به زور و زجر و شکنجه در ملأ عام (روزنامه و رادیو و تلویزیون و اینترنت) بر زبان خواهند راند و یا زبان شان از حلق بیرون کشیده خواهد شد، تا روشنگری محال شود.
• وقتی به تحلیل مصرع به مصرع شعر معجز برخیزیم، به کنه این مفهوم بغرنج «بیلمه دیم» پی خواهیم برد.

بیلمه دیم، توبه و پشیمانی عادی نیست.

بیلمه دیم، توبه و پشیمانی سرشته به درد است.

بیلمه دیم حاوی طنز تلخی است، تلخ تر از زهرترین زهرها و گزنده تر از گزنده ترین دشنام ها.

بیلمه دیم فریاد درونسوز درد است، از دست زمانه و زمین (شرایط سوبژکتیو و اوبژکتیو)
 
بیلمه دیم ضجه دردی روانسوز است از دست جامعه ای سراپا خود ستیز و خرد ستیز.

• این همان فریاد دردی است که دهها سال بعد، یکی را به انتحار و دیگری را به طغیان واخواهد داشت.


شاعر روشنگری در این شعر ـ احتمالا در تبعید و یا قبل از ابلاغ حکم تبعید ـ از جامعه پوزش می طلبد، از جامعه اسیر در چنگال خرافه و خریت و خرناسه، از جامعه وارونه ی وارونه بین کوته اندیش.

• جرم شاعر روشنگری از چه قرار است؟

• مفاد محکومیت او را از زبان متهم معترف تواب بشنویم:

جرم اول
  مرا ملت ببخشاید، که معبد را
 اگر میخانه نامیدم، غلط کردم.

• اولین جرم شاعر روشنگری، این است که معبد را میخانه نامیده است.

• معبد و میخانه دو ضد دیالک تیکی یکدیگرند.

• معبد سمبل پاکی است:
• معبد پاکی محض است و ورود آلودگان بدان ممنوع!

• معبد محل وعظ و انتقاد از خود و انتقاد از همنوع است، برای تعدیل تضادهای همبود، برای تشکیل همبودی از پاکان و پارسایان!

• معبد ـ در فرهنگ روشنگری ـ محل تعالی روح است و به قول هگل ـ پیامبر بی بدیل روشنگری ـ محل گذار انسان از خطه تن به عالم روح است.

• معبد محل تعالی روح است در گذر از پله های مفاهیم، به نیت نیل به روح مطلق، به ایده ایده ها!

*****

• جرم شاعر روشنگری این است که معبد را میخانه خوانده است.

• میخانه ضد دیالک تیکی معبد است.

• میخانه کثافت محض است و محل تجمع ناپاکان و آلودگان.

• میخانه محل فراموشی خویشتن خویش است و فراموشی خویشتن، فراموشی جامعه را در بطن دیالک تیکی خویش دارد.

• میخانه محل سقوط و تجزیه و تلاشی روح است، محل انجماد مطلق و بی برگشت روح است، روح به معنی هگلی اش.

• میخانه محل تجمع نومیدان است.

• میخانه میدان خود ستیزی انسان ها ست و منجلاب رویش خرد ستیزی است.
*****

چرا باید شاعر روشنگری معبد را میخانه بنامد؟

• از دو حالت، قصه خالی نیست:

• یا شاعر روشنگری ابله و کودن و کور است و عناصر هستی را در آئینه ضمیرش وارونه منعکس می کند 
و
• یا جامعه و جهان، وارونه است و نام ها نه انعکاس راستین ماهیت چیزها، بل انعکاس واژگونه آنها هستند.

• یا شاعر روشنگری، وارونه بین است و یا او با معبدی وارونه سر و کار دارد، که نه مرکز بر قراری پیوند با روح مطلق ـ به قول هگل ـ نه مرکز روشنگری، بلکه مرکز تخدیر است و تخت تزریق سرم رخوت و حماقت و بیهوشی است:

• معبدی وارونه که روح تعالی جو را به غل و زنجیر می کشد و پروازش را محال می سازد.

• معبدی وارونه، که انسان را از خویشتن خویش تهی می کند، وابسته و نوکر و بیگانه می کند.

• چنین معبدی نه معبد که میخانه است، افیونخانه است، ضد خویشتن خویش است، به معنی واقعی کلمه.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر