سید محمد حسین
بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین
در زندگي ما
ـ همه جا ـ
وول مي خورد
هر كنج خانه، صحنه اي از داستان او ست
·
شهریار در سنت آخوندیت، اول تصوری
را و یا حتی توهمی را به عنوان حقیقت به خورد خود و خلایق خرتر از خود می
دهد:
او مرده است و باز پرستار حال ما ست
·
بعد بر پایه آن توهم خیالی ـ خرافی
به استنتاج من ـ تقی دست می زند:
در زندگي ما
ـ همه جا ـ
وول مي خورد
·
این جور کرد و کار ها فرمی از
عوامفریبی آخوندیستی اند:
الف
·
نیمه دیگر بشریت ـ زنان و خواهران
و مادران ـ بی کمترین شرم و حیا تحقیر می شوند، ناقص الخلقه و ناقص العقل قلمداد
می شوند.
·
سلب حقوق اجتماعی می شوند.
·
نیمه آدم تلقی می شوند و نصف سهم
مرد در توارث نصیب شان می شود.
·
مورد ستم و استثمار رفتاری، پوششی،
جسمی، جنسیتی، مادی، فکری و اخلاقی ـ عاطفی قرار می گیرند.
ب
·
از سوی دیگر حنای پس از عروسی به زنان
و مادران ستمدیده تحویل داده می شود:
1
·
جنت در زیر پای زنان زاینده و
پرورنده و مربی جا زده می شود تا نران مربا در جنت عیش و نوش و حیف و میل مربا
خورند و کیف خر کنند.
2
·
زنان به مثابه امانت خدا جا زده می
شوند، امانتی که خدا بسان کله قندی به نران داده است تا تکه تکه کنند و حساب شان
را حسابی برسند.
در زندگي ما
ـ همه جا ـ
وول مي خورد
·
مادر در قاموس شاعر کلاسیک آخوندیسم
حتی پس از مرگ از شر این اشرار رهائی ندارد.
·
مادر «بیچاره» بسان اوتومات بی شعور
بی حق و حقوقی، پس از مرگ هم در خرابه خانه وول می خورد.
1
·
این هندوانه چپاندن ها به زیر بغل
مادران با سرکوب خشن و خونین زنان (به مثابه پرولتاریای مضاعف) و پرولتاریا ـ
صرفنظر از جنسیت و سن و سال و ملیت و مذهب و نژاد ـ همراه است.
·
این لاشخورها حتی به پیران
پرولتاریا (چه زن و چه مرد) ذره ای رحم نکرده اند.
·
معصوم ترین و مظلوم ترین مادران و
پدران توده را پس از زجر حداکثر، در مدفوعات و رادیو و تلویزیون کثافت اسلامی رسوا
کرده اند و بعد یا طعمه ددان خاوران کرده اند و یا به عنوان تواب کج و کوله و خرد
و خراب، به نوشتن جفنگیاتی در حقانیت اسلام و خریت و خرافه وادشته اند.
·
تا در غیاب رسولان روشنگری، انباشت
بی حساب و کتاب سرمایه را امکان پذیر سازند و جامعه را به گدا خانه و جنده خانه و
جهنم تبدیل کنند.
2
هر كنج خانه، صحنه اي از داستان او ست
·
شهریار پس از مرگ مادر به صرافت
افتاده است و در هر کنج خانه به کشف زحمات مادر نایل امده است.
·
ولی به سبب عقب ماندگی فکری و ایده
ئولوژیکی قادر به تبیین رئالیستی و راسیونالیستی زحمات مادر «بیچاره» نیست.
·
صحنه های جان کندن مادران را
شهریار صحنه های داستان آنان تصور و تصویر می کند.
·
آن سان که جان کندن بی اجر و مزد
مادران رنگ می بازد و داستان آنان باقی می ماند، داستانی که باید پسران و شوهران
قلم به دست، زحمت تحریرش را به خود دهند و به میل خود راست و ریست کنند.
3
در ختم خويش هم به سر و كار خويش بود
بيچاره مادرم
·
وقتی از دیالک تیک تحسین و تحقیر
زنان توسط اعضای طبقه حاکمه انگل سخن می رود، منظور همین است.
·
شهریار مادر خود را «بیچاره» تصور
و تصویر می کند.
·
انگار ستمکشی زنان و مادران، امری
طبیعی و تغییر ناپذیر است.
·
انگار چیزی از جنس زلزله و توفان و
آتش فشان است که فقط می توان از سر گذراند، فقط می توان تجربه کرد، ولی نمی توان
کاری کرد و حتی نمی توان راجع بدان دم زد.
·
مادر در ختم خویش هم به فونکسیون
سنتی خود، یعنی به جان کندن حرفه ای در کارخانه خانه ادامه می دهد.
·
این طرز تفکر و طرز برخورد به نیمه
دیگر بشریت، این طرز نگرش به پرولتاریای مضاعف، سرشته به تظاهر و تزویر و ریا ست:
الف
·
این همان بوسیدن دستان پینه بسته
برده ها و رعایا ست که به رسول اکرم نسبت می دهند.
ب
·
این همان بوسیدن دست رفتگری در
خیابان و فیلم برداری از دست پینه بسته بوسی اعضای طبقه حاکمه شیاد، برای درو کردن
خرمن رأی و منصب و مقام است.
پ
·
این همان دعوت خانواده رفتگری به شام
در اصطبل قصر مجلل میلیونری و جار زدن او به عنوان حاتم طائی است.
ت
·
این چیزی جز دیالک تیک تظاهر و
تزویر نیست.
4
هر روز مي گذشت از اين زير پله ها
ـ آهسته ـ
تا به هم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در، باز و بسته شد
·
شهریار در این بند شعر از شق القمر
مادرش پرده برمی دارد:
·
هنر مادر شاعر فئودالیسم، خزیدن به
عوض رفتن است تا خواب ناز نریمان (خسین رزاقی)
به هم نخورد.
·
سؤال ناقابل این است که ممدوح در
این میانه کیست؟
·
ممدوح خود شهریار است و یا ضعیفه
ناقص العقل خزنده از زیر پله ها؟
·
سؤال این است که در این شعر، زن
تحسین و تجلیل می شود و یا نریمان؟
5
هر روز مي گذشت از اين زير پله ها
ـ آهسته ـ
تا به هم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در، باز و بسته شد
·
شهریار در حقیقت، خود را، خواب ناز
خود را، اهمیت و ارج و عظمت و ارزش خارق العاده خود را، ایدئالیزه می کند.
·
ضعیفه موسوم به مادر در این شعر،
وسیله است.
·
مرده مادر شاعر فئودالی مادر مرده
هم آلت دست برای خودستائی شاعر شده است.
·
آنچه قدر دانی می نماید، خودستائی
است.
·
خود خشنودی است.
·
خودشیفتگی وجه مشترک اجامر فاشیسم،
فئودالیسم و فوندامنتالیسم است.
·
بین جلال آل احمد و احمد شاملو و
کوسه و کروب و سید علی و موسوی و روح الله و شهریار فرقی از این بابت نیست.
6
با پشت خم از اين بغل كوچه مي رود
چادر نماز فلفلي انداخته به سر
كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
·
اکنون همان دیالک تیک تظاهر و
تزویر فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی آشکار می گردد:
·
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
ضعیفه به عنوان فضیلتی نمودار می گردد.
·
این شعر شهریار، شرح حال و روز
تظاهر آمیز روحانیت پشت پرده نشین است.
·
سی و
اندی سال است که روحانیت از پشت پرده برون آمده است و بر اریکه علنی قدرت نشسته
است.
·
دیگر از این خبرها نیست.
·
مادران و خواهران و دختران اجامر
جماران و جمکران پورشه می رانند.
·
مشتریان پر و پا قرص نمایشگاه های
مد در متروپول های امپریالیستی اند.
·
از جوراب وصله دار و کفش چروک دیگر
خبری نیست.
·
خرید چکمه و کیف و دم و دستگاه چند
صد هزار دلاری کسب و کار بزرگ زاده های زن و نر است.
·
طنز روزگار طناز شاید همین باشد:
·
برون آری پرده نشینان، نشاندن شان
بر اریکه قدرت و نهادن نقطه پایان بر طومار ذلتی دیرمان.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر