امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند
1306)
تحلیل واره ای از شین میم شین
سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد
·
شکوه و شکایت سایه از نمایندگان
جنبش کارگری ـ کمونیستی در مقیاس ملی و بین المللی است.
·
سایه به قول خودش توده ای نبوده و
نیست، ولی توده ای تر از سایه، توده در تاریخ طولانی خود کسی به خود ندیده است.
·
طرفداری سایه از امر رهایش اجتماعی
صادقانه، بی پروا، رادیکال و بی چون و چرا ست.
·
انعکاس جامعه و جهان در جام جهان
نمای سایه، به عنوان مثال در همین شعر سایه، در هر صورت انعکاسی دقیق و ژرف و حیرت
انگیز است.
·
جامعه و جهان دقیقتر و ژرفتر از
این در آئینه ضمیر کسی منعکس نشده است.
·
ما برای کسب یقین قلبی نگاهی به
وضع جامعه و جهان می اندازیم که در این مصراع شعر «سماع سرد» تقطیر یافته است:
1
·
در مقیاس ملی رهبری حزب توده
علیرغم احتیاط مطلق و حمایت به هر قیمت از به اصطلاح «انقلاب اسلامی» که نام
عوامفریبانه ای برای ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی بوده، بدون ارتکاب کمترین
جرمی، به بهانه های واهی به مسلخ کشیده شده است.
·
بدنه حزب توده و کادرهای جان سالم
از مهلکه بدر برده، قاعدتا می بایستی به انتقاد علمی و انقلابی از خود بپردازند و
به احیای سازمان حزبی مبادرت ورزند.
·
این کمترین انتظاری بوده که سایه و
هر فرد بشردوست و میهن پرست و شعورمندی از اعضا و کادرهای حزب توده داشته است.
2
·
در حزب توده اما تنها سودائی که
سردمداران ـ همه از دم ـ در سر نداشته اند، همین انتقاد علمی و انقلابی از خود و بازسازی سازمان حزبی بوده است.
·
سؤال اما این است که به چه دلیل
اعضای بالا رتبه حزبی از انجام وظیفه خطیر خود سر باز زده اند؟
3
سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد
·
سایه در این مصراع شعر، به این
سؤال استراتژیکی جواب استه تیکی ـ تئوریکی موجز و مختصر، ولی رسا و رادیکال می
دهد:
الف
·
بزعم سایه سران جدید مدعی نمایندگی
حزب توده مشتی بی غم اند.
·
بی غم اما به چه معنی است؟
ب
·
برای درک معنی صفت «بی غم» باید به
درک معنی «سماع سرد» نایل آمد که ضمنا عنوان این شعر سرشته به یأس و اندوه است.
·
سایه میان بی غمان و سماع سرد، رابطه
دیالک تیکی سوبژکت ـ اوبژکت برقرار می سازد:
·
سایه دیالک تیک مارکسیستی ـ
لنینیستی بسیار مهم سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک بی غمان و سماع سرد بسط و
تعمیم می دهد و تمامت کادرها و سران همه دار و دسته های مدعی نمایندگی حزب توده را
به رگبار انتقاد می بندد و می کوبد.
·
حضرات تنها چیزی که ندارند، غم
توده است.
·
شاید بتوان بی غمی را به معنی بی
ایمانی به امر رهایش اجتماعی تلقی کرد.
·
بی ایمانی به امر توده ها اما نمی
تواند بی دلیل باشد.
1
·
دلیل بی غمی می تواند طبقاتی باشد.
·
تفاوت حزب توده در سال های 30 و در
سال های پس از اصلاحات ارضی همین است:
·
حزب توده در اثر انقلاب بورژوائی
سفید پایگاه دهقانی و کارگری خود را از دست داده است.
·
همین پدیده سبب تحول طبقاتی ـ
ماهوی منفی در حزب توده شده است.
·
دلیل اوبژکتیف خطاهای حزب توده
مثلا در ارزیابی روحانیت، بی غمی کادرهای حزبی و سماع سرد همه از دم همین جا ست.
·
حزب توده پس از اصلاحات ارضی، ماهیتا
نه حزب توده، بلکه حزب اقشار و طبقات اجتماعی میانی و چه بسا حتی بورژوائی بوده
است.
·
اگر فرصتی برای تحلیل نوید و غیره
باشد، می توان به اثبات این گمان نایل آمد.
·
فرم و محتوای نوید نه توده ای،
بلکه خرده بورژوائی ـ روشنفکری ـ شبه آوانتوریستی بوده است.
2
·
دلیل بی غمی اما می تواند ضمنا سوبژکتیف
باشد.
·
پیش شرط داشتن ایمان حقیقی به امر
توده، از آن خود کردن تئوری علمی و
انقلابی (مارکسیسم ـ لنینیسم) است.
·
حزب توده پس از ضربه عملا به اجزای
بی هویت خود تجزیه شده است که به همه چیز شباهت دارند، مگر به توده ای.
·
بندرت می توان در میان همه این دار
و دسته ها کسی پیدا کرد که جهان بینی طبقه کارگر را بتواند نمایندگی کند.
·
فقر فلسفی در دار و دسته های مدعی
نمایندگی حزب توده هراس انگیز است.
·
دلیل سوبژکتیف بی غمی و سماع سرد همینجا ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر