۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

قصه هائی از زندگانی پیکاسو (11) (بخش آخر)


مؤخره  
مارتین کلوس
برگردان میم حجری

 پابلو پیکاسو (1881 - 1973
 
·        با شنیدن نام پیکاسو به یاد نقاشی می افتیم، با آثاری عجیب و غریب:
·        تصویر انسان هائی با اندام های نابجا
·        چهره زنانی با دو دماغ و سه چشم
·        تصویر نریانی در چنگ خشمی بی مهار، با اندامی کج و معوج و شاخ هائی  چنگک وار.

·        گاهی مجموعه ای از تصاویر و نقاشی ها که با شکل واقعی شان انطباق ندارند، تحت نام «پیکاسو» معرفی می شوند.
·        بدین وسیله به سبک هنری ای اشاره می شود که انتظارات ما را برنمی آورد و تحیر، تحسین و حتی گاهی خشم و انزجار ما را بر می انگیزد.

·        پیکاسو در طول زندگی اش همواره با اینگونه برخوردهای نامطلوب مواجه می شد ولی هیچگاه در مقابل پرخاش این و آن خم به ابرو نمی اورد.
·        او براین باور بود که هنرمند نباید به تقلید مو به موی طبیعت اکتفا کند.
·        بلکه برعکس، باید از واقعیت همیشه گامی جلوتر باشد و ببرکت احساس، خرد و خیالش بدان قوام بخشد و از این رو بود که می گفت:
·        «من آنچه را که می دانم، نقاشی می کنم، نه آنچه را که می بینم.»

·        پیکاسو کی بود؟

·        نقاش کله شقی که فقط برداشت شخصی خود را از جهان مطلق کرده بود؟

·        پیکاسو نقاش کبوتر صلح بود، که معروف همگان است.
·        پیکاسو مبارز آنتی فاشیست بود.
·        پیکاسو دوست صمیمی مردم ستمدیده و کمونیست ها بود.
·        پیکاسو شرکت کنندهً فعال کنگره های جهانی صلح و برندهً جایزهً  لنینی صلح بود.

·        آیا پیکاسو شخصیتی دوگانه داشت:  
1

·        شخصیت مردی که ـ به عنوان هنرمند ـ تصاویر عجیب و غریب غیر قابل فهم می کشید؟

2

·         شخصیت مردی که به عنوان یک مبارز سیاسی در مبارزهً طبقاتی، موضعی صریح و بی چون و چرا داشت؟

·        نه !
·        پیکاسو را نمی توان دو شقه اش کرد.

·        پیکاسو شخصیتی واحد داشت، چه به عنوان هنرمند و چه به عنوان مبارز سیاسی.

·        پیکاسو دو خصیصهً بارز داشت:

1
·        خلاقیت

2
·        سماجت و سرسختی.  

·        پیکاسو زندگی و کار هنری اش را از تنوع و خلاقیت بی مرزی می انباشت و صریح و بی چون و چرا  به آنچه که به صحتش باور داشت، پای بند می ماند.

·        پیکاسو درسال 1881 میلادی در شهر کوچکی واقع در اسپانیا بدنیا می آید.
·        در دوازده سالگی بهتر از پدرش که معلم نقاشی است، نقاشی می کند.
·        او می تواند جانشین پدرش شود و بقیهً عمرش را در زادگاهش به عنوان نقاشی سرشناس و شهروندی  خوشنام سپری سازد.

·        ولی او را شوری دیگر در سر است.

·        در نوزده سالگی اسپانیا را ترک می گوید، به پاریس ـ جهانشهر هنر ـ  می رود تا با نامدارترین نقاشان زمانهً خود آشنا شود و آثار آنها را ببیند.
·        سرمای سخت پاریس او را مجبور به برگشت می کند، ولی با شروع بهار سر و کله اش دوباره در پاریس پیدا می شود.
·        سال های سال به زندگی دشواری تن در می دهد، گرسنگی می کشد، ازسرما می لرزد ولی شب و روز نقاشی می کند و در پی اسلوبی می گردد تا جهان را در آثارش بازتاب دهد.




گاوبازی (مرگ بانوی گاوباز) (1933 میلادی)
 
·        وقتی بیست ساله است، رنگ آبی حکمران بی چون و چرای پرده های نقاشی او ست.
·        از ورای سایه های آبی تیره، اندام های آبی روشن قد می کشند: 
·        پیرزنان تهیدست با نوه های شان
·        گداها و انسان های لرزان از سرما در رنگ های شفا ف.

·        بعد آثار او را تصاویری از دنیای سیرک پر می کند:
·        دلقک ها
·        رقاص ها
·        خانوادهً بندبازان (آرتیست ها) :
·        اندام های ظریف و تراشیده سرشار از امید.
·        رنگ حاکم بر آثار او در این مرحله، صورتی است.       

·        چندی بعد شادی از آثار او رخت بر می بندد.
·        غمزده، تنها و گداگونه اند، اکنون حتی بندبازان او.
·        چرا که نمی توان مورد تحقیر دایم شهروندان خودخواه بود و شاد بود.
·        دوستداران انگشت شمار آثارش او را نقاش انسان های شریف سوگوار می نامند.

 
·        پیشرفت او را به سوء ظن می اندازد.
·        او نمی خواهد خود را به سبک هنری مشخصی محدود کند.
·        در پی آزمایش مدام است.

·        تصاویرش اغلب زاویه دار و مخطخط اند:
·        خانه ها، کوه ها، درخت ها، گلدان ها، آلات موسیقی، پیکره ها و چهره های انسانی از اشکالی مربعی، پریسمائی و مخروطی تشکیل یافته اند.

·        اندام انسان ها در آثار کنونی او بتدریج ذوب می شود و رو به اضمحلال می رود.
·        این سبک هنری کوبیسم نامیده می شود که در آثار هنرمندان دیگر نیز رایج است.

گرنیکا ( 1937 میلا دی)

·        کشتن و معلول کردن میلیون ها انسان در جنگ اول جهانی پیکاسو را بر آن می دارد که به عزت انسانی بیاندیشد.
·        در این مرحله تصاویر او را اندام های سترگ زنانه پر می کنند:
·        زنان تندرست و نیرومند که یاد آوردهقانان جنوب اند:
·        آرام و فارغ درکنارهم ایستاده اند،  راجع به عناصر زیبای زندگی گفتگو می کنند و کودکان شاد و خندان در بغل دارند.



·        پیکاسو خودش نیز اکنون پسری دارد.
·        اغلب عکس او را می کشد و از هوشمندی و شادابی او به وجد می آید.
·        تابستان ها را با خانواده اش در جنوب فرانسه می گذراند.
·        خانهً زیبایی در آنجا خریده است.
·        او دیگر فقیر نیست.
·        آثاراو به قیمت های خوبی بفروش می روند و بسیاری از آنها دیوار موزه ها را مزین کرده اند.

·        در فاصلهً سال های 1925 تا 1935 میلادی بارها به میهنش ـ اسپانیا ـ و ایتالیا سفر می کند.
·        تحت تاًثیر شدید نویسندگان و شعرای یونان و رم باستان است.
·        صدها طرح و تصویر در این باره کشیده است.
·        برای هنرپیشه های باله طرح صحنه و لباس می ریزد.
·        مجسمه هائی از سیم و اوراق فلزی می سازد.
·        بسان چشمه ای جوشان از ایده های پایان ناپذیر، بی تاب و بی قرار و پویا ست.
·        هر پردهً سفید که فاقد خط و رنگ باشد، وسوسه اش می کند.
·        آفرینش تصویرها، فراروئی آنها، ساختن، تجدید نظر، از بین بردن و دوباره سازی اشکال و رنگ ها برای او مشغلهً شورانگیز بزرگی شده است.

·        او اغلب میهمان دارد:
·        نقاشان، عکاسان، شاعران، خبرنگاران و دلالان آثار هنری.

·        گاهی از دست آنها به تنگ می آید و اوقاتش تلخ می شود.
·        هنگام صحبت با آنها تصاویر تازه ای در ذهنش زاده می شوند.
·        در دستانش دستمال سر سفره، کارت صورت غذا و جعبه های سیگار به آثار هنری تبدیل می شوند.
·        دیگر کسی حاضر نیست، سبک معینی را به او نسبت دهد.
·        پیکاسو آنها را اغلب با عرضهً تصاویر مطلقا تازه وغیر منتظره غافلگیر کرده است.
·        گاهی به همراه خانواده و دوستانش به تماشای گاوبازی و سیرک می رود.   
·        گاوبازی و سیرک را به اپرا ترجیح می دهد.
·        هرجا حادثهً هنری مهمی در جریان است، او حضور دارد.
·        برای دوستانش معمائی است که او برای خلق آثار بیشمار خود کی وقت می یابد.
·        آنها بی خبرند از شبهائی که پیکاسو تا سپیده سحر بیدار است و مشغول کار.
·        استراحت نمی شناسد.
·        برخی از موتیوها را بیست بار پشت سر هم می کشد.
·        اولین تصویر شبیه شکل واقعی آن است.
·        بعد ساده وساده تر می شود تا آنجا که بالاخره تعداد معدودی از خطوط و رنگ ها، که برای او مهمترین عناصر موتیو اند، باقی می ماند.
·        بعد بخش های مربوط به شکل واقعی را دو باره به تصاویر بر می گرداند.
·        ولی نه آنگونه که در لحظهً موجود بنظر می رسند، بلکه بگونه ای که او برای تصاویرش، که در ذهنش قوام می یابند، احتیاج دارد.

·        پیکاسو هیچگاه انسانی را، حیوانی را و یا منظره ای را بطور ساده کپی نمی کند.
·        او آنچه را که در آنها درمی یابد، می کشد.
·        و بعد، دریافت های خود را به خدمت می گیرد تا به کمک تخیل جوشانش واقعیت را بازتاب دهد و جهان بینی خود را وسعت بخشد.


·        وقتی کسی اثری از پیکاسو سر می کشد، گامی فراتر می روید، به مرحله ای می رسد که واقعیت را به چشم دیگری ببیند، با خرد دیگری و احساس دیگری بسنجد و انتظارش را از تصاویر وسعت بخشد.

·        سال های 20 و 30 میلادی برای پیکاسو سال های رشد خلاقیت اند.
·        در این مرحله است که فرانکو (دیکتاتور فاشیست) اسپانیای جمهوری خواه را مورد حمله قرار می دهد و با حمایت همه جانبهً فاشیست های آلمان و ایتالیا شهرها و روستاها بیرحمانه بمباران می شوند.

·        پیکاسو به جانبداری از مردم بر می خیزد، از دروغ ها و جنایات فرانکو پرده بر می دارد، گرنیکا را می کشد.

·        وقتی فاشیست های آلمانی اروپا را اشغال می کنند، پیکاسو در پاریس در سنگر مقاومت می مان.

·        نقاشی سپر و سلاح او ست.

·        در این ایام است که مجسمه برنجی «مردی با بره ای» (به عنوان سمبل پاسداری از موجودات مظلوم) خلق می شود.
·        اکنون آتلیهً او محل قرار مبارزان مقاومت فرانسه است.

·        در سال 1944 میلادی پیکاسو عضو حزب کمونیست فرانسه می شود.
·        بعد از شکست فاشیسم در کنگره های جهانی صلح شرکت می ورزد.
·        کبوتر صلح او (که در سال 1949 میلادی بمناسبت گشایش کنگرهً جهانی صلح در پاریس کشیده شده است) به سمبل جنبش صلح در سراسر جهان تبدیل می شود.

·        علیرغم پیری (پیکاسو اکنون به 70 سالگی قدم گذاشته) بطور خستگی ناپذیری نقاشی می کند.
·        مجسمه می سازد و کوزه گری را به عنوان امکان جدیدی در هنر به خدمت می گیرد، کردوکاری که برای او تازه، ولی برای بشریت مشغله ای دیرین بوده است.
·        و هنردوستان را دو باره غافلگیر می کند.

·        کوزه گری را در شهر والری از کوزه گران آموخته است و اکنون قابلمه ها، کاسه ها، بشقاب ها، کوزه های متعدد و متنوعی زاده می شوند و در کوره پخته و سخت می گردند.

·        قدرت تخیل خلاق، او را به خلق اشکال و رنگ های نو سوق می دهد:
·        سرامیک های بزرگ باغچه ای ساخته می شوند که به عنوان گلدان مورد استفاده قرار می گیرند.
·        کاسه ها، کوزه ها و بشقاب هائی در اشکال شگفت انگیز و مصور به نقش های جادوئی انسانی و حیوانی از تخیل حاصلخیز او تراوش می کنند.


·        جنگ کره در می گیرد و او با کشیدن پردهً بزرگی پرده از جنایات سران سرمایه بر می دارد و کشتار بی رحمانهً کودکان و زنان را نشان می دهد.
·        آدمکشان در این پرده نقاشی بصورت ماشین جنگی جامد بی چهره و نا انسان تصور و تصویر می شوند.

·        در سال 1952 وقتی صلح جهانی در خطری جدی است، پیکاسو پرده های عظیم «جنگ» و «صلح» را می کشد.

·        اشیاء و انسان های منفرد در این پرده ها به صورت  تصویری فشرده ترسیم می شوند که هر کدام حامل مفهوم عمیقی اند.

·        در مقابل دیو سیاه جنگ، کتب لگدمال شده و به آتش کشیده شده و دست های قطع شده، عناصر با شکوه صلح را قرار می دهد:
·        اسب بالدار را
·        پگاسوس، الهه شعر را
·         شخم زمین را و کار حاصلخیز را
·        زنان درحال رقص و پایکوبی را و در سر انگشت یکی از زنان، ترازوئی را با ساعت شنی ـ زندگانی جاری ـ در کفه ای و کودکی بالانس زن را در کفه ای دیگر.
·        ماهی در قفس و پرنده در شیشه حکایت از حوادثی نامنتظره دارند، از زیبایی بی بدیل  اکتشافات نو.

·        خوشبختی و فساد انسان، زندگی و مرگ، رنگ های روشن صلح و دهشت تیره کام  جنگ و بربریت در این پرده ها رو در روی هم ایستاده اند، در چالش و کشمکش و کشاکشی جاودانه.

·        درد، رنج، قساوت و بی رحمی ازسویی، ترقی،  زیبایی، بزرگی زمانه و پیروزی دشوار و شورانگیز انقلاب ها از سوی دیگر، در آثار او راه یافته اند و تجسم مادی گرفته اند.

·        پیکاسو برای آنها در جستجوی نفسگیر خود اشکال تصویری تازه و دهشتناک یافته است و امکانات بی بدیلی در اختیار هنر معاصر قرار داده است.

پیکاسو مهمترین، شورانگیزترین، بغرنجترین و در عین حال متناقض ترین نقاش قرن خونین ما ست.
یادش گرامی باد و راهش پر رهرو!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر