مشهور به «پروین اعتصامی»
تحلیلی از شین
میم شین
گفت:
«نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم»
گفت:
«والی، از کجا در خانه ی خمار نیست!»
·
معنی تحت اللفظی:
·
محتسب گفت:
· «خانه والی در
این نزدیکی ها ست.
·
برویم آنجا.»
·
مست جواب داد:
· «از کجا معلوم
است که والی خود در میخانه نباشد؟»
1
·
در این بیت شعر، پروین و یا مست ـ به مثابه سمبل توده ـ نوک
سر نیزه نشانه رفته بر سینه خود را بر می گرداند و بر سینه والی ـ به مثابه سمبل و
نماینده طبقه حاکمه ـ نشانه می رود.
·
این نحوه برخورد اما به چه معنی است؟
2
·
این نحوه برخورد پروین، قبل از همه حاکی از انتقاد اجتماعی
ریشه ای و رادیکال است.
·
در این بیت، عالی ترین نماینده طبقه حاکمه به زیر پا نهادن قوانین
شرعی متهم می شود.
3
·
اگر پروین در ابیات پیشین به انتقاد از خود محتسب پرداخته
بود و او را به کوته اندیشی و تحریف حقایق امور متهم کرده بود، اکنون پله ای
بالاتر می رود و عالی ترین نماینده طبقه
حاکمه در شهر را مورد انتقاد قرار می دهد:
·
پروین بدین طریق دیالک تیک انتقاد فردی و انتقاد اجتماعی را
به خواننده شعر خویش می آموزد.
·
برای اینکه انتقاد از عالی ترین ارگان دولتی در هیئت والی،
معنائی جز انتقاد اجتماعی ندارد.
گفت:
«تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب.»
گفت:
«مسجد خوابگاه مردم بد کار نیست!»
·
محتسب گفت:
· «تا به کلانتر شهر
خبر دهیم، در مسجد بخواب!»
·
مست جواب داد:
· «مسجد خوابگاه
افراد بد کاره نیست!»
4
·
پروین بار دیگر به اثبات عقب ماندگی معرفتی و بی خبری شخص
شخیص محتسب از ساده ترین اصول شرعی می پردازد و عملا نشان می دهد که تمامت بگیر و
ببند طبقه حاکمه، خصلتی فرمال و صوری و الکی دارد.
·
چون در غیر این صورت، محتسب یعنی مأمور شرعی طبقه حاکمه می
بایستی از این حقیقت امر پیش پا افتاده با خبر باشد که مسجد خوابگاه جماعت مست
نیست.
گفت:
«دیناری بده پنهان و خود را وارهان.»
گفت:
«کار شرع، کار درهم و دینار نیست!»
5
·
پروین در این بیت از سوئی از رشوه خواری محتسب و عملا هیئت
حاکمه پرده برمی دارد و از سوی دیگر مقاومت توده را در زمنیه پرهیز از رشوه دهی را
مورد ستایش قرار می دهد.
گفت:
«از بهر غرامت، جامه ات بیرون کنم.»
گفت:
«پوسیده است، جز نقشی ز پود و تار نیست!»
·
محتسب دست به تهدید می زند و ضبط جامه مست را به عنوان
غرامت مطرح می سازد.
·
پروین اما از همین تهدید بهره برداری روشنگرانه به عمل می
آورد:
·
و از چپاول بیرحمانه مردم پرده برمی دارد:
·
آن سان که حتی جامه مردم پوسیده است.
6
گفت:
«آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه.»
گفت:
«در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست!»
·
پروین در این بیت، افتادن کلاه از سر مست را بهانه ای برای افشای
تهی مغز بودن طبقه حاکمه قرار می دهد و ضمنا از فرمالیسم معرفتی ـ نظری آن پرده
برمی دارد:
·
پروین ظاهربینی و ظاهرپرستی محتسب را به مثابه نشانه ساده
لوحی مورد انتقاد قرار می دهد.
·
هدف پروین نشان دادن حقیقت امری دیالک تیکی است:
·
در دیالک تیک ظاهر و باطن، در دیالک تیک نمود و بود (پدیده
و ماهیت)، نقش تعیین کننده نه از آن ظاهر (کلاه بر سر داشتن و نداشتن)، بلکه از آن
باطن (ماهیت، عقل) است.
·
بدون کلاه در سر، بدون چیزهای ظاهری می توان زندگی کرد، ولی
بدون عقل در کله، بدون خصوصیات باطنی و ماهوی انسانی و اجتماعی نمی توان دیر زیست.
7
گفت:
«می بسیار خوردی، ز آن، چنین بی خود شدی.»
گفت:
«ای بیهوده گو، حرف کم و بسیار نیست!»
·
پروین در این بیت، شناخت افزار دیالک تیکی بسیار مهم دیگری
را به خواننده می آموزد:
·
دیالک تیک کمیت و کیفیت را.
·
محتسب از قانون دیالک تیکی کمیت و کیفیت خبر ندارد.
·
او بسان هر ساده لوحی فقط قادر به کشف کمیت می (کمی و
بسیاری می) است.
·
مست اما به دیالک تیک کمیت و کیفیت وقوف دارد و به محتسب
یادآور می شود که تعیین کننده نه کمیت می، نه کمی و بسیاری می، بلکه کیفیت آن است.
8
گفت:
«باید حد زند هشیار مردم، مست را.»
گفت:
«هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست!»
الف
·
پروین در این بیت واپسین، از سوئی به مستی و دامن آلودگی
طبقه حاکمه اشاره می کند:
·
بزعم او در میان اعضای طبقه حاکمه هشیاری یافت نمی شود که
قادر به حد زدن بر مست باشد.
·
به عبارت دیگر کسی یافت نمی شود که قوانین خود وضع کرده را نشکسته
باشد.
ب
·
پروین از سوی دیگر حکایتی را به خاطر خواننده خطور می دهد:
· «نقل می کنند که
روزی قرار بود، خطاکاری تنبیه شود.
·
پیامبری به جماعتی که قصد تنبیه خطاکار را داشتند، رو می
کند و می خواهد که تنها کسانی به تنبیه او بپردازند، که خود خطای مشابهی را مرتکب
نشده باشند.
·
جماعت پراکنده می شوند و خطاکار از مرگ حتمی نجات می یابد.
·
ظاهرا کسی نبوده که همان خطا را مرتکب نشده باشد.»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر