سعدی
شیرازی
( ۵۶۸ -
۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهارم
(گلستان با ب اول، ص 21 ـ 24)
شین میم شین
·
طایفه دزدان عرب، بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان
بسته و رعیت بلدان (شهرها) از مکاید (مکر و حیله) ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب.
·
به حکم آن که ملاذی منیع (بلند و مستحکم) از قله کوهی بدست
آورده بودند و ملجأ و مأوای خود کرده.
·
مدبران ممالک آن طرف، در دفع مضرت ایشان مشاورت کردند که
این طایفه گر هم بر این نسق روزگاری مداومت نمایند، مقاومت ایشان ممتنع گردد.
·
درختی که اکنون گرفته است پای
·
به نیروی شخصی در آید ز جای
·
وگر همچنان روزگاری هلی
·
به گردونش از بیخ بر نگسلی
·
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
·
چو پر شد، نشاید گذشتن به پیل
·
سخن برهمین مقرر شد که یکی را به تجسس ایشان برگماشتند و
فرصت نگاه همی داشتند، تا به وقتی که در سر قومی رانده بودند و بقعه خالی مانده.
·
تنی چند از مردان
واقعه دیده ی جنگ آزموده را بفرستادند تا در شعب (کوره راه، دره) جبل پنهان
شدند.
·
شبانگاهی که دزدان باز آمدند، سفر کرده و غارت آورده و سلاح
از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند.
·
نخستین دشمنی که در سر ایشان تاختن آورد، خواب بود.
·
چند پاسی از شب در گذشت.
·
قرص خورشید در سیاهی شد
·
یونس اندر دهان ماهی شد
·
مردان دلاور از کمین بدر جستند و دست یگان یگان بر کتف
بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند.
·
همه را کشتن فرمود، اتفاقا در آن میان جوانی بود که میوه
عنفوان شبابش نو رسیده و سبزه گلستان عذارش نو دمیده.
·
یکی از وزرا پای تخت ملک را بوسه داد و روی شفاعت بر زمین
نهاد و گفت این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورد ست و از ریعان (رونق و شکوفائی) جوانی
تمتع نیافته.
·
توقع به کرم اخلاق خداوندی همی باشد که به بخشیدن خون او بر
بنده منت نهد.
·
ملک روی از این سخن در هم آورد و موافق رأی بلندش نیامد و
گفت:
·
پرتو نیکان نگیرد، هر که بنیادش بد است
·
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است.
·
نسل فساد اینان، منقطع کردن اولی تر است و بیخ تبار ایشان
بر آوردن، که آتش کشتن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگاه داشتن، کار خردمندان
نیست.
·
ابر اگر آب زندگی بارد
·
هرگز از شاخ بید، بر نخوری
·
با فرومایه روزگار مبر!
·
کز نی بوریا، شکر نخوری
·
وزیر گفت:
·
آنچه خداوند دام ملکه فرمود، عین حقیقت است که اگر در صحبت
آن، بدان تربیت یافتی، طبیعت ایشان گرفتی.
·
اما بنده امیدوار می باشد که به عشرت صالحان تربیت پذیرد و
خوی خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بغی و عناد آن گروه در نهاد آن مستحکم
نشده و در حدیث است که هر مولودی به سرشت اسلام زاده می شود و بعدها ابوانش او را
یهودی، نصرانی و مجوس می کنند.
·
با بدان یار گشت، همسر لوط
·
خاندان نبوتش گم شد
·
سگ اصحاب کهف روزی چند
·
پی نیکان گرفت و مردم شد
·
این بگفت و طایفه ای از ندمای ملک با وی به شفاعت یار شدند
تا ملک از سر آزار او در گذشت و گفت:
·
اگرچه مصلحت ندیدم.
·
فی الجمله، پسر را به ناز و نعمت برآوردند و استاد ادیب را
به تربیت او نصب کردند، تا حسن خطاب و رد جواب و آداب خدمت ملوکش در آموختند و در
نظر همگان پسند آمد.
·
باری، وزیر از شمایل او در حضرت ملک شمه ای همی گفت که
تربیت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قدیم از جبلت او بدر برده.
·
ملک را زین سخن تبسم آمد و گفت:
·
عاقبت گرگ زاده، گرگ شود
·
گرچه با آدمی بزرگ شود
·
سالی دو برین بر آمد.
·
طایفه اوباش محلت در او پیوستند و عقد مرافقت بستند تا به
وقت فرصت، وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمتی بی قیاس برداشت و در مغاره دزدان به
جای پدر نشست و عاصی شد.
·
ملک دست تحسربه دندان گزیدن گرفت و گفت:
·
·
شمشیر نیک، از آهن بد، چون کند کسی؟
·
ناکس به تربیت نشود، ای حکیم، کس
·
·
باران که در لطافت طبعش دریغ نیست
·
در باغ لاله روید و در شوره زار، خس.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر