سرچشمه:
گالری نقاشی قلمو
احسان طبری
(بانكيا، خزان ١٣٤٤)
·
درخت خزان زده
·
در پرتو زرتار چه با شكوه است،
·
چون زيبائى زنى سالمند.
·
و اين همه توده برگ قهوه اى روفته
·
بر چمن مغز پسته اى
·
و
شرشر آب چشمه هاى نهانى از شير برنجين
·
در جام سنگين
·
و جيك جيك غمبار هزاران گنجشگ
·
از شاخه صنوبر هاى رده بسته!
·
كشيش با رداى سياه،
·
كارمند پير با بارانى نيمدار،
·
پيرزنان خميده
·
بر سنگفرش رونده چون سايه اى چند،
·
برنده ی شاخه ی ميرنده زندگى،
·
اينجا تلى پر از نارون،
·
آنجا بيشه دشتى در نور مات روز
·
·
و سپس جاده هاى پيچاپيچ و باغ هاى
گردآلود
·
و خانه هاى سپيدديوار و دبستان هاى
پرغوغا.
·
·
در پس كاج هاى بلند و ابريشمينبرگ،
·
باروى سنگى كليسائى با گنبد نمناك
·
·
و چليپاى پر وقار
·
و پنجره هاى تنگ و بام سفالين
·
كه از آن بم گرم و نافذ نماز مى
تراود:
·
·
آميزش
·
يك هستى گريزپا ست با ابديت
پندارها.
·
·
خنكى را بر پوست،
·
گرما و كشش كهربائى سرانگشتان خود
را بر شقيقه هاى تپنده،
·
·
نشست آرام و سودائى نگاه خود را
·
بر شاخه هاى لرزان،
·
خرد شدن استخوان برگ ها را در زير
گام خسته،
·
·
آسمان دود گرفته را كه در آن دور
به سوى ناپيدا،
·
به سوى شعله هاى گوگردى پائيز
·
دامنكشان است، حس مى كنم
·
·
با انبوه گردش كنندگان و جدا از
آنها
·
مى پويم،
·
غوطه زن در من خويش
·
·
و با تلاشى بيهوده خواهانم
·
تا تمام سرشارى اين دم را در درون
خويش بنگارم:
·
·
از پرچين ها
·
و گل هاى اطلسى و مرواريد
·
و پنجره هاى روشن و پرستو هائى كه
آب مى نوشند
·
·
و زن روستائى
·
كه با كج خلقى سخن مى گويد
·
·
و بلوط هاى برشته بر ذغال تفته
·
و مخروط طلائى ذرت ها و دوش شيطانى
برگ ها
·
·
و وز وز زنبور پر طاووسى
·
و افت خموشانه سيبى سرخگونه در
تاريكى شاخ ها.
·
·
اين خاتمكارى پديده ها،
·
روان ها و سخن ها كه سازنده رودبار
زندگى است
·
كه در كالبدم پويه بى درنگ آن مى
گذرد.
·
·
اينك شامگاه پر افشانه
·
و فروغ كلبه اى بر كوه
·
مرا به سوى خانه فرا مى خواند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر