۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (23)

شین میم شین
  
نازش به پهلوانی رستم
در واپسین دمان
بر خاک سرد بود
خفتن کنار مادر و آغوش گرم او
دردا چه بی دوام
کوتاه
عمر شبنم لبریز درد بود

·        معنی تحت اللفظی
·        سهراب در آخرین لحظات حیات ـ افتاده بر خاک سرد ـ به پهلوانی رستم فخر می کرد.
·        خفتن در کنار مادر و در آغوش گرم او، دریغا ـ بسان عمر شبنم درد ـ چه کوتاهمدت و گذرا بود!

·        سیاوش در این بند شعر به تشریح روندهای روانی سهراب می پردازد.

خوش بود روزگار
گر محنت کسان
چون خار سرزنش به دل و جان نمی خلید
یا بر درخت پر گل و پر بار آرزو
هر روز نو به نو
این بی شمار میوه رنگین نمی رسید

·        معنی تحت اللفظی
·        چه خوب می شد، اگر خار سرزنش این و آن بر دل و جان آدمی نمی خلید و یا بر درخت پر گل و پر بار آرزو، هر روز از نو، این میوه های رنگین بیشمار نمی رسید!

1

·        سیاوش در این بند شعر، از قول سهراب، دیالک تیک رئال و ایدئال را به شکل دیالک تیک برون و درون، به شکل دیالک تیک سرزنش و کشش، به شکل نکوهش برونی و کشش درونی بسط و تعمیم می دهد و از فرط درد، به نفی انتزاعی هر دو قطب دیالک تیک عینی می پردازد.
·        واقعیت اما این است که از دیالک تیک عینی نه، می توان گریخت و نه، می توان اجتناب ورزید.

·        انسان موجودی اجتماعی است و بهتر هم همین است.
·        دلیل بقا، توسعه و تکامل خارق العاده انسان در همین خصلت اجتماعی او ست.

2

·         انسان در داربست دیالک تیک فرد و جامعه زندگی، کار و پیکار می کند.
·        انتقاد ـ خواه انتقاد از خود و خواه انتقاد اجتماعی و یا انتقاد از غیر ـ از سوئی و کشش بی مهار فردی و اجتماعی به نفی دیالک تیکی مستمر آنچه که هست و پی افکندن طرحی نو، یعنی پرواز بر بال های بلند آرزو و ایدئال، دو قطب متضاد و همیشه با هم دیالک تیک عینی واحدی را تشکیل می دهند.
·        دو قطب متضادی که همدیگر را به چالش بی امان می کشند، به زمین می کوبند تا دو باره برخیزد و بستیزد.
·        از دیالک تیک رئال و ایدئال گزیر و گریزی امکان پذیر نیست.

·        سیاوش به این حقیقت امر وقوف بی چون و چرا دارد.
·        از این رو محتوای این بند شعر را در فرم شرطی فرمولبندی می کند:
·        خوش بود روزگار، اگر.....

·        سیاوش در تمامت عمر کوتاه و حاصلخیز خود از گردنه تنگ همین دیالک تیک رئال و ایدئال گذشته است.

در کشور تو، آه
یک سرگذشت نیست چو از آن من، تباه
جنگ و شکست و بی کسی و غم
با داشتن کدام گناه است این ستم؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        در کشور تو کسی سرگذشت تباهی بسان سرگذشت من دارد:
·        جنگ و شکست!
·        بی کسی و اندوه!
·        این ستم به چه جرم و گناهی بر من تحمیل می شود؟

1

·        سهراب خطاب به حکیم طوس، به مقایسه خود با دیگران می پردازد و تراژدی خود را استثنائی در این میان تلقی می کند و دم از معصومیت و مظلومیت می زند.

·        هذیان به همین می گویند:
·        از سوئی از دیالک تیک سرزنش برونی و کشش درونی، انتقاد اجتماعی و کشش شخصی دم می زند و از سوی دیگر خویشتن خویش را به آب زمزم می شوید و از معصومیت و مظلومیت دم می زند.

2

·        می توان گفت که سهراب در مجموع بر خط واحدی می راند:
·   خط موسوم به تبرئه خویش و خویشان خویش و انداختن همه تقصیرات به گردن غیر اجتماعی و ماورای اجتماعی، ماورای طبیعی.

سهراب
در هم کشیده روی
خاموش و خسته تکیه به شمشیر می کند
پرسان، ملول
سر به سوی پیر می کند

·        معنی تحت اللفظی:
·        سهراب ـ با چهره ای غمالود ـ در نهایت خاموشی و خستگی به شمشیر تکیه می زند و با نگاهی لبریز از سؤال رو به سوی حکیم پیر می کند.

1

·         رابطه سهراب با فردوسی بزعم سیاوش شبیه رابطه شاگرد و استاد است و چه بسا شبیه رابطه مخلوق و خالق است.
·        دیالک تیک خالق و مخلوق همیشه از همین قرار است:
·        مخلوق هم خاطی است، هم حق به جانب و هم مستأصل.

·        تصورات مذهبی نتیجه نادانی بنی بشر بوده اند.
·        نتیجه ی بیگانگی بنی بشر از قانونمندی های عینی هسستی بوده اند و ضمنا نتیجه ی بیگانگی نسبت به خویشتن خویش بوده اند.

2

·        همین تصور باطل، مبنی بر اینکه انسان خالقی دارد که پشت سر او تصمیم می گیرد و به مورد اجرا می گذارد، هم نتیجه بیگانگی از خویش است و هم موجد از خودبیگانگی است.
·        چنین تصوری باور به سوبژکت وارگی (فاعلیت) را از بنی بشر سلب می کند.

3
·        سهراب پرسنده است تا اندیشنده.
·        منفعل است تا فعال.
·        اوبژکت واره (چیز واره) است تا سوبژکت واره، انسان واره.

·        دلیل نگاه لبریز از سؤال و استیصال سهراب هم همین است.

·        سهراب بخشی از خود سیاوش است.
·        سهراب بخش نابالغ کاراکتر خود سیاوش است.

·        سیاوش در هیئت سهراب احتمالا بخش نابالغ شخصیت خود را به تازیانه انتقاد می بندد.

·        در روند تحلیل تراژدی باید صحت و سقم این نکته را بسنجیم.

4

·        برخورد سهراب با حکیم طوس، گشتاوری (ممانی) از برخورد خود سیاوش با طبری دارد.

·        ما مصاحبه سیاوش با طبری را تحت عنوان «هماندیشی با سیاوش و طبری» بتدریج منتشر می کنیم.

·        سیاوش با احترامی ژرف از طبری در زمینه مسائل هنری می پرسد که آدمی را به یاد همین رابطه سهراب با فردوسی می اندازد.
·        سیاوش از هر نظر برتر از احسان طبری بوده است و اگر به این حقیقت امر واقف می بود، می بایستی به جای مصاحبه و طرح سؤال، به چالش فکری با طبری و بقیه شعرا و هنرمندان و نویسندگان برخیزد.

·        این شاید انتقادی باشد به خود سیاوش.
5

·        دفاع از حقیقت عینی همیشه گستاخی و بی پروائی را الزامی می سازد.
·        بهتر هم همین است.

·        سیاوش احتمالا به هنگام تألیف تراژدی «مهره سرخ»، خود به این حقیقت امر پی برده است.
·        در لحن پرخاش آمیز سهراب خطاب به حکیم طوس، همین خودآگاهی مبتنی بر انتقاد از خود سیاوش به چشم می خورد:
·        همین گستاخی و بی پروائی در جستجوی حقیقت عینی و دفاع از آن.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    در جمله زیر « در کشور تو کسی سرگذشت تباهی بسان سرگذشت من دارد» باید «ندارد» باشد.
    با پوزش

    پاسخحذف