شین میم شین
نازش به پهلوانی رستم
در واپسین
دمان
بر خاک سرد بود
خفتن کنار مادر و آغوش گرم او
دردا چه بی دوام
کوتاه
عمر
شبنم لبریز درد بود
·
معنی تحت اللفظی
·
سهراب در آخرین لحظات حیات ـ افتاده بر خاک سرد ـ به
پهلوانی رستم فخر می کرد.
·
خفتن در کنار مادر و در آغوش گرم او، دریغا ـ بسان عمر شبنم
درد ـ چه کوتاهمدت و گذرا بود!
·
سیاوش در این بند شعر به تشریح روندهای روانی سهراب می
پردازد.
خوش بود روزگار
گر محنت
کسان
چون خار سرزنش به دل و جان نمی خلید
یا بر درخت پر گل و پر بار آرزو
هر روز نو به نو
این بی شمار میوه رنگین نمی رسید
·
معنی تحت اللفظی
·
چه خوب می شد، اگر خار سرزنش این و آن بر دل و جان آدمی نمی
خلید و یا بر درخت پر گل و پر بار آرزو، هر روز از نو، این میوه های رنگین بیشمار
نمی رسید!
1
·
سیاوش در این بند شعر، از قول سهراب، دیالک تیک رئال و ایدئال
را به شکل دیالک تیک برون و درون، به شکل دیالک تیک سرزنش و کشش، به شکل نکوهش برونی
و کشش درونی بسط و تعمیم می دهد و از فرط درد، به نفی انتزاعی هر دو قطب دیالک تیک
عینی می پردازد.
·
واقعیت اما این است که از دیالک تیک عینی نه، می توان گریخت
و نه، می توان اجتناب ورزید.
·
انسان موجودی اجتماعی است و بهتر هم همین است.
·
دلیل بقا، توسعه و تکامل خارق العاده انسان در همین خصلت اجتماعی
او ست.
2
·
انسان در داربست دیالک تیک
فرد و جامعه زندگی، کار و پیکار می کند.
·
انتقاد ـ خواه انتقاد از خود و خواه انتقاد اجتماعی و یا
انتقاد از غیر ـ از سوئی و کشش بی مهار فردی و اجتماعی به نفی دیالک تیکی مستمر
آنچه که هست و پی افکندن طرحی نو، یعنی پرواز بر بال های بلند آرزو و ایدئال، دو
قطب متضاد و همیشه با هم دیالک تیک عینی واحدی را تشکیل می دهند.
·
دو قطب متضادی که همدیگر را به چالش بی امان می کشند، به
زمین می کوبند تا دو باره برخیزد و بستیزد.
·
از دیالک تیک رئال و ایدئال گزیر و گریزی امکان پذیر نیست.
·
سیاوش به این حقیقت امر وقوف بی چون و چرا دارد.
·
از این رو محتوای این بند شعر را در فرم شرطی فرمولبندی می
کند:
·
خوش بود روزگار، اگر.....
·
سیاوش در تمامت عمر کوتاه و حاصلخیز خود از گردنه تنگ همین
دیالک تیک رئال و ایدئال گذشته است.
در کشور تو، آه
یک سرگذشت نیست چو از آن من، تباه
جنگ و شکست و بی کسی و غم
با داشتن کدام گناه است این ستم؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
در کشور تو کسی سرگذشت تباهی بسان سرگذشت من دارد:
·
جنگ و شکست!
·
بی کسی و اندوه!
·
این ستم به چه جرم و گناهی بر من تحمیل می شود؟
1
·
سهراب خطاب به حکیم طوس، به مقایسه خود با دیگران می پردازد
و تراژدی خود را استثنائی در این میان تلقی می کند و دم از معصومیت و مظلومیت می
زند.
·
هذیان به همین می گویند:
·
از سوئی از دیالک تیک سرزنش برونی و کشش درونی، انتقاد
اجتماعی و کشش شخصی دم می زند و از سوی دیگر خویشتن خویش را به آب زمزم می شوید و از
معصومیت و مظلومیت دم می زند.
2
·
می توان گفت که سهراب در مجموع بر خط واحدی می راند:
· خط موسوم به تبرئه خویش و خویشان خویش و انداختن همه
تقصیرات به گردن غیر اجتماعی و ماورای اجتماعی، ماورای طبیعی.
سهراب
در هم کشیده روی
خاموش و خسته تکیه به شمشیر می کند
پرسان، ملول
سر به سوی پیر می کند
·
معنی تحت اللفظی:
·
سهراب ـ با چهره ای غمالود ـ در نهایت خاموشی و خستگی به
شمشیر تکیه می زند و با نگاهی لبریز از سؤال رو به سوی حکیم پیر می کند.
1
·
رابطه سهراب با فردوسی بزعم
سیاوش شبیه رابطه شاگرد و استاد است و چه بسا شبیه رابطه مخلوق و خالق است.
·
دیالک تیک خالق و مخلوق همیشه از همین قرار است:
·
مخلوق هم خاطی است، هم حق به جانب و هم مستأصل.
·
تصورات مذهبی نتیجه نادانی بنی بشر بوده اند.
·
نتیجه ی بیگانگی بنی بشر از قانونمندی های عینی هسستی بوده
اند و ضمنا نتیجه ی بیگانگی نسبت به خویشتن خویش بوده اند.
2
·
همین تصور باطل، مبنی بر اینکه انسان خالقی دارد که پشت سر
او تصمیم می گیرد و به مورد اجرا می گذارد، هم نتیجه بیگانگی از خویش است و هم
موجد از خودبیگانگی است.
·
چنین تصوری باور به سوبژکت وارگی (فاعلیت) را از بنی بشر
سلب می کند.
3
·
سهراب پرسنده است تا اندیشنده.
·
منفعل است تا فعال.
·
اوبژکت واره (چیز واره) است تا سوبژکت واره، انسان واره.
·
دلیل نگاه لبریز از سؤال و استیصال سهراب هم همین است.
·
سهراب بخشی از خود سیاوش است.
·
سهراب بخش نابالغ کاراکتر خود سیاوش است.
·
سیاوش در هیئت سهراب احتمالا بخش نابالغ شخصیت خود را به تازیانه
انتقاد می بندد.
·
در روند تحلیل تراژدی باید صحت و سقم این نکته را بسنجیم.
4
·
برخورد سهراب با حکیم طوس، گشتاوری (ممانی) از برخورد خود
سیاوش با طبری دارد.
·
ما مصاحبه سیاوش با طبری را تحت عنوان «هماندیشی با سیاوش و
طبری» بتدریج منتشر می کنیم.
·
سیاوش با احترامی ژرف از طبری در زمینه مسائل هنری می پرسد
که آدمی را به یاد همین رابطه سهراب با فردوسی می اندازد.
·
سیاوش از هر نظر برتر از احسان طبری بوده است و اگر به این
حقیقت امر واقف می بود، می بایستی به جای مصاحبه و طرح سؤال، به چالش فکری با طبری
و بقیه شعرا و هنرمندان و نویسندگان برخیزد.
·
این شاید انتقادی باشد به خود سیاوش.
5
·
دفاع از حقیقت عینی همیشه گستاخی و بی پروائی را الزامی می
سازد.
·
بهتر هم همین است.
·
سیاوش احتمالا به هنگام تألیف تراژدی «مهره سرخ»، خود به
این حقیقت امر پی برده است.
·
در لحن پرخاش آمیز سهراب خطاب به حکیم طوس، همین خودآگاهی
مبتنی بر انتقاد از خود سیاوش به چشم می خورد:
·
همین گستاخی و بی پروائی در جستجوی حقیقت عینی و دفاع از آن.
ویرایش:
پاسخحذفدر جمله زیر « در کشور تو کسی سرگذشت تباهی بسان سرگذشت من دارد» باید «ندارد» باشد.
با پوزش