روبینسون جفرز (1887 ـ 1962)
Robinson Jeffers
شاعر عرفانی و طبیعت گرای کالیفرنیا که با زنش ئونا در بیگ سر زندگی می کرد و مانند سهراب سپهری در شعرهایش عشق با طبیعت را با وحدت وجود درهم می آمیخت.
• باید ذهن مان را از خودمرکزی رها کنیم
• باید دید مان را از انسان مرکزی پاک کنیم
• تا اعتماد به دست آوریم
• چونان سنگ و دریا که ما را از آن ساخته اند!
• از "نقطه ی کارمل" سروده ی رابینسون جفرز
شاعر عرفانی و طبیعت گرای کالیفرنیا که با زنش ئونا در بیگ سر زندگی می کرد و مانند سهراب سپهری در شعرهایش عشق با طبیعت را با وحدت وجود درهم می آمیخت.
• باید ذهن مان را از خودمرکزی رها کنیم
• باید دید مان را از انسان مرکزی پاک کنیم
• تا اعتماد به دست آوریم
• چونان سنگ و دریا که ما را از آن ساخته اند!
• از "نقطه ی کارمل" سروده ی رابینسون جفرز
Big Sur منطقه ی زیبایی است در کالیفرنیای مرکزی، نزدیک به اقیانوس آرام با چندین پارک جنگلی.
مجید نفیسی
29 ماه مه 2001
مجید نفیسی
29 ماه مه 2001
1
• سگ در کنار آتش است
• و چوبدستی در سایه ها.
• چشم ها پر دود اند
• لب ها پر سخن
• و اشباح، سرگردان.
• فردا به جنگل می رویم
• برای دیدن آبشار
• و من چوبدستی ام را
• با خود خواهم آورد.
2
• چوبدستی مرا نسوزانید!
• جنگل پر از هیمه است.
• من هم آتش را دوست دارم
• با خنده ی جرقه ها
• و رقص پری هاش
• چوبدستی من کجاست؟
• می روم که هیزم بیاورم.
3
• چادرخواب من کوچک است
• چکمه هایم را بیرون می گذارم
• صبح که آنها را به پا می کنم
• جوراب هایم خیس می شوند
• به سراپرده ی همسایه نگاه می کنم
• و سگی که از پسِ درِ توری
• به من پوزخند می زند.
4
• می خواهم دست هایم را بشویم
• و گوشت ها را سیخ کنم
• صابون کجاست؟
• شیر آب، حرف می زند
• با گودال آب زیر پایش
• و جاصابونی ی بی سرنشینی که روی آب
• همچنان تاب می خورد
5
• تخم مرغ ها را برده اند
• پوسته های شان هنوز
• روی علف ها پیدا ست
• باورکن راکون ها دزد نیستند
• دارند صبحانه را آماده می کنند
• تا ما بربری ها را گرم کنیم
• آنها با تابه های پر برمی گردند.
6
• چند بار بر گرد تو نشسته اند
• و از زندگی خود سخن گفته اند؟
• آتشدان سنگی، رازدار است
• و در دل خاکستری اش
• برای همه جایی هست
7
• "خوشا ستم کِشان
• که وارث زمین خواهند شد"
• (از انجیل متی 5:5)
• یک روز در این کوره ی متروک
• درخت ها را می سوزاندند
• و اینک از درون دودکش آن
• پرچم سبز شاخه ای تاب می خورد.
8
• خرسنگ پیر در کنار دریا
• به نماز ایستاده است
• با دستاری بزرگ و قامتی خمیده
• و پرندگان دریایی بر فراز آن
• تکبیر می گویند.
9
• همچادر من عادتی غریب دارد
• هنگام خواب، "پول پول" می کند
• و هنگام سرشکن کردن پول
• پیدایش نیست.
10
• ذخیره ی شراب ته کشیده
• و میخانه ی "ئونا" بسته است
• "با نیم بطری تکیلا چطورید؟"
• همسایگان ما چه بخشنده اند!
• امشب در کنار آتش
• از شعرهای "جفرز" می خوانیم
• آیا آنها هم از "سپهری" خواهند خواند؟
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر