۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

آموزش متد علمی تحلیل در مکتب سیاوش کسرائی (7)

تحلیل واره ای از گاف سنگزاد

3
مقایسه با شعر دیگر

سیاوش

• شعر دیگر در وزن «فاعلاتن فعلاتن فعلات» است:

• هست شب
• یک شب دمکرده
• و خاک
• رنگ رخ باخته است.

• در این شعر «فاعلاتن» آغاز مصرع به مقتضای مضمون سنگین و بی تکان آن، «فاع لاتن» شده و برای تلفظ آن می باید کلام را حتما کشیده ادا کنیم:

• گویای شبی گسترده و خفه که در زمان، ماسیده است و بسیار با وزن نسبتا پر تحرک شعر مورد نظر ما فرق دارد:
• هنوز از شب دمی باقی است... می خواند در او شبگیر...

• مقایسه اوزان این سه شعر، تفاوت کیفی سه شب نیما را از همان سطر اول می نمایاند.


• سیاوش با بررسی وزن سه شعر مختلف به مثابه گشتاوری از فرم شعر، پیوند دیالک تیکی فرم و محتوا را نشان خواننده می دهد و نقش تعیین کننده محتوا را نیز:
• با تغییر محتوای شب، فرم عوض می شود.
• تغییر محتوا و مضمون شب به تغییر فرم آن منجر می شود.

• تنها کسی می تواند به چنین تحلیلی دست بزند که دیالک تیک ماتریالیستی را هضم کرده باشد.
• سیاوش اما به گشتاور واحدی از فرم، یعنی به وزن قناعت نمی ورزد.
• این کار شایسته متفکر دیالک تیکی نیست.
• چنین تحلیلی نارسا خواهد بود و تمامت اوبژکت شناخت را توضیح نخواهد داد.

• از این رو به توضیح شکل و قافیه شعر شبتاب نیما کمر می بندد:


II
شکل و وزن

1
شکل شعر شبتاب

شبتاب
• «هنوز از شب، دمی باقی است!»
• می خواند در او، شبگیر
• و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو.

• به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
• به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او
• به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
• و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من

• نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
• در این تاریکمنزل می زند سوسو.

سیاوش
• شعر شبتاب از سه بند تشکیل شده است.
• اما در اصل یک بیت نیمائی است که مصراع نخستین آن، عبارت است از
• «هنوز از شب دمی باقی است، می خواند در او شبگیر و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو»
• و مصراع دوم آن شامل دو بند دیگر است:
• به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
• به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او
• به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
• و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من

• نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
• در این تاریکمنزل می زند سوسو.

• سیاوش در گذر از وزن شعر شبتاب به توضیح شکل آن می پردازد:
• شعر شبتاب بنظر او از سه بند تشکیل شده و در اصل یک بیت نیمائی است.

• سیاوش بدین طریق مفاهیم جدیدی را بطور امپیریکی (تجربی) به خواننده معرفی می کند:
• مفاهیم «مصراع»، «بیت» و «بند» در شعر نیما را.

• بدین طریق میان مقوله فرم و مفهوم شکل تمایزی جدی پدید می آید.
• در زبان فارسی فرم را چه بسا به شکل و یا صورت ترجمه می کنند.

• اصرار ما بر استاندارد کردن مقولات فلسفی بی دلیل نیست.

• چون در غیر این صورت، هرج و مرجی پدید می آید و فهم زبان یکدیگر دشوار می شود.

• سیاوش با مفهوم «شکل» ـ به مثابه گشتاوری از فرم ـ تفاوت میان مصراع و بیت و بند را به توضیح می نشیند.


• اما چگونه می توان در شعر نیما به تمیز مصاریع (مصراع های) بیت نایل آمد؟

• سیاوش برای تمیز دو مصراع بیت نیما باید معیاری ارائه دهد و برای نشان دادن معیار ظاهرا به قافیه بیت اشاره می کند.
• من از شعر نیما اطلاع چندانی ندارم و این اولین بار است که تحلیلی از این دست در باره آن می خوانم.

• احتمالا معیار تمیز مصراع ها در شعر نیمائی قافیه است:


2
قافیه شعر شبتاب
سیاوش
• این بیت دارای قافیه «ساحل» و «منزل» است.
• ردیف این بیت عبارت است از «می زند سوسو»

• ما برای فهم منظور سیاوش به بیت مورد نظر او نظری دیگر می افکنیم:

شبتاب
• «هنوز از شب، دمی باقی است!»
• می خواند در او، شبگیر
• و شبتاب از نهانجایش به ساحل، می زند سوسو.

• به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
• به مانند دل من، که هنوز از حوصله وز صبر من باقی است در او
• به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
• و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من

• نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
• در این تاریکمنزل می زند سوسو.

• بنابرین در شعر نیما علاوه بر قافیه، مفهوم ردیف نیز باید در نظر گرفته شود.

• سیاوش اکنون مفهوم «قافیه» را از دید نیما به تعریف می نشیند:

سیاوش

• نیما می گوید که قافیه از قفا می آید و کاربردش تداعی معنائی است که در ابتدا مطرح شده.


• و شبتاب از نهانجایش به ساحل، می زند سوسو.
• قافیه «ساحل» که در مصراع اول مطرح شده بود، در مصراع دوم با قافیه تاریکمنزل بدان رجعت می شود:
• نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
• در این تاریکمنزل می زند سوسو.

سیاوش

طرح تندی از منظره که در مصراع اول وجود دارد، با گسترش و با جزئیات بیشتر و با تصاویر دیگری از درون و برون تکمیل و ارائه می شود که یادآور همان فضای تاریک و همان روشنائی های پراکنده است.

• سیاوش در این حکم، بسان دیالک تیسینی ماهر و کارکشته به توضیح محتوا می نشیند.
• فرم شعر نیما با همه گشتاورها و عناصرش از محتوای شعر مایه می گیرد و بهترین وسیله برای درک محتوای شعر را در اختیار خواننده می گذارد:
• گذار از خطه ملموس و مرئی فرم و نمود به خطه ناملموس و نامرئی محتوا و بود (ماهیت)

• سیاوش ضمنا از مفهوم جدیدی سخن به میان می آورد:
• از مفهوم «تصویر»

• ما برای تمرین تفکر، نظری دیگر به شعر شبتاب می افکنیم و به دنبال تصاویر مورد نظر سیاوش می گردیم:

شبتاب


• «هنوز از شب، دمی باقی است!»
• می خواند در او، شبگیر
• و شبتاب از نهانجایش به ساحل، می زند سوسو.

• به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
• به مانند دل من، که هنوز از حوصله وز صبر من باقی است در او
• به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
• و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من

• نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
• در این تاریکمنزل می زند سوسو.

• تصاویر این شعر شاید به شرح زیر باشند:

1
هنوز از شب دمی باقی است.

• دم را نیما احتمالا به معنی نفس، لحظه و امثالهم بکار می برد:
• شب بدین طریق انسان واره تصور و تصویر می شود که هنوز برایش نفسی برای کشیدن باقی است.
• شب بسان موجودی زنده، آخرین نفس هایش را می کشد و بعد می میرد.

2
می خواند در او، شبگیر

• شبگیر در شب می خواند.
• شبگیر هم به معنی صبح است و هم به معنی جانوری که شب به آوازی پیام می فرستد.
• می توان گفت که نیما صبح را به مثابه پرنده، جانور و یا انسان خواننده ای تصور و تصویر می کند، صبح را پرسونالیزه (شخص واره) می کند.
• صبح در شب در حال نزع می خواند:
• انگار دیالک تیک مرگ و زندگی در این حکم نیما تبیین می یابد:
• شب جان می کند و صبح خروج انقلابی خود از بطن تیره شب را نوید می دهد.

3
و شبتاب از نهانجایش به ساحل، می زند سوسو.

• شبتاب فروزنده نیز در این حکم شخص واره تصور و تصویر می شود:
• شبتاب بسان رزمنده ظلمت ستیزی کمین کرده است و از کمین گاهش شب در حال مرگ را به رگبار نور بسته است.
• چه تصویر زیبائی!

• صمد بهرنگ
به احتمال قوی، ایده عوامفریبانه خود را از همین شعر نیما به عاریه گرفته است:

• شبتاب گفت:
• نور هر چقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنائی است.

• صمد در این شعار خود، دیالک تیک جزء و کل (دیالک تیک فرد و تشکیلات) را تخریب می کند، کل تعیین کننده را که لنین هزاران بار مورد تأکیدش قرار می دهد، دور می اندازد و جزء را بر تخت می نشاند، تا زمینه سوبژکتیف لازم برای تبلیغ تکروی و ماجراجوئی محکوم به شکست هموار شود.

4
به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من


• نیما در این حکم، شبتاب زنده فروزنده را چیزواره می کند، شیئیت می بخشد و بسان چراغ سوسوزن خویش بر لب پنجره اش تصور و تصویر می کند.
• تصویر پشت تصویر!
• یکی زیباتر و پرمعناتر از دیگری!
• و سیاوش اینهمه بیشک هزار بار غنی تر و عمیق تر از ما درمی یابد.

5
به مانند دل من، که هنوز از حوصله وز صبر من باقی است در او

• شبتاب در این حکم به مثابه دل بی تاب و بی قرار و بی شکیب انسانی تصور و تصویر می شود.
• نیما با این تصویر شبتاب را به عزیزترین جزء وجودش تشبیه می کند و چشمه زلالی از هومانیسم نوینی را در شعر خویش جاری می سازد:
• عشق به شبتاب!
• عشق به طبیعت که انسان جزئی از آن است، جزئی به قول مارکس، لایتجزا از آن.

6
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند.

• شبتاب اکنون به عنوان خیال عشقی تلخ تصور و تصویر می شود، عشقی تلخ به آزادی به احتمال قوی!
• غول آسائی نیما را باش!

7
نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
در این تاریکمنزل می زند سوسو.

• نیما تصور چنان نیرومندی از شبتاب دارد که انگار نگاه چشم سوزانش را می بیند، نگاهی امیدبخش در تاریکمنزل نیما.

• شاید نیما فکر می کند که چراغ شبتاب بسان برخی از حیوانات در چشمان آن است.


• نیما در هر صورت، در این حکم، میان خود و شبتاب رابطه ای رفیقانه برقرار می کند و از شبتاب امید می گیرد.


بدین طریق رفاقت انسان با طبیعت حداقل در عرصه هنر، مجددا بر قرار می شود و هومانیسم دست در دست ناتورالیسم به راه می افتد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر