۱۴۰۳ دی ۲۶, چهارشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۱۴۲)

 

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص  ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

 

بدون مداخله عقل اندیشنده

عشق و نفرت خصلتی تصادفی، دلبخواهی و غیر علمی و خودپو به خود می گیرد.

می آید و می رود، بی آنکه واقعا بیاید و برود.

سعدی برای دفاع از چنین عشقواره ای است که به دامن ایراسیونالیسم لگام گسیخته پناه می برد و خرد تنومند خود را حلق آویز می کند.

این عشق بنده وار نمی تواند معقول باشد و حافظ برای تاجگذاری بر سر این عشقواره است که تمام دستاوردهای خرد بشری را زنده به گور می سازد.

حافظ ایراسیونالیسم و ندانمگرائی خود را بر پایه دو مقوله مهم «می» و «عشق» برپا می دارد:

 

ز باده هیچت اگر نیست، این نه بس، که تو را

دمی ز وسوسه عقل بی خبر دارد؟

معنی تحت اللفظی:

باده اگر هیج مددی به کسی نرساند، همین که او را نسبت به عقل وسوسه گر رویین تن می سازد، نعمت و دستاورد بزرگی است.

 

حافظ

 در این بیت غزل

مستی را بهترین راه برای رهایی از شر عقل می داند

و

عقل را به نیرویی فریبا تشبیه می کند.

مستی

بشر را نسبت به وسوسه عقل اندیشنده رویین تن می سازد و این در قاموس حافظ سعادت بزرگی است.

حافظ

سرسخت ترین و پیگیرترین دشمن عقل اندیشنده است.

دلیل علاقه مفرط نیچه (مؤسس  خردستیزی) به حافظ هم همین است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر