درنگی
از
شین میم شین
توصیف مارکس از پول
۱
مارکس
پول
وفاداری را به بیوفایی
تبدیل میکند.
هم عقد عهد توسط برده با ارباب برده دار، هم عقد عهد توسط رعیت با ارباب فئودال و هم عقد قرارداد کاری توسط پرولتر با سرمایه دار
مبتنی بر جبر (ضرورت) جامعتی است و اختیاری نیست.
برده و رعیت و پرولتر
برای نجات از بی همه چیزی و به نیت به دست آوردن قوت لایموتی
به عقد عهد با برده دار و فئودال و سرمایه دار مجبور می شوند.
عهد مورد نظر با دشمن طبقاتی خود
از همان آغاز حاوی مواد منفجره است و انفجار این عهد (تبدیل وفا به جفا) پیش برنامه ریزی شده است و دیر یا زود صورت می گیرد.
جنبش های خونین بردگان و جنگ های دهقانی و انقلابات کارگر
دال بر صحت این ادعای ما ست
و
ربطی به پول ندارد.
نقش تعیین کننده در این مورد از آن تهیه قوت لایموت است
که
در تز درک ماتریالیستی تاریخ توسط مارکس تبیین یافته است.
مراجعه کنید
به
تز درک ماتریالیستی تاریخ
۲
مارکس
پول
عشق را به نفرت، نفرت را به عشق
تبدیل میکند.
عشق
به تنهایی وجود ندارد.
عشق
در دیالک تیک عشق و نفرت وجود دارد و تبدیل اقطاب دیالک تیکی به یکدیگر الزامی است
و
پول
در این زمینه تعیین کننده نیست.
عشق
ضمنا
مبتنی بر دیالک تیک نیاز و راز و ناز است.
با رفع نیاز و کشف راز
دیالک تیک عاشق و معشوق وارونه می شود.
زلیخا
عاشق یوسف می شود و یوسف بیزار از زلیخا.
۳
مارکس
پول
فضیلت را به
شرارت، شرارت را به فضیلت،
تبدیل میکند.
این جمله یا غلط ترجمه شده است و یا غلط بوده است.
ضد فضیلت که شرارت نیست.
منظور مارکس این است که پول سبب می شود که حسن به عیب مبدل شود.
دیالک تیک حسن و عیب و دیالک تیک نام و ننگ و دیالک تیک فخر و شرم
از دیالک تیک های اخلاقی (اتیکی) دیرآشنا هستند.
یعنی
از عناصر روبنایی ـ ایده ئولوژیکی جامعه بشری اند و تابع زیربنای اقتصادی اند.
با تحول زیربنای اقتصادی جامعه،
روبنای ایده ئولوژیکی آن هم دستخوش تحول می شود و چه بسا زیر و رو می شود:
مثلا سجایای اخلاقی (فضایل) جامعه برده داری،
پس از گذار جامعه به فئودالیسم، بی اعتنبار می گردند و به معایب اخلاقی مبدل می شوند.
این
فقط به ظاهر و به نظر ساده لوحان به پول ربط دارد.
۴
مارکس
پول
خدمتکار را به ارباب، ارباب را به خدمتکار
تبدیل میکند.
این ادعای انتزاعی (مجرد) مارکس اگر مورد تجزیه و تحلیل مشخص قرار گیرد،
معلوم می گردد که تعیین کننده تغییر مالکیت بر وسایل اساسی تولید (جایگاه اجتماعی و پایگاه طبقاتی) است که ارباب برده دار را به رعیت و ارباب فئودال را به پرولتر و پرولتاریا را به طبقه حاکمه مبدل می سازد
و
نه
پول.
طبقه کارگر و طبقه دهاقین تعاونی در جامعه سوسیالیستی
نه به دلیل داشتن پول کلان، بلکه به دلیل جامعتی سازی مالکیت بر وسایل اساسی تولید
به مقام طبقات حاکمه ارتقا می یابند.
مارکس
خودش بهتر از دهاتی هایی که حرف های او را کورکورانه و ابلهانه نشخوار می کنند، می داند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر