۱۴۰۳ بهمن ۸, دوشنبه

درنگی در سخنی از کارل مارکس راجع به پول (۳)


درنگی

از

شین میم شین

 
توصیف مارکس از پول
 
مارکس
 پول 
وفاداری را به بی‌وفایی، 
عشق را به نفرت، نفرت را به عشق، 
فضیلت را به شرارت، شرارت را به فضیلت، 
خدمتکار را به ارباب، ارباب را به خدمتکار، 
حماقت را به هوش و هوش را به حماقت
 تبدیل می‌کند.
 
نسبت دادن این هنرها و شق القمرها توسط مارکس و هر کس دیگر
به چه معنی و به چه دلیل علمی و عقلی اند؟
 
نسبت دادن این هنرها و شق القمرها توسط مارکس و هر کس دیگر
آدمی را به یاد نسبت دادن چنین چیزهایی به الله و ابلیس توسط مذهبی جماعت می اندازد.
 
در اینکه کالا و یا پول  در جامعه سرمایه داری جای خدا را می گیرد
و
بسان خدا در جوامع برده داری و فئودالی
پرستیده می شود،
شک و تردیدی نیست
و
در بهترین حالت دال بر خریت بشر است.
 
این روند و روال اما ربطی به خود کالا و یا پول ندارد.
 
پول
فی نفسه
کاره ای نیست.
 
مثال:
اگر کسی در جزیره ای صاحب تلی از کالا و پول باشد،
حاضر خواهد بود که همه آن تل به ظاهر گرانبها را با کوزه ای آب و یا سفره ای نان تعویض کند تا از تشنگی و گرسنگی نمیرد.
 
ارزش خود کالا و پول 
تابع حوایج حیاتی است.
 
ارزش خود کالا و پول
تابع قانون دیالک تیکی عرضه و تقاضا ست.

پول
فی نفسه
نه خوردنی است، نه آشامیدنی و نه پوشیدنی.
 
پول
واسطه ای برای تعویض چیزهای مادی و فکری است.
 
پول
واسطه ای برای خرید و فروش مایحتاج حیاتی است.

خیلی از خر پول های خرفت
میلیون دلار برای خرید عتیقه ای و یا اثری از هنرمندی می دهند.
 
ارزش این عتیقه ها و آثار
مگر چندین میلیون دلار است؟
 
همین پیکاسو
 در دوره گمنامی
 همین تابلوها 
را 
برای خرید پارچه و فرچه و رنگ و شمع و آب و نان و اجاره خانه و کفش و جوراب عرضه کرده است.
 
مراجعه کنید
به

قصه هایی از زندگانی پیکاسو

 

 http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6166

 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر