۱۳۹۲ خرداد ۳۰, پنجشنبه

سیری در جهان بینی مولوی (5)

 
 
جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی (604 ـ 672 ه.ق)
تحلیلی از شین میم شین
   
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد، نیست باد!
·       معنی تحت اللفظی بیت:
·       بانگ نی، نه از جنس باد، بلکه از جنس آتش است.
·       مرگ بر کسی که فاقد این آتش است.

1
آتش است این بانگ نای و نیست باد

·       مولانا در این مصراع، عملا دیالک تیک ماده و روح را به شکل دیالک تیک باد و آتش بسط و تعمیم می دهد.

·       چرا ما به این نظر می رسیم؟

2

·       برای اینکه بانگ نی، واقعا هم دیالک تیکی از نفس (باد) و احساس، عاطفه، اندیشه (آتش درونی) است.
·       این روح نی نواز است که در فرم نوا، مادیت می یابد.
·       این روح نامرئی نی نواز است که فرم مادی نوا به خود می گیرد و مرئی می شود، شنیدنی می شود، محسوس می شود.

·       نوای نی در حقیقت، دیالک تیکی از باد و آتش است.
·       دیالک تیکی از ماده و روح است.
·       دیالک تیکی از وجود و شعور است، شعور عاطفی، احساسی و غیره.

3

·       اشکال کار مولانا و دیگر خردستیزان، اما این است که همین دیالک تیک عینی ـ واقعی را بلافاصله تار و مار می سازند و از آن دیالک واره ی همه چیز و هیچ سرهم بندی می کنند.

·       نتیجه این تخریب دیالک تیک عینی، انکار باد (نفس نی نواز، ماده، وجود) و مطلق کردن آتش (احساس، عاطفه، توهم، شعور) می شود:

آتش است این بانگ نای و نیست باد

2
آتش است این بانگ نای و نیست باد

·       مولانا بدین طریق مادیت بانگ نی را انکار می کند و روحیت آن را مطلق می سازد.
·       این در بهترین حالت، به معنی انکار دیالک تیکیت رابطه چیزها و به عرش اعلی رساندن دوئالیسم اقطاب متضاد است:
·       این به معنی هستی مستقل قائل شدن به روح است.
·       این به معنی انکار شالوده مادی روح است.
·       این به معنی داشتن جهان بینی ایدئالیستی است.
·       این عملا یاوه و خرافه است.

·       اساس و پایه بانگ نی را باد (نفس نی نواز) تشکیل می دهد.
·   روح (آتش درونی نی نواز) فقط و فقط ببرکت پوشیدن جامه مادی (در فرم نفس نی نواز) می تواند برونی شود، محسوس شود و تبیین یابد.

3
آتش است این بانگ نای و نیست باد

·       مولانا پس از کج نهادن خشت اول، در نهایت بی پروائی به کجتر نهادن خشت های بعدی کمر می بندد:
·       به عبارت دیگر، مولانا پس از به خورد خلایق دادن یاوه و خرافه، بسان هر خردستیز دیگر، پاشنه دهنش را می کشد و در فرم شعار توخالی فحش خواهر و مادر تحویل خلایق می دهد:

4
هر که این آتش ندارد، نیست باد!

·       وقتی خانه خرد را کسی به آتش کشد، به همین روز می افتد که مولانا افتاده است:
·       مرگ بر کسی که فاقد این آتش است.

5

·       حدود صد سال بعد حافظ و حدود هفتصد سال بعد شاملو، به احتمال قوی تحت تأثیر مولانا و امثالهم نیز بر همین خط خردستیزی خواهند راند و هر کس را که باب میل خود نیابند به تندباد تحقیر و توهین و تخریب خواهند بست.

6


·       در اوایل قرن بیست و یکم، خردستیز علاف و بی سوادی در خطه «رؤیاها»، به نام جورج ابن جورج، پس از حمله خردستیزان خودپرورده به برج دوقلو خواهد گفت:
·       ما مظهر خیریم و بقیه مظهر شر.
·       هر کس که با ما نباشد، بر ما ست!
·       هر کس که با ما نباشد، محور شر است، مرگ بر محور شر!

7
هر که این آتش ندارد، نیست باد!

·       شاید حریفی بر آن باشد که منظور مولانا این است که هر کس که آتش درونی ندارد، مثل مرده ها ست.
·       چون معنی آتش در این بیت مولانا، روح است، پس می توان به او از این نظر و در این صورت حق داد:
·       کسی که روح در تن ندارد، اصلا زنده نیست.

·       اصولا نمی توان به حریف حق نداد، ولی دادن شعار مرگ بر مرده از سوی مولانا، منطقی بنظر نمی رسد.
·       از این رو نمی توان به تأیید نظر حریف خطر کرد.

8
هر که این آتش ندارد، نیست باد!

·       مولانا به احتمال قوی مثل بقیه خردستیزان فکر می کند که خودش و امثال خودش تحفه نطنزند، نور دیده خلقت اند، اشرف موجودات اند.

·       ایدئالیزه کردن خود و امثال خود اما قاعدتا به نفی مکانیکی غیر خود و غیر امثال خود منجر می شود.

·       شعار «مرگ بر هر دگراندیش!»، نتیجه منطقی همین باور واهی است.

·       امروزه این شیوه دوئالیستی تفکر، این دیوار دوئالیستی کشیدن میان خیر و شر، میان خود و امثال خود به مثابه مظاهر خیر مطلق و مابقی به مثابه مظاهر شر مطلق، رواج فراگیر دارد و منجلاب تشکیل و توسعه و تکثیر فاجعه ها ست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر