۱۳۹۲ تیر ۲, یکشنبه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (24)



امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)  (6 اسفند 1306) 
تحلیلی از شین میم شین 

زندگی

در این درشتناک دیولاخ 
ز هر طرف، طنین گام های رهگشای تو ست

1

·       گفتیم که سایه در این بند شعر، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک انسان و درشتناک دیولاخ بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (انسان، توده) می داند.

·       اکنون سؤال این است که سایه چگونه به علمی ترین تشخیص در این زمینه رسیده است؟

·       سایه از کجا می داند که نقش تعیین کننده در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت در عرصه جامعه بشری (و نه در عرصه تئوری شناخت) از آن سوبژکت است؟

·       این پاسخ یکی از کشفیات بزرگ مارکس است:
·       تاریخ بی سوبژکت نیست!

·       تاریخ را سوبژکت تاریخسازی به نام توده های خلق بوده، است و خواهد بود!

2
·       ما از دانش فلسفی سایه کمترین خبری نداریم.
·       شاید سایه اصلا نداند که در این بند شعر کدامین شناخت افزار دیالک تیکی را بسط و تعمیم داده است.
·       احتمال آن می رود که سایه به تجربه (دانش شخصی، تاریخ شناسی، جامعه شناسی، تأمل روی حوادث و رویدادهای جامعه و جهان در طول عمر خویش) به این حقیقت امر رسیده باشد.

·       سهولت و سادگی مارکسیسم ـ لنینیسم نیز به همین دلیل است:
·       مارکسیسم ـ لنینیسم چیزی جز انعکاس درست پدیده ها و روندهای واقعی ـ عینی نیست.
·       خرد مارکسیستی را هر عمله ای، هر مولد زحمتکشی می تواند کسب کند، فرمولبندی کند، بفهمد و توسعه دهد، ولی نه هر برده داری، فئودالی، بورژوائی، انگلی.

3

·       چون برای کشف و درک حقیقت عینی به صافی های طبقاتی نیاز می افتد:
·       حقیقت عینی فقط برای کسانی قابل درک و کشف است که با منافع مادی آنها منافات نداشته باشد.
·       با خواندن آثار مارکس هیچ بورژوائی به حقیقت عینی پی نخواهد برد.
·       صافی های طبقاتی طبقات اجتماعی ارتجاعی شیره شعور را می کشند و از آن چیزی تفاله وار، رقت بار و بدرد نخور پس می دهند.
·       اگر مارکس و انگلس و لنین و غیره بلحاظ پایگاه طبقاتی، در موضع و سنگر طبقاتی توده های مولد نبودند، هرگز نمی توانستند به توسعه مارکسیسم ـ لنینیسم نایل آیند.
·       احتمالا عضویت مادام العمر سایه در سپاه کار دلیل عینی، بر دقت تئوریکی او در این بند شعر است.

4 
در این درشتناک دیولاخ 
ز هر طرف، طنین گام های رهگشای تو ست

·       تعریف سایه از اوبژکت نیز علمی و دقیق است:
·       اوبژکت (طبیعت، جامعه و جهان) در پیوند دیالک تیکی با سوبژکت (انسان، طبقه، توده) قرار دارد.
·       یعنی از سوئی یکی بدون دیگری وجود ندارد (وحدت) و از سوی دیگر، یکی بدون مقاومت به اراده دیگری تن در نمی دهد (تضاد)

·       دیالک تیکیت چیزها و پدیده ها به همین معنا ست:
·       همبائی ستیزمند اقطاب (قطب ها)!

·       وحدت و مبارزه اضداد (ضدها)!

·       به همین دلیل است که سایه، اوبژکت (طبیعت، جامعه و جهان) را درشتناک دیولاخ تصور و تصویر می کند:
·       سنگلاخی صعب العبور!

·       حالا حتما حریفی می پرسد که از کجا معلوم است که سایه نقش تعیین کننده را در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت (انسان و طبیعت و جامعه و جهان) از آن سوبژکت دانسته است؟

5
در این درشتناک دیولاخ 
ز هر طرف، طنین گام های رهگشای تو ست


·       دلیل برداشت ما در خود همین بند شعر است:
·       در این سنگلاخ صعب العبور (اوبژکت)، طنین گام های رهگشای سوبژکت (انسان، توده) از هر طرف به گوش می رسد.
·       گام های رهگشای سوبژکت در سنگلاخ صعب العبور، فقط می تواند به معنی تعیین کننده بودن نقش سوبژکت باشد.

بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام 
به خوننوشته نامه ی وفای تو ست

·       معنی تحت اللفظی:
·       فراز و نشیب این دامگاه فراخ نام و ننگ، نامه به خون نوشته شده ی وفای تو ست.
   
1 
بلند و پست این گشاده دامگاه

·       سایه در این بند شعر از سوئی دیالک تیک فراز و فرود را در سنت شیخ شیراز، به شکل دیالک تیک بلند و پست بسط و تعمیم می دهد و از اوبژکت (طبیعت، جامعه و جهان) تعریف دیالک تیکی دیگری عرضه می کند که باز هم با واقعیت عینی انطباق مطلق دارد:

·       اوبژکت و موضوع کار انسان ها، نه چیزی خالی از تضاد، بلکه برعکس، جولانگاه تضادهای دیالک تیکی متنوع و مختلف است:
·       دیالک تیک فراز و نشیب است. 
·       دیالک تیک بلندی و پستی است. 
·       دیالک تیک افت و خیز است. 
·       آن سان که دمار از روزگار هر رهرو در می آورد.

·       رئالیسم سایه در این بند شعر نیز ستایش انگیز است.
·       انسان در روند همین افت و خیزها ست که بلحاظ مادی و معنوی، جسمی و روحی و فکری توسعه می یابد.
·       نابرده رنج (ریاضت)، گنج (لذت) میسر نمی شود.

2 
این گشاده دامگاه ننگ و نام

·       سایه از سوی دیگر، اوبژکت (طبیعت و جامعه و جهان) را دامگاه ننگ و نام تصور و تصویر می کند:
·       او بدین طریق توصیف دیالک تیکی دیگری از اوبژکت به دست می دهد:
·       اوبژکت و موضوع کار انسان، دامگاه دیالک تیکی ننگ و نام است.

·       اما منظور سایه از این دیالک تیک چیست؟

3 
این گشاده دامگاه ننگ و نام

·       شاید منظور او بهائی است که سوبژکت (انسان دگرگونساز) در چالش با اوبژکت دگرگون شونده باید بپردازد:
·       یا دچار شکستی ننگ آور شود و یا پیروزی نام آور به نصیب برد.
·       یا زقوم شکست و ناکامی و رسوائی بچیند و یا ریاحین خوشبوی پیروزی درو کند.

4 
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام 
به خوننوشته نامه ی وفای تو ست

·       سوبژکت تاریخ در فلسفه اجتماعی سایه، سوبژکت به تمام معنی است، از سر تا پا، سلول به سلول متعهد است.
·       عهد و پیمان بسته است!
·       مسئولیتی را داوطلبانه به عهده گرفته است.
·       انسان بدلیل همین تعهد و مسئولیت پذیری داوطلبانه انسان است.
·       در فلسفه اجتماعی سایه، انسان لاابالی و لات و لومپن و بی مسئولیت و وظیفه ناشناس، انسان واره ای بیش نیست.
·       حالا ببرکت همین شعر خاق العاده سایه، می توان به منظور او از مقولات عهد و پیمان و غدر و وفا پی برد.
·       سایه اگرچه در اکثر اشعار خود بلحاظ فرم، همان مقولات دیرآشنای موجود در اشعار شعرای قرون وسطی را به خدمت می گیرد، ولی به دلیل موضعگیری طبقاتی طراز نوین خویش، همان مقولات را با مضامین و محتواهای معنوی هومانیستی، انقلابی و مترقی پر می کند.

5 
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام 
به خوننوشته نامه ی وفای تو ست

·       سوبژکت مورد نظر سایه، به عهد و پیمان خود در گذار دشوار از «بلند و پست دامگاه فراخ ننگ و نام» وفا کرده است.
·       مکتب سایه اصولا مکتب تربیتی وفای بی چون و چرا و  به هر بها به عهد و پیمان داوطلبانه است.
·        
·       کا باید مقولات عهد و وفا و غیره را مستقلا مورد بررسی قرار دهیم.
·       ولی اکنون به نمونه ای چند اشاره می کنیم و می گذریم:

·       احتمالا شعر زیر نیز از سایه است:

 همه همسنگر و همعهد و همپيمان ما بودند
همه اعضای حزب تودۀ ايران ما بودند

سراپا شعله ‌های آتش عصيان ما بودند
در امواج حوادث رهبر طوفان ما بودند

همه سردار و پرچمدار با ايمان ما بودند
سخن کوته، فروزان مشعل تابان ما بودند

چرا نام سيامک می ‌زند آتش به بنيانم، 
ز نام او چه می‌خواهم، چه می‌جويم، نمی‌دانم.

6

بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام 
به خوننوشته نامه ی وفای تو ست

·       خسرو روزبه ـ همرزم و همسنگر و همعهد و همسوگند و همپیمان سایه ـ نیز مو به مو بسان سایه استدلال می کند:

«من به عقايدم پایبندم.
نظرات سياسی ‌ام را مقدس می‌شمارم.
به عهد و سوگند خود وفادارم و به امضايی که در زير آنکت حزب تودۀ ايران کرده ام، احترام می‌گذارم و هرگز به خاطر جلب منفعت يا دفع خطر، پيمان خود را نمی‌شکنم.»

·       سایه می تواند همین دفاعیه خسرو خوبان (سعید سلطان پور) را به عنوان دلیلی تجربی بر صحت ادعای خویش مبنی بر «به خوننوشته نامه ی وفای تو ست» عرضه کند.


7 
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام 
به خوننوشته نامه ی وفای تو ست

·       احتمالا شعر زیر نیز از سایه است:

بلی گوی عهدش بلا آزماید  
زهی مرد و آن عهد و آن آزمونش

ز چندی و چونی برون رفت و آخر 
 دریغا ندانست کس چند و چونش

·       سایه در شعر دیگری تحت عنوان درد نیز دیالک تیک عهد و وفا را مطرح می سازد:

حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجا ست  
 هزار شعله ی سوزان و آه سرد اینجا ست

 نگاه کن که ز هر بیشه، در قفس شیری است 
 بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجا ست

 بیا که مسئله ی بودن و نبودن نیست 
 حدیث عهد و وفا می رود، نبرد اینجا ست

بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش 
 هنوز با غم این برگ های زرد اینجا ست

به روزگار، شبی بی سحر نخواهد ماند 
 چو چشم باز کنی، صبح شب نورد اینجا ست

جدایی از زن و فرزند، سایه جان، سهل است
 
تو را ز خویش جدا می کنند ، درد اینجا ست
 


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر