۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه

سیری در جهان بینی به آذین (15)

7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی
تحلیلی از شین میم شین 

رضا نافعی
باز چشمم به یادداشت هایم و جمله ای از طبری افتاد با این عبارت که
«تسلط متعصبانه اسلامیت مبتنی بر خلافت در دوران پس از اسلام، حتی متفکرینی مانند سهروردی و مولوی را که سخت از جهان بینی اسلامی دور بودند، وامی داشت که رنگ اسلامی تندی به تفکر خود بزنند تا خود را در امان نگه دارند.»

·       این نقل قول از احسان طبری را اصولا باید در پیوند با کل نوشته ایشان بررسی کرد، ولی ما در روند این هماندیشی مجبور از تأمل روی آنیم.

·       اولا منظور طبری از جهان بینی اسلامی چیست؟

·       جهان بینی یعنی فلسفه!
·       به همین دلیل جهان بینی هر کس (و هر دین) در رابطه با پاسخ او به  مسئله اساسی فلسفه تعیین می شود:

الف

·       اگر کسی ماده را مقدم بر روح، وجود را مقدم بر شعور، واقعیت عینی را مقدم بر تصورات و توهمات و تخیلات  بداند، ماتریالیست نامیده می شود.

ب

·       اگر کسی بر عکس، روح را مقدم بر ماده ، شعور را مقدم بر وجود، تصورات و توهمات و تخیلات را مقدم بر واقعیت عینی بداند، ایدئالیست نامیده می شود.

1
 متفکرینی مانند سهروردی و مولوی را که سخت از جهان بینی اسلامی دور بودند.

·       خوب.
·       جهان بینی اسلامی کذائی چی بوده که سهروردی و مولوی از آن دور بوده اند؟
·       انگلس و بویژه لنین بدرستی تصریح کرده اند که برای جهان بینی راه سومی وجود ندارد:
·       اسلام هم از دو حالت خارج نبوده و نیست و نخواهد بود:
·       اسلام یا جهان بینی ایدالیستی را نمایندگی می کند، یعنی جهان و مافیها (ماده، وجود، واقعیت عینی) را مخلوق روح (شعور، خدا) می داند و یا جهان بینی ماتریالیستی را نمایندگی می کند و ماده و وجود و واقعیت عینی را ازلی و ابدی، خلق ناپذیر و فنا ناپذیر می داند.
·       چون در ایدئالیستی بودن جهان بینی اسلامی تردیدی نیست، پس باید به این نتیجه رسید که سهروردی و مولوی ماتریالیست بوده اند.
2
·       طبری واقعا هم همین نظر را نمایندگی کرده اند.
·       ایشان پس از شکست انقلاب سفید و پیروزی ارتجاع فوندامنتالیستی، در «مناظره تلویزیونی» با شرکت عبدالکریم و مصباح و فرخ و طیب و شعبان بی مخ و غیره اعلام کردند که سهروردی ماتریالیست بوده است.

·       از بنی بشر که نمی توان به آسانی سر در آورد.
·       شاید هم بوده است و مادام العمر فقط تئاتر بازی کرده است.

·       ما باید دلایل طبری را در این زمینه بشنویم و مورد تأمل قرار دهیم تا بعد تأیید کنیم.
·       و گرنه از خود تورات و انجیل و قرآن هم می توان آیاتی را شکار کرد که دال بر ماتریالیستی بودن جهان بینی موسی و عیسی و محمد دارند.

 رضا نافعی
گفتم استاد ببخشید که من ناشکیبا هستم و عجول
اما جنبه های فلسفی موضوع فراتر از تاب و توان فکری من است.
بال های فکر مرا توان پرواز به قله های دور دست نیست.
به من بگو برای پیکار روزانه با ستم و ستمگران چه بهره ای از مثنوی و عرفان می توان گرفت؟

·       در صحت (حقیقت) نظرات رضا می توان تردید کرد، ولی در صداقت ایشان نمی توان تردیدی به دل راه داد.
·       در همین بند از نوشته رضا، زخم چرکین خونچکان دردناکی  در تپش مدام است:

1
اما جنبه های فلسفی موضوع فراتر از تاب و توان فکری من است.

·       بنظر رضا، فلسفه و جهان بینی علمی چیزی تجملی است و هر «گدا ـ گشنه» ای حق ندارد، حتی خیال از آن خود کردن آن را به دل آرزومند خود راه دهد.

·       درست به همان سان که داشتن گردن بند از الماس را هیچ کلفتی به مخیله خود راه نمی دهد و اگر احیانا روزی چنین گردن بندی پیدا کند، نمی تواند بداند که با آن چه باید بکند و ناگزیر ترجیح می دهد که آن را به کدبانو هدیه کند و در نهایت استیصال بگوید که گردن خودش شایسته یوغی از آهن و چوب است و نه گردن بندی از الماس.

2
اما جنبه های فلسفی موضوع فراتر از تاب و توان فکری من است.

·       این سیر و سرگذشت چپ وطنی ما ست:
·       جنبه های فلسفی فراتر از تاب و توان فکری آنها ست.

·       درست همین اندیشه را چند روز پیش آوانتوریستی اولتراچپ در پاسخ حریفی گفت، حریفی که به توضیح فرق مقوله جهان وطنی با  مقولات انترناسیونالیسم و پاتریوتیسم (همبستگی بین المللی و میهن پرستی) پرداخته بود.

·       طرف فکر می کرد که بدون جهان بینی، بدون بینش فلسفی می توان کمونیست بود و ضمنا جامعه کمونیستی ساخت.
·       فقط باید عکس منظره ای را، عبارت دهن پرکنی از لنین را و همیشه خدا سالگرد شهادت شهیدی مثل خودش را در فیسبوک و غیره منتشر کند.

3
بال های فکر مرا توان پرواز به قله های دور دست نیست.

·       آموزش مقولات و مفاهیم فلسفی و اسلوب دیالک تیکی بنظر رضا چیزی در حد «پرواز به قله ها» ست.
·       کاری در حد نخبگان برگزیده و ماورای بشری است.


·       مارکس بی تردید از شنیدن چنین تصوراتی منقلب خواهد شد.

·       مارکسی که به جای به جیب زدن سرمایه ای کلان،در نهایت تهیدستی، به نگارش «سرمایه» می نشست و در ضمن مفاهیم و مقولات فلسفی را و شناخت افزارهای دیالک تیکی را بسان مهره های در و گوهر یکی پس از دیگری در گردن بند جهان بینی توده ها می چید.

4
بال های فکر مرا توان پرواز به قله های دور دست نیست.

·       سؤال اما این است که چرا رضا به این نتیجه رسیده اند و نه به نتیجه دیگر.

·       همین سؤال خود جواب معضلات جنبش رهایش اجتماعی ما و شاید جهان ما ست.

·       کسانی که هزاران بیت شعر و هزاران ضرب المثل و آیه و روایت و حدیث و طنز و متلک و غیره ازبر کرده اند، بال های فکری خود را ناتوان از پرواز به تپه های فلسفه «بی همه چیزان» مولد همه چیز می دانند.

·       اما هرگز از این خبرها نبوده، نیست و نخواهد بود.

·       آموزش مفاهیم، مقولات و شناخت افزارها کار بسیار سهل و ساده ای است.
·       فقط باید اندکی وقت گذاشت، تمرین کرد و پیگیری داشت.
·       ما آزموده ایم در این باره بخت خویش.

5
به من بگو برای پیکار روزانه با ستم و ستمگران چه بهره ای از مثنوی و عرفان می توان گرفت؟

·       کسی که عالم غول آسای عام را عمدا مورد صرفنظر قرار دهد و به خطه حقیر و فقیر خاص قناعت ورزد، به همین روز می افتد که رضا افتاده اند.

6

·       چنین کسی اولا از هر رهگذری مرادی برای خود می تراشد و به عنوان مرید ناتوان از تفکر، کورکورانه در زیر بیدق او سینه می زند و عملا درجا می زند، تازه اگر فرو نرود.

7

·       اطاعت کورکورانه (خسرو روزبه) به همین طریق مادیت می یابد و روز به روز تحکیم می شود:
·       امام فتوا می دهد، ملت کورکورانه آن را عملی می سازد.
·       مجتهد فتوا می دهد و مقلد به فتوای او، کوردلانه جامه عمل می پوشاند.
·       استاد طبری و یا کیانوری و یا به آذین رهنمود می دهند و بقیه رهنمودهای آنها را یاد داشت می کنند و در فرصتی طوطی صفت، تکرار.

·       بدین طریق، فاجعه فرهنگی ترحم انگیزی تکوین و توسعه می یابد.

·       بدین طریق دیالک تیک رمه و شبان قوام می یابد و چه بسا حتی مد می شود.

·       بهانه همیشه، همان است که بوده است:
·       توده را به پرواز به سوی قله های قاف تفکر، توان درخور نیست.

·       تفکر کار نخبگان است که بلحاظ منشاء طبقاتی چه بسا بیگانه با توده اند.

8
به من بگو برای پیکار روزانه با ستم و ستمگران چه بهره ای از مثنوی و عرفان می توان گرفت؟

·       رضا نمی دانند که قبل از «پیکار روزانه» با ستم و ستمگر، باید اول ستم و ستمگر را تعریف کرد.
·       به عبارت دیگر، باید اول به تمیز داد از بیداد نایل آمد و برای تمیز حقیقت از دروغ باید به ساز و برگ تفکر مفهومی مجهز گشت.
·       باید توان خوداندیشی فراموشگشته را دوباره به دست آورد.

9

·       خرد و خوداندیشی میان انسان و نبات و جانور مرزبندی می کند و آدمیت برباد رفته ی آدمی را به او برمی گرداند.
·       بدون خوداندیشی، بدون تفکر مفهومی، به قول لنین، بدون تئوری نمی توان به تشخیص داد از بیداد، حق از باطل نایل آمد، که پیش شرط موضعگیری آگاهانه است:

·       هر کاری قبل از جامه عمل پوشیدن از تنگه های تو در توی ضمیر آدمی می گذرد:
·       عمله قبل از ساختن خانه، مدل فکری خانه را در ذهن خود می سازد و بعد همان مدل فکری را با استفاده از آب و آهک و خاک و سیمان و سنگ و غیره مادیت می بخشد:
·       خانه دیالک تیک ماده و روح است.

·       بدون تئوری خانه سازی، خانه ای ساخته نمی شود.

10
به من بگو برای پیکار روزانه با ستم و ستمگران چه بهره ای از مثنوی و عرفان می توان گرفت؟ 

·       حالا این سؤال سمج بسان میرغضبی وارد ذهن آدمی می شود که چرا باید روشنفکر زبردستی از قبیل رضا آنهم در قلب اروپا به جای خورشید تئوری مارکسیستی، به پیه سوز مثنوی و عرفان دخیل بندد؟

·       چرا باید در شرایطی که دهها هزار اثر پژوهشی بی همتا چشم انتظار مترجمی اند، روشنفکر توانائی مثل رضا دنبال نخود سیاه مثنوی و عرفان بگردد؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر